گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

چیست آن پای‌بندِ دست گشای

عقل فرتوت و عشق سحرنمای

عقل از امر فایض است آری

عشق هم فایض است از بالای

عاشقی عالمِ خوش است و مرا

نیست اکنون به عاقلان پروای

من چو اکنون نمی‌پرستم عقل

کوی دیوانگان گرفتم جای

او سرِ خویشتن گرفت چو من

درکشیدم ازو به دامن پای

من و اکنون و جامِ جان پرور

بر جمال بتِ جهان آرای

گفت و گوی سرای باقی را

نیک مستظهرم به فضل خدای

مرغ جان را نزاریا یک ره

زین نشیمن گهِ توهّم زای

تا ببینی عیان به چشم عیان

بال بگشای و سوی سدره برآی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode