گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

ای رشک برده در باغ از عارض تو لاله

خون کرده ناف آهو در تبّت از کُلاله

ای پرتوِ تجلی یعنی صفات پاکی

در سینه ی تو پیدا چون باده در پیاله

نادر بود در انسان جسمی بدین شریفی

کز آدمی نزاید زین خوب‌تر سُلاله

هر بامداد از در بازآیدش جوانی

رویِ تو گر ببیند پیرِ هزار ساله

مه کوثر و مه طوبا من با تو در بهشتم

آن وعده نیست مهمل وین شد نخست حاله

صبرم به پیش عشقت چندان محل ندارد

کز آستینِ حیلت بیرون کند قباله

مردِ غمت نبودم زیرا که وقت کوشش

مشکل به کار آرد هر مرغ از این نواله

با سینه ی پر آتش در کوره ی فراقت

تا کی شود سِرشکم افسرده هم‌چو ژاله

وقتی اگر بنالد از دردِ دل نزاری

شاید که دردمندان زاری کنند و ناله

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode