از برت میروم به ناچاره
طمع از جان بریده یک باره
تا کجا سر برون کند مجنون
که شد از کویِ لیلی آواره
از بلایی چنین که پیش آمد
بودهام ترسناک همواره
تا کند احتمالِ دردِ فراق
کو دلی بردبارِ خونخواره
ماهرویا بسوزم ار برسی
بر سر راه من به سیاره
از تو دارم طمع که یادآری
از نزاریِ زار بیچاره
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اندرو گفته بود بیچاره
چون شد از درد عشق دل پاره
می نگردی مگر به بیغاره
گرد صندوقهای سی پاره
ای مبارک پئی که بر گردون
نایب رای توست سیاره
کرده ای پای بخت را خلخال
داده ای دست ملک را یاره
دشمنان تو را به گرد جهان
[...]
هفت گنبد درون آن باره
کرده بر طبع هفت سیاره
تادر دشت هست و جو باره
نیست از کوشش و کشش چاره
ای خداوند هفت سیّاره
پادشاهی فرست خونخواره
تا در دشت را چو دشت کند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.