شمارهٔ ۱۰۴۴
آخر ای دوست کجایی که چنانم بیتو
که سر از پای و شب از روز ندانم بیتو
اشتباهی بنماند که تویی هستی من
چون که از هستیِ خود نیست گمانم بیتو
نه همان بلبلِ دیوانۀ عشقم یارب
که چنین بسته لب و گنگزبانم بیتو
مُهرِ پیمان تو بر دیده و دل بنهادم
خاک در چشمِ دل و دیده فشانم بیتو
تا به خدمت نرسم باز نبینم رویت
کافرم گر نفسی خوشگذرانم بیتو
چه عجب گر تو شبی زنده گذاری بیمن
عجب آن روز که من زنده بمانم بیتو
شفقتی کن که دلم بر سرِ پا منتظرست
مرحمت کن که روان است روانم بیتو
ناتوانم چه کنم بی تو نمییارم بود
چند گویم نتوانم نتوانم بیتو
هم به امّیدِ تو خواهم که بماند جانم
که نه از مرگ بتر صحبتِ جانم بیتو
از صبا پرس شبی حالِ نزاریِ نزار
تا نشانی دهد از نام و نشانم بیتو
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...