گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

ندانی اگر هیچ بویی بری

مقامات میخوارگان سرسری

کسانی که در بی‌خودی دم زنند

جهانی به یک جرعه برهم زنند

زمستان حق پرس اسرارِ می

که افسرده بیرون نبردست پی

چو در می تلف کردگان ذوق نیست

دل افسردگان را سر شوق نیست

حذر کن زمستان که رندی به گاه

دو عالم بسوزد به یک برق آه

ز مستان به ظاهر چه بینند باز

همه آن که زیشان کنند احتراز

ز بیرون خرابی شناسند و بس

کمالی دهد از درون هر نفس

برون گر خرابی و ویرانی است

درون سر به سر گنج پنهانی است

خرابی مردان اگر ننگری

ز هر کنج گنجی برون آوری

میازار دل‌های مستان مست

که سرها ببرند بی تیغ و دست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode