گنجور

 
نظامی

بلیناس دانا به زانو نشست

زمین را طلسم زمین بوسه بست

که چندانکه هست آفرینش به جای

شها‌! بر تو باد آفرین خدای

ز دانش مبادا دل شاه دور

که با نور به دیده با دیده نور

چو فرهنگ خسرو چنان بازجست

که پیدا کنم راز‌های نخست

نخستین طلسمی که پرداختند

زمین بود و ترکیب ازو ساختند

چو نیرو‌ی جنبش در او کرد کار

به افسردگی زو برآمد بخار

از او هر چه رخشنده و پاک بود

سزاوار اجرام افلاک بود

دگر بخش‌ها کآن بلندی نداشت

به هر مرکز‌ی مایه‌ای می‌گذاشت

یکی بخش از او آتش روشن است

که بالاترین طاق این گلشن است

دوم بخش ازو باد جنبنده خو‌ست

که تا او نجنبد ندانند کوست

سوم بخش ازو آب رونق پذیر

که هستش ز راوق گری ناگزیر

همان قسمت چارمین هست خاک

ز سرکوب گردش شده گردناک

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode