حاجت به عرض حاجت و اظهار حال نیست
آنجا که جود اوست مجال سؤال نیست
از پیشگاه عشق مثالی رسیده است
جستم ز عقل چاره به جز امتثال نیست
دل دادهایم و سر به کمندت نهادهایم
سر را مجال از تو و دل را ملال نیست
سرتاسر جهان همه دشمن اگر بود
ما را به غیر دوست کسی در خیال نیست
با زلف و خال عاریتی دل همیبرد
دنیا عجوزهایست که او را جمال نیست
این یار پنجروزه غم آرد نشاط او
دل با کسی سپار که او را زوال نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هم خانهایم، روی گرفتن حلال نیست
ناگفته پرسشی، که سخن را مجال نیست
گفتی: بسنده کن به خیالی ز وصل ما
ما را بغیر ازین سخنی در خیال نیست
گر ماه صورت تو ببیند، به صدق دل
[...]
گفتم بدل که غم مخور اندر جهان بسی
هر چند نظم حال تو بی اختلال نیست
از فیض لطف او مکن امید منقطع
گر دولتی قرین تو گردد محال نیست
کز کارگاه غیب بسی میشود پدید
[...]
حاصل ز زندگانی ما جز وبال نیست
وز روزگار بهره به جز از ملال نیست
نقش سه شش طلب مکن از کعبتین دهر
کین نقش پنج روزه برون از خیال نیست
چون منصب بزرگی و چون جاه و ملک و مال
[...]
گرچه به پای بوس تو ما را مجال نیست
غیر از خیال روی توام در خیال نیست
آیم به سر دوان به سر کوی تو چو گوی
ای نور دیدگان ز منت گر ملال نیست
تا کی خوری تو خون دل عاشقان مخور
[...]
هرچند خون عاشق بیدل حلال نیست
در خون من گرفت به آن خردسال نیست
حسنش امان یک نگهم بیشتر نداد
در حسن آدمی کش او اعتدال نیست
دی وقت راندن من از آن بزم بود مست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.