گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نشاط اصفهانی

چه شتابی از پی من تو که رنجه شد سمندت

که من آمدم در این دشت که اوفتم به بندت

تو نکو پسندی و من چه کنم که تا پسندت

نشوم، نگو نگردم من و لایق کمندت

تو اگر ملولی از من، سر خویشتن بگیرم

من و چشم اشکبارم، تو و لعل نوشخندت

دل زاهدان توانی ببری از آن نبردی

که نبود صید غافل زتو، در خور کمندت

تو که خسرو کریمی زمن گدا چه پرسی

من و دست کوته من تو و همت بلندت

دگر ای دل اوفتادی به بساط لعب طفلان

که بلطف می ستانند و بقهر می دهندت

تو چه غمفرا نشاطی و چه بیهنر غلامی

که بهیچ میفروشیم وز ما نمیخرندت