گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نشاط اصفهانی

دوش آمد ببرم می زده خواب آلوده

چهره افروخته، خوی کرده، عتاب آلوده

شیشه در دست و قدح بر کف و بگشوده نظر

لب شکر شکن آن لعل شراب آلوده

گفت ای خفته ی آشفته ز اندوه جهان

حیف نبود چو تویی غمزده خواب آلوده

قدحی در کش و از دیده ی عفوش بنگر

تا ببینی چه گنه های ثواب آلوده

بر در پیر خرابات نگیرند بهیچ

خرقه ای را که نباشد بشراب آلوده

رازم از پرده برافتاد و دریغا که هنوز

نتوان گفت بدان طفل حجاب آلوده

سحری بیخبری گفت بگو چرخ چراست

چاک بر سینه و رخساره تراب آلوده

گفتم آمد ز در شاه نبینی که همی

همچو دهشت زد گانست شتاب آلوده