وقت شد وقت کزین جمع کناری گیریم
برد دوست نشینیم و قراری گیریم
روزکی چند نظر بر رخ یاری فکنیم
شبکی چند سر زلف نگاری گیریم
آرزوی سر از آن پا بقدومی طلبیم
مقصد دیده از آن در بغباری گیریم
چند بیهوده توان برد بسر عمر عزیز
جهدی ای دل که ازین پس پی کاری گیریم
عقل نگذاشت تنی را بسپاهی شکنیم
عشق کو عشق که ملکی بسواری گیریم
صید گاهی خوش و یاران همه غافل بشتاب
تا سمندی بجهانیم و شکاری گیریم
دوست گر دست به بیداد کند باز نشاط
عشق را با هوس آنگاه عیاری گیریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روز عیدست، سر راهگذاری گیریم
ماهرویی بکف آریم و کناری گیریم
شاهدان دست بخون دل ما کرده نگار
ما درین غم که: کجا دست نگاری گیریم؟
گرد خواهیم شد و دامن آن یار گرفت
[...]
خیز کز درس دویی سر خط عاری گیریم
جای شرمست ز آیینه کناری گیریم
دست و پاهای حنا بسته مکرر کردید
بعد ازین دامن بیرنگ نگاری گیریم
نیستی صیقل آیینهٔ رحمت دارد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.