روزی آخر رخت از پرده عیان خواهم کرد
خلق را در تو بحیرت نگران خواهم کرد
خاک پایت که بود غالیه ی طره ی حور
سرمه ی دیده صاحبنظران خواهم کرد
دست در سلسله ی خم بخمت خواهم زد
هر چه خواهد دل دیوانه چنان خواهم کرد
سر گیسوی تو در دست صبا خواهم داد
در و دیوار جهان مشک فشان خواهم کرد
ره درین شهر سرا تا بسرا خواهم جست
قطع این دشت کران تا بکران خواهم کرد
ناتوانیم مبین کز مدد دولت عشق
هر چه کردن بتوان یا نتوان خواهم کرد
هر چه گویند مگو برتر از آن خواهم گفت
هر چه گویند مکن بدتر از آن خواهم کرد
شاید این گریه ی جانکاه تن از جا بکند
هر سحر سیلی ازین اشک روان خواهم کرد
گفتم این لعل تو یا چشمه ی حیوان گفتا
جرعه ای نذر نشاط آخر از آن خواهم کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بعد از این خدمت آن سرو روان خواهم کرد
خدمتش از دل و جان در دو جهان خواهم کرد
پای بر تخت جم و افسر کی خواهم زد
سر فدا در قدم پیر مغان خواهم کرد
گرد هر گوشه ویرانه به جان خواهم گشت
[...]
سر عشقت بدل خسته نهان خواهم کرد
ور زند دم بکسی قطع زبان خواهم کرد
دل و دین تاب و توان صبر و شکیبا تن و جان
همه ایثار تو ایجان جهان خواهم کرد
تا بماند به جهان نام و نشانی از من
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.