گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نظیری نیشابوری

خواهم این بستان پرغم را به شوری درشکست

این قفس تنگست بر مرغ تو بال و پر شکست

روزگار از خاطرم چون نیل از رخسار شست

آسمان بر آتشم چون عود در مجمر شکست

پای از پیش آمد و کارم ز پس دامن گرفت

دست در اندیشه یارم به زیر سر شکست

طعم شکر داد عشق ار در گلو کافور ریخت

تلخی می داد غم ور شیرم از شکر شکست

دیدنش بر حسرت من حسرت دیگر فزود

خواستم پیکان برآرم در جگر نشتر شکست

دوستان هرگز نبینند از محبت عیب دوست

خاطرم خوش شد اگر می ریخت گر ساغر شکست

در رخش آهی کشیدم خاطرش آزرده شد

باد بر بستان وزید و شاخ نازک تر، شکست

می کشم حرمان من بی ظرف در بزم وصال

شوق دل پیمانه ام را بر لب کوثر شکست

در برون در «نظیری » شد هلاک از انتظار

مژده ای بخشید مسکین را که مجلس برشکست