عشق مرا زبان حکایت بریدنیست
مکتوب سر به مهر دلم ناشنیدنیست
رازی که در دلست ز دل بایدم نهفت
گل های ناشکفته این باغ چیدنیست
جلد و بیاض و دفترم از راز دل پر است
چشمم به هرچه می افتد از هم دریدنیست
از سینه تا به چند برآم فرو برم
این نیم قطره خون که ز مژگان چکیدنیست
خصم آن حریف نیست که دل کین کشد ازو
زین تیر نیم کش پر و پیکان کشیدنیست
گفتم مگر به منزل مقصود پی برم
یک بار چند گام به هر سو دویدنیست
چون یافت دل که بر سر راهی رسیده ام
ننشست از طلب که به آن کو رسیدنیست
رفتیم و ره به کنه جمالش نیافتیم
قانع نگشت دل به رسیدن که دیدنیست
دیدیم و دیدنش ز خودی بی خودی نداد
این زهر اگر به حوصله کند چشیدنیست
زین عشق صد بلاست «نظیری » فسانه چند
افسون خامشی به لب و دل دمیدنیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در میزنم چه شد که گشایش پدید نیست
قفل مرا معاملهای با کلید نیست
صد ابر رحمت آمد و دل شبنمی ندید
گویا که این گیاه خدا آفرید نیست
سهو کتاب رسم فزون از حدست لیک
[...]
امید دلگشاییم از ماه عید نیست
این قفل بسته، گوش به زنگ کلید نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.