گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ناصرخسرو

گوئیم که نفس تاییدی عاجز نیست از نمودن شرف خویش بدانک فرود ازوست . و لکن آنک فرود ازوست از دیدن مر شرف او را مگر آنگاه که خویشتن را بغذاء علم پرورش کند از معدن علم تا ز پس از آ« پرورش بتواند از آن شرف پذیرفتن ، و آن پذیرفتن دیدار او باشد مر شرف نفس تاییدی را . همچنانک آفتاب که صورت چیزهای جسمانی بنماید بخداوندان چشمهای درست تقصیر نمی کند بنمودن صورتها مر آن کسان را که چشمهای ایشان ضعیف است ، و لکن آن چشمها طاقت نمی دارند بنگریستن سوی روشنایی او ، پس ایشان چشمهای خویش را معالجت کنند نا درست شود و توانایی یابد ، بر نگریستن اندر نور آفتاب ، آن وقت بداند که عیب آن نادیدن مر چشم او را بود نه آفتاب را .

و دلیل بر درستی ، این قول آنست که کسی او صناعتی داند بتواند آموختن مر آنکس را که دست افزار آن صناعت دارد ، و لکن چون کسی دست افزار ندارد صناعت نتواند آموختن ، و عیب آن ناآموختن ازو باشد از بی دست افزاری نه از استاد صناعت . و گر کسی گوید که استاد آن صناعت مر آن یکی را که دست افزار داشت بیاموخت و مر آنرا که دست افزار نداشت آموختن محال گفته باشد ، و عاجزی آن شاگرد باستاد حوالت کرده باشد . این مثل بدان زدیم که علمهای فروردین بر مثال دست افزارست مر علمهای برین را ، و گر علمهای فروردین نباشد آن علمهای برین بدست نیاید . و بدان نباید نگریستن که علم فروردین حقیر است ، چه آن خطیر را بدان حقیر شاید یافتن . چنانک مردی نویسنده بیک تاره کلک کز وی قلمی تراشد چیزی نویسد که بهزار درم بخرند . و گر آن کلک پاره نایافته شود آن فاءده مر او را بدست نیاید ، همچنین ستور بیچاره است از بر رسیدن شرف مردم بدانچ دست ندارد از سخن گفتن و خرد و تمیز . مردم بیچاره نیست که مر ستود را بیاموزد آنچه همی مردمی دیگر را آموزد ، و لکن بیچاره ستوراست که نتواند مر آن شرف را که اندر مردم است پذیرفتن .

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode