گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ملا احمد نراقی

چشم جمله بر یکی از هر طرف

تیر باشد واحد و بی حد هدف

اینچنین فرمود آن آگاه حق

شد برابر با نفسها راه حق

راه حق باشد مقابل آشکار

با نفسهای خلایق در شمار

راهها بسیار و مقصدها یکی ست

اختلاف راه لیکن اند کیست

شعبه ها هستند از یک شاهراه

شاه یکتن باشد و بیحد سپاه

چون درخت و شاخهای بیشمار

یا چو رودی نهرها از هر کنار

هم یکی باشد ره حق هم هزار

معنی آن را بفهم ای هوشیار

راه را در یکجهت باشد گذر

آن جهت را جاده ها بیحد و مر

گر فتادی از جهت گشتی هلاک

جاده گر شد مختلف از آن چه باک

آن جهت را کیست دانی رهنمای

ره نمای مرسلین و اولیای

کاروانسالار این راه درست

مصطفی و مجتبی باشد نخست

از قفای آن شه عرش آشیان

حیدر است و یازده فرزند آن

جاده های آن جهت را اوستاد

عالمان باشند و اهل اجتهاد

پس جهت چون شد یکی انجام کار

جاده ها یکسر رسد از هر کنار

این بود مقصود از آنچه شد بیان

کاعتبار اندر جهت دان ای فلان

معنی دیگر هم آن را هست لیک

گر بفهمی گویمت هشدار نیک

اینجهت آمد مناط اعتبار

هست مقصد غیر آن را واگذار

آن خصوصیات باشد هرچه باش

یار باشد آنجهت دان جمله خاش

خاش اگر فرتوت و زشت افتد چه غم

چون بود فرزند او زیبا صنم

چون بود مقصد رضاجویی شاه

روز هر راهی که می خواهی بخواه

نیک باشد این سخن لیکن بدان

مطلق آن را هست شرطی اندران

طبع شاهنشه لطیف است و غیور

غیرتش پاشید از هم کوه طور

از لطافت کس نیاید غور او

وز غیوری کس نداند طور او

طبع نازک دارد و مشکل پسند

هر نثاری نیست او را در خورند

خود نموده راه خورشیدی خویش

تا رضاجویش نباشد در پریش

نور او افکنده بر راهی تتق

غیرتش فرموده راهی را قرق

لطف او فرموده راهی را خطر

غیرتش سد کرده آن راه دگر

آن شه خوبان چه در سر ناز داشت

بر سر هر ره قرقچی بازداشت

آن یکی ره را گشود و بار داد

رهروش را وعده ی دیدار داد

صد ره دیگر ببست آن تنگبار

گفت از آنها هرکه آید نیست بار

نیست راه کوی ما این راهها

می رود این راهها تا بامها

ای که پویی راه کوی وصل یار

رو بجو راهی که زان راه است بار

خواسته اول ز تو تعیین راه

ترک این جستن بود اول گناه

چونکه جستی باید آن ره را سپرد

هم از آن ره ره به کوی دوست برد

گر روی از غیر آن ره گمرهی

باز گرد ای راه رو گر آگهی

گر جز آنی برده غفلت از رهت

با خطا و جهل کرده گمرهت

با حمیت گردنت را کرده بند

یا سفیهی رو به ریش خود بخند

زین گروه البته بیرون نیستی

لیک بنگر جان من تا کیستی

سعی کن تا راه او جویی همی

چونکه جستی راه او پویی همی