هر چند دلم رضا او میجوید
او از سر شمشیر سخن میگوید
خون از سر انگشت فرو میچکدش
او دست به خون من چرا میشوید
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
هر چند دلم رضا او میجوید
او از سر شمشیر سخن میگوید
خون از سر انگشت فرو میچکدش
او دست به خون من چرا میشوید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این عقل که در ره سعادت پوید
روزی صد بار خود تو را میگوید
دریاب تو این یک دم وقتت که نهای
آن تره که بدروند و دیگر روید
هرگه که دلم فرصت آن دم جوید
کز صد غک دل با تو یکی برگوید
نامحرم و ناجنس در آن دم گوئی
از چرخ ببارد از زمین بروید
گر چه غم تو رخم به خون می شوید
عشق تو دراین دلم فزون می روید
آن است که عشق تو زبون می جوید
ورنه شکر تو تلخ چون می گوید
برخیز که ابر خاک را میشوید
تا سبزه ز خاک تو برون میروید
ای خفته اگر سخن نمیگوئی تو
این خاک تو گوئی که سخن میگوید
هر دل شده ای چهره به خون می شوید
هر غمزده ای ترانه ای می گوید
در هر راهی که رهروی می پوید
چون نیک نگه کنم تو را می جوید
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.