عشقی آمد که عشقها سودا شد
سوزیدم و خاکستر من هم لا شد
باز از هوس سوز خاکستر من
واگشت و هزار بار صورتها شد
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
عشقی آمد که عشقها سودا شد
سوزیدم و خاکستر من هم لا شد
باز از هوس سوز خاکستر من
واگشت و هزار بار صورتها شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یک قطرهٔ آب بود و با دریا شد،
یک ذرّهٔ خاک و با زمین یکتا شد،
آمد شدن تو اندرین عالم چیست؟
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد.
چون جلوهٔ گل ز گلستان پیدا شد
بلبل به سخن درآمد و شیدا شد
در جام بلور کن می لعل که باغ
از مروارید ابر چون مینا شد
در دهر هر آنک تخم خدمت پاشد
رخسار دلش به خار غم نخراشد
مخدوم از آن شدی که خادم بودی
مخدوم بود کسی که خادم باشد
شب هندوی آن طره مه فرسا شد
لؤلؤ لب یاقوت ترا لالا شد
تا خط تو شد زطرف خورشید پدید
بس فتنه که در دور قمر پیدا شد
تا نادرۀ حسن رخت پیدا شد
گردون به نظارۀ رخت برپا شد
با روی تو صبح لاف خوبی می زد
در چشم جهانیان از آن رسوا شد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.