این گرمابه که خانهٔ دیوانست
خلوتگه و آرامگه شیطانست
دروی پریی، پری رخی پنهانست
پس کفر یقین کمینگه ایمانست
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
این گرمابه که خانهٔ دیوانست
خلوتگه و آرامگه شیطانست
دروی پریی، پری رخی پنهانست
پس کفر یقین کمینگه ایمانست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم صنما دلم ترا جویانست
گفتا که لبم درد ترا درمانست
گفتم که همیشه از منت هجرانست
گفتا که پری ز آدمی پنهانست
بر جان منت جان رهی فرمانست
فرمان تو مرا جان مرا درمانست
جز تو هر کس که باشدم یکسانست
جانست و تویی بتا تویی و جانست
دل مرکب حق است که درین زندانست
در عالم خاک مدتی مهمانست
دل مرغ حقیقت است در عالم حق
نی خود بازست که زینت سلطانست
دل زنده بجان و جان بود زنده بحق
[...]
آن چیست که مقصود جهانی آنست
آن طرفه که از جهانیان پنهانست
در دانش عقل و جان و تن حیرانست
آن به که چنان بود که بتوان دانست
یک ره که دلت بمهر ما یا زانست
هجرانت کشیدن ای نگار آسانست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.