یک شفتالو از آن لب عنابی
پر کرد جهان ز بوی سیب و آبی
هم پردهٔ شب درید و هم پردهٔ روز
از عشق رخ خویش زهی بیآبی
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
یک شفتالو از آن لب عنابی
پر کرد جهان ز بوی سیب و آبی
هم پردهٔ شب درید و هم پردهٔ روز
از عشق رخ خویش زهی بیآبی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای رخ نه رخی ، که لالۀ سیرابی
ای لب نه لبی ، بنوش در عنابی
ای غمزه به جادویی مگر قصابی
تو غمزه نه ای که نرگس پر خوابی
در پیش خودم همی کنی آنجابی
پس در عقبم همی زنی پرتابی
جاوید شبی بیاید و مهتابی
تا با تو غم تو گویم از هر بابی
پیری دیدم ز عشق در غرقابی
وز گریهی خود بکرد او گردابی
گفتم که ز بهر کیست این گریهی تو
گفتا که ز بهر دلبر نایابی
تا چند دل آزاری و رخ برتابی
تا چند جفا نمودن و بیتابی
می گویمت این چنین مبارک نبود
وان روز مباد کاین سخن دریابی
هستم ز جفای دوست در هر بابی
آسیمه سری، تر مژه ای بی خوابی
گر نیستمی ز عشق در هر بابی
دریا کنمی ز دیده هر محرابی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.