شب رفت و نرفت ای بتِ سیمینبرِ من
سودای مناجات غمت از سرِ من
خواب شب من توی و نور روزم
نه روز و نه شب چون تو نباشی برِ من
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
شب رفت و نرفت ای بتِ سیمینبرِ من
سودای مناجات غمت از سرِ من
خواب شب من توی و نور روزم
نه روز و نه شب چون تو نباشی برِ من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گه یار شوی تو با ملامتگر من
گه بگریزی ز بیم خصم از بر من
بگذار مرا چو نیستی در خور من
تو مصلح و من رند نداری سر من
معشوق، مرا گفت نشین بر در من
مگذار درون آنکه ندارد سر من
آنکس که مرا خواهد گو: بیخود باش
این، درخور کس نیست مگر در خور من
چندان ناز است ز عشق تو در سر من
تا در غلطم که عاشقی تو بر من
یا خیمه زند وصال تو بر در من
یا در سر کار تو شود این سر من
تا عشق نشست ناگهی در سر من
برخاست ازین غم دل غم پرور من
هرگز به چه باز آید مرغِ دل من
تا بازآید برین که رفت از بر من
دانی که چه مدّتست ای دلبر من
تا بی سببی برفته یی از بر من
خود کس نفرستی و نبینی آخر
تا بی توچها می گذرد بر سر من
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.