گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

قصابی سوی گولی گوشت انداخت

چو دیدش زفت گوشت گاو پنداشت

یکی ران دگر سوی وی افکند

بگفتا «گاو مرده‌ست این زهی گند»

خدا بخشید آنچ اسباب کام‌ست

تو گفتی «چیست این؟» خود داد عام‌ست

کنون شد عام کان با تو بپیوست

نجس شد چونک در کردی درو دست

نسازد گول را بخل و سخاوت

که گردد هر دوش مایهٔ عداوت

گریز از گول اندر سور و ماتم

چو عیسی ای پدر والله اعلم