گنجور

 
مولانا

به روح‌های مقدس ز من سلام برید

به عاشقان مقدم ز من پیام برید

به روز وصل چو برقم شب فراق چو ابر

از این دو حال مشوش بگو کدام برید

خدای خصم شما گر به پیش آن خورشید

ز ماه و شمع و ستاره و چراغ نام برید

سیاه کاسه شوی ار ز مطبخ عشقش

به سوی خوان کرم دیگ‌های خام برید

نشان دهم که شما آتش از کجا آرید

ز برق نعل شهنشاه خوش خرام برید

ولیک مرکب تندست هان و هان زنهار

نه زین هلد نه لگام ار شما لگام برید

حیات یابد آن جا اگر چه مُرده برید

حلال گردد آن جا اگر حرام برید

هزار بند چو عشقش ز پای جان بگشاد

مرا دو دست گرفته به آن مقام برید

ز لوح عشق نبشتیم این غزل‌ها را

به شمس مفخر تبریز از این غلام برید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode