گنجور

 
مولانا

کار به پیری و جوانیستی

پیر بمردی و جوان زیستی

بانگ خر نفست اگر کم شدی

دعوت عقل تو مسیحیستی

گر نبدی خندهٔ صبح کذوب

هیچ دلی زار بنگریستی

گر بت جان روی نمودی به ما

جملهٔ ذرات چو ما نیستی

گر توی تو نفسی کاستی

همچو تو اندر دو جهان کیستی؟!

گر نبدی غیرت آن آفتاب

ذره به ذره همه ساقیستی

دانه من از کاه جدا کردمی

گر کفه را هیچ تناهیستی

مار اگر آب وفا یافتی

در دل آن بحر چو ماهیستی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode