ساخت بغراقان به رسم عید بغراقانیی
زهره آمد ز آسمان و میزند سرخوانیی
جبرئیل آمد به مهمان بار دیگر تا خلیل
میکند عجل سمین را از کرم بریانیی
روز مهمانی است امروز الصلا جانهای پاک
هین ز سرها کاسه زیبا در چنین مهمانیی
بانگ جوشاجوش آمد بامدادان مر مرا
بوی خوش میآیدم از قلیه و بورانیی
میکشید آن بو مرا تا جانب مطبخ شدم
مطبخی پرنور دیدم مطبخی نورانیی
گفتمش زان کفچهای تا نفس من ساکن شود
گفت رو کاین نیست ای جان بهره انسانیی
چون منش الحاح کردم کفچه را زد بر سرم
در سر و عقلم درآمد مستی و ویرانیی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بداده دیدههای خلق را حیرانیی
وی ز لشکرهای عشقت هر طرف ویرانیی
ای مبارک چاشتگاهی کآفتاب روی تو
عالم دل را کند اندر صفا نورانیی
دم به دم خط میدهد جانها که ما بنده توایم
[...]
ای مرا از عشق تو در کار خود حیرانیی
در بیابان تمنای تو سرگردانیی
قصه دشوار هجر از مردن آسان شد مرا
باشد آری بعد هر دشواریی آسانیی
ماند بر خوان غم از من استخوانی چند و بس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.