روزی که مرا ز من ستانی
ضایع مکن از من آنچ دانی
تا با تو چو خاص نور گردم
آن نور لطیف جاودانی
تا چند کنم ز مرگ فریاد
با همچو تو آب زندگانی
گر مرگم از او است مرگ من باد
آن مرگ به از دم جوانی
از خرمن خویش ده زکاتم
زان خرمن گوهر نهانی
منویس بر این و آن براتم
بگذار طریق امتحانی
خاموش ولی به دست تو چیست
باران آمد تو ناودانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
آن جنگی مرد شایگانی
معروف شده به پاسبانی
در گردنش از عقیق تعویذ
بر سرش کلاه ارغوانی
بر روی نکوش چشم رنگین
[...]
ای آنکه به رخساره ارغوانی
نوشین لبی و شیرین زبانی
بازار تو خود همچو آسمانست
زیرا که تو چون ماه آسمانی
فرمان نکویان همه تو را شد
[...]
ای چشم و چراغ آن جهانی
وی شاهد و شمع آسمانی
خط نو نبشته گرد عارض
منشور جمال جاودانی
بی دیده ز لطف تو بخواند
[...]
عشقست نشان بی نشانی
از خود چو برون شوی بدانی
ای رای ملک شه معظم
مهپرور سالبخش ثانی
ای کرده کلیموار عدلت
آبان خدای را شبانی
حقا که شوی به مهر مه بر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.