گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

بازآمد آن مغنی با چنگ سازکرده

دروازه بلا را بر عشق باز کرده

بازار یوسفان را از حسن برشکسته

دکان شکران را یک یک فراز کرده

شمشیر درنهاده سرهای سروران را

و آن گاهشان ز معنی بس سرفراز کرده

خود کشته عاشقان را در خونشان نشسته

و آن گاه بر جنازه هر یک نماز کرده

آن حلقه‌های زلفت حلق که راست روزی

ای ما برون حلقه گردن دراز کرده

از بس که نوح عشقت چون نوح نوحه دارد

کشتی جان ما را دریای راز کرده

ای یک ختن شکسته ای صد ختن نموده

وز نیم غمزه ترکی سیصد طراز کرده

بخت ابد نهاده پای تو را به رخ بر

کت بنده کمینم وآنگه تو ناز کرده

ای خاک پای نازت سرهای نازنینان

وز بهر ناز تو حق شکل نیاز کرده

ای زرگر حقایق ای شمس حق تبریز

گاهم چو زر بریده گاهم چو گاز کرده

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode