گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

صد خمار است و طرب در نظر آن دیده

که در آن روی نظر کرده بود دزدیده

صد نشاط است و هوس در سر آن سرمستی

که رخ خود به کف پاش بود مالیده

عشوه و مکر زمانه نپذیرد گوشی

که سلام از لب آن یار بود بشنیده

پیچ زلفش چو ندیدی تو برو معذوری

ای تو در نیک و بد دور زمان پیچیده

نی تراشی است که اندر نی صورت بدمد

هیچ دیدی تو نیی بی‌نفسی نالیده

گر بداند که حریف لب کی خواهد شد

کِیْ برنجد ز بریدن قلم بالیده

گر بپرسند چه فرق است میان تو و غیر

فرق این بس که توی فرق مرا خاریده

جرعهٔ کَن فَیَکون بر سر آن خاک بریخت

لب عشاق جهان خاک تو را لیسیده

شمس تبریز تو را عشق شناسد نه خرد

بر دم باد بهاری نرسد پوسیده

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode