گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

آمد مه و لشکر ستاره

خورشید گریخت یک سواره

آن مه که ز روز و شب برون است

کو چشم که تا کند نظاره

چشمی که مناره را نبیند

چون بیند مرغ بر مناره

ابر دل ما ز عشق این مه

گه گردد جمع و گاه پاره

چون عشق تو زاد حرص تو مرد

بی‌کار شوی هزارکاره

چون آخر کار لعل گردد

بی‌کار نبوده‌ست خاره

گر بر سر کوی عشق بینی

سرهای بریده بر قناره

مگریز درآ تمام بنگر

زنده شده گشتگان دوباره

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode