گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

دیر آمده‌ای مرو شتابان

ای رفتن تو چو رفتن جان

دیر آمدن و شتاب رفتن

آیین گل است در گلستان

گفتی چونی چنانک ماهی

افتاده میان ریگ سوزان

چون باشد شهر شهریارا

بی دولت داد و عدل سلطان

من بی‌تو نیم ولیک خواهم

آن باتویی که هست پنهان

شب پرتو آفتاب هم هست

خاصه به تموز گرم و تفسان

قانع نشود به گرمی او

جز خفاشی ز بیم مرغان

گرمی خواهند و روشنی هم

مرغان که معودند با آن

ما وصف دو جنس مرغ گفتیم

بنگر ز کدامی ای غزل خوان