گر زانک ملولی ز من ای فتنه حوران
این سلسله بگذار و کسی را بمشوران
در کوچه کوران تو یکی روز گذشتی
افتاد دو صد خارش در دیده کوران
در خواب نمودی تو شبی قامت خود را
بر سرو بیفزود ز تو قد قصوران
ای آنک تو را جنبش این عشق نبودهست
حیران شده بر جای تو چون تازه حضوران
از لحن عرابی چو شتر بادیه کوبد
زین لحن چه بیگانهای ای کم ز ستوران
عشقا تو سلیمان و سماع است سپاهت
رفتند به سوراخ خود از بیم تو موران
شمس الحق تبریز چو خورشید برآید
زیرا که ز خورشید بود جامه عوران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.