گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

باز نگار می کشد چون شتران مهار من

یارکشی است کار او بارکشی است کار من

پیش رو قطارها کرد مرا و می کشد

آن شتران مست را جمله در این قطار من

اشتر مست او منم خارپرست او منم

گاه کشد مهار من گاه شود سوار من

اشتر مست کف کند هر چه بود تلف کند

لیک نداند اشتری لذت نوشخوار من

راست چو کف برآورم بر کف او کف افکنم

کف چو به کف او رسد جوش کند بخار من

کار کنم چو کهتران بار کشم چو اشتران

بار کی می کشم ببین عزت کار و بار من

نرگس او ز خون من چون شکند خمار خود

صبر و قرار او برد صبر من و قرار من

گشته خیال روی او قبله نور چشم من

وان سخنان چون زرش حلقه گوشوار من

باغ و بهار را بگو لاف خوشی چه می زنی

من بنمایمت خوشی چون برسد بهار من

می چو خوری بگو به می بر سر من چه می زنی

در سر خود ندیده‌ای باده بی‌خمار من

باز سپیدی و برو میر شکار را بگو

هر دو مرا توی بلی میر من و شکار من

مطلع این غزل شتر بود از آن دراز شد

ز اشتر کوتهی مجو ای شه هوشیار من

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode