آنک جانش دادهای آن را مکش
ور ندادی نقش بیجان را مکش
آن دو زلف کافر خود را بگو
کای یگانه اهل ایمان را مکش
آفتابا روی خود جلوه مکن
چند روزی ماه تابان را مکش
چون تو سیمرغی به قاف ذوالجلال
بازگرد و جمله مرغان را مکش
در میان خون هر مسکین مرو
جز قباد و شاه خاقان را مکش
گر مرا دربان عشقت بار داد
از سر غیرت تو دربان را مکش
گر فضولم من که مهمان توام
شرط نبود هیچ مهمان را مکش
مست میدانم ز مِی دانم خراب
شیشه مشکن مست میدان را مکش
شمس تبریزی توی سلطان من
بازگشتم باز سلطان را مکش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.