گنجور

 
مولانا

این بگفتند و روان گشتند زود

هر چه بود ای یار من آن لحظه بود

صبر بگزیدند و صدیقین شدند

بعد از آن سوی بلاد چین شدند

والدین و ملک را بگذاشتند

راه معشوق نهان بر داشتند

هم‌چو ابراهیم ادهم از سریر

عشقشان بی‌پا و سر کرد و فقیر

یا چو ابراهیم مرسل سرخوشی

خویش را افکند اندر آتشی

یا چو اسمعیل صبار مجید

پیش عشق و خنجرش حلقی کشید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode