گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مشتاق اصفهانی

آه از چرخ جفاپیشه که دست

نکشد یکنفس از جور و ستم

هرکه از گردش ایام گذاشت

پا درین مرحله چون نقش قدم

ساختش ره سیر از دشت وجود

راست چون جاده بصحرای عدم

هرکه را در چمن دهر چو سرو

ساخت سر سبز ز بخت خرم

همچو اوراق خوان آخر کار

ریختش دفتر هستی از هم

چند بر لوح سخن از شیمش

راه پیموده کنم طی چو قلم

رفت از جور فلک در ته خاک

بانوی حجله عصمت مریم

باشد اولی که کنم مختصرش

این سخن کاورد اندوه و الم

قد آن گلبن نو خیز که بود

غیرت سرو گلستان ارم

سرنگون ساختش از صرصر کین

فلک حادثه زا همچو علم

غرض از جور فلک چون گردید

کام نادیده برون از عالم

گفت تاریخ وفاتش مشتاق

رفت ناکام ز دنیا مریم