چون نخواهی نفسی کرد نگهداری من
چیست سعی اینقدر از بهر گرفتاری من
کردهام خوی بدردت چه کشم ناز طبیب
صحتی گو نبرد از پی بیماری من
نالهام از غم محرومی رهزن باشد
ورنه کس نیست درین ره بسبکباری من
من رنجور ز دردت چو نخواهم جان برد
گو کسی را نبود فکر پرستاری من
به از این باش به من گر بودت بنده هزار
که تو یک بنده نداری بوفاداری من
ناله زار من ای باد بگوشش مرسان
ترسم آزرده شود خاطرش از زاری من
گر نسازم بدل زار چه سازم مشتاق
دلبرم چون نکند ترک دلآزاری من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر به گوشت برسد درد من و زاری من
زحمت آید مگرت بر شب بیداری من
به تو ام ره ندهد بی تو نمی یارم بود
از گران جانی بخت است سبک ساری من
من ترا دارم و بی تو نتوان داشت مرا
[...]
می شود شاد دل او بدل آزاری من
هیچگه رحم ندارد بگرفتاری من
هست آیا زشما کس که کند یاری من
یا نخواهد ز پس عزت من خواری من
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.