گنجور

 
محتشم کاشانی

محتشم چون عمر صرف خدمت وی می‌کنی

پادشاهی گر نکردی این زمان کی می‌کنی

توسن عمر آن جهان‌پیما ستور باد پا

یک جهان طی می‌کند چون بادپا هی می‌کنی

سختی راه محبت را دلیل این بس که تو

در نخستین منزلی هرچند ره طی می‌کنی

ساقیا بر ساحل غم مانده‌ام وقتست اگر

کشیت ساغر روان در قلزم می می‌کنی

سنبل از تاب جمالت می‌نشیند در عرق

زلف را هرگه نقاب روی پر خوی می‌کنی

آهوان در پایت ای مجنون از آن سر می‌نهند

کآشنایی با سگ لیلی پیاپی می‌کنی

گفته بودی می‌کنم با محتشم روزی وفا

شاه خوبان وعده کردی و وفا کی می‌کنی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode