گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
محتشم کاشانی

دی به دنبال یکی کبک خرام افتادم

رفتم از شهر به صحرا و به دام افتادم

مگر این باده همه داروی بیهوشی بود

که من لجه‌کش از یک دو سه جام افتادم

آن چه قد بود و چه قامت که ز نظارهٔ آن

تا دم صبح قیامت ز قیام افتادم

به اشارت مگر احوال بگویم که چه شد

که ز گویائی از آن طرز کلام افتادم

هیچ زخمی نزد آن غمزه که کاری نفتاد

من افتاده چگویم ز کدام افتادم

من که بودم ز مقیمان سر کوی حضور

از کجا آه به این طرفه مقام افتادم

محتشم بوی جنونم همه کس فاش شنید

چون درین سلسله غالیهٔ فام افتادم