قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «بسم اللَّه» کلمة من سمعها و فی قلبه عرفان تلألأت انوار قلبه، و تفرّقت انواع کربه، و تحیّرت فی جلاله شوارق لبّه کلمة من عرفها و فی قلبه ایمان احبّها من داخل الفؤاد و هجر فی طلبها الرّقاد و ترک لاجلها کلّ همّ و کلّ مراد.
بر افواه ائمه دین و علماء شرع متداولست که هر چه اندر کتب و صحف ربّانی است، از اوراق آدم و صحف شیث (ع) و ادریس (ع) و ابراهیم (ع) و موسی (ع) مجموع آن جمله اندر تورات و انجیل و زبور است و هر چه اندرین کتب است بیان و نشان آن در قرآن عظیم و فرقان مجید است، و هر چه در قرآن مجموع و مسموع است در سورة «الحمد» است. و هر چه در سورة «الحمد» است اندرین چهار کلمه است که: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. و هر چه درین چهار کلمه است در حروف «بسم اللَّه» است. و هر چه در صورت «با» است در صرّه نقطه وی است و گفتهاند: نظم قرآن بر مثال عرش آمد، و نقطه «با» بر مثال ذرّه اکنون دیده سرّ بگشا در صور و در سور نظر کن، نهایت عظمت در قرآن و در عرش ببین و نشان قدرت در ذرّه و در نقطه ببین. در اضافت بقدرت چیزی را عظیم مدان. و در اضافت بحکمت وجود چیزی را حقیر و خرد مخوان. عرش عظیم بیافرید که اندر تحت هر پایهای از پایههای آن سیصد و شصت هزار عالم است پر از مقرّبان و مقدّسان. و ذرّهای حقیر بیافرید که قدر رسم صورت وی بینند حسّا، و لکن دست بوی نرسد جسّا و مسّا. این ذرّه که در نقابست نور آفتاب آن را عیان کند، و آن عرش که در حجاب است نور قرآن آن را بیان کند. تا این نور نبود کس ذرّه نبیند. و تا آن نشان نبود کس عرش نداند. و در آفرینش عرش حکمت است که سقف عالم بود. محراب اعظم، آئینه قدرت، نهایت صورت، قبله کرّوبیان، مطاف مقرّبان، خزینه لطائف، منبع طرائف، مطلع انوار، مجمع آثار. و در آفرینش ذرّه حکمت است که بیان کمال قدرت بود، نشان اظهار فطرت، آئینه عبرت، گوای بینیازی عزّت، بیان داعیه اعتبار، نشان قهر و قدرت جبّار. تا بدانی که صنع صانع حکیم جلّ جلاله عبث نبود، و کار وی سفه نبود و بر وی لهو روا نبود. و هر چه کند در آن سرّی است که در ابداع وی هوس و هوی نبود: علی قدر اهل العزم تأتی العزائم! قوله: وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ حقّ جلّ جلاله و عظم شأنه قسم یاد میکند بایّام دهر که محلّ عبرت ناظر است و اثر قدرت آن قادر، که آدمی همیشه در کاست است و در زیان، خراب عمر و مفلس روزگار و حیران. هر روزی که بر وی بغفلت میگذرد جز وی از اجزاء عمر وی میکاهد و بروز آخر نزدیک میگردد، در نقصان میرود، و میپندارد که هیفزاید. بنقد عصیان میآرد و طاعت با فردا میافکند.
گفتی: بکنم کار تو بنوا فردا
و آن کو که ترا ضمان کند تا فردا؟!
رسول خدا (ص) که مهتر و بهتر خلق عالم بود و برگزیده و بر کشیده حقّ بود، میگوید: هیچ بامداد برنخاستم که شبانگاه را چشم داشتم. و هیچ شب نخفتم که بامداد را منتظر بودم. و هیچ لقمه در دهن ننهادم که گمان بردم که پیش از مرگ از خوردن آن لقمه فارغ شوم. و آن مهتر (ص) در دعا بسیار گفتی: «خداوندا تو ما را زندگانی ده در حلاوت طاعت، و مردگی ده در پاکی از وحشت و زلّت. و ما را بحضرت خویش بر، نه تشویر زده کردار و نه خجل گشته روزگار.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.