گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان‌

لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ (۱) سوگند میخورم بروز رستاخیز.

وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ (۲) و سوگند میخورم بتن نکوهنده.

أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ می‌پندارد این مردم أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ (۳) که ما فراهم نیاریم اندامان و استخوانهای او ؟

بَلی‌ قادِرِینَ آری کنیم و آن را توانایانیم عَلی‌ أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ (۴) بر آنکه راست کنیم اندامان او تا بندهای انگشتان او هم چنان که بود.

بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ (۵) آری میخواهد این مردم که دروغ شمرد هر چه فرا پیش اوست.

یَسْئَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ (۶) می‌پرسد که روز رستاخیز کی؟

فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ (۷) آن گاه که چشم در چشم خانه روشن بتاود.

وَ خَسَفَ الْقَمَرُ (۸) و در چشم او ماه تاریک گردد.

کَلَّا نگریزد و نتواند لا وَزَرَ (۱۱) پناه جای نیست او را.

وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ (۹) و روز و شب باو یکسان.

إِلی‌ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ (۱۲)

یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ مردم میگوید آن روز أَیْنَ الْمَفَرُّ (۱۰) کجا گریزم؟

با خداوند تو است آن روز شدن و آرامیدن و باز گشتن.

یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ آگاه کنند آن روز مردم را بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ (۱۳) بهر چه از پیش فرستاد از کرد و کار، یا از پس خویش گذاشت از نهاد بد یا نیک.

بَلِ الْإِنْسانُ عَلی‌ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ (۱۴) این آدمی خود را نیک شناسد و در خود نیک داند.

وَ لَوْ أَلْقی‌ مَعاذِیرَهُ (۱۵) و هر چند که خود را می‌حجّت و عذر آرد و می‌سازد.

لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ (۱۶) زبان خود مجنبان شتابیدن را به قرآن.

إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ (۱۷) بر ما که قرآن بر تو خوانیم و در یاد تو داریم.

فَإِذا قَرَأْناهُ‌ چون ما بر تو خواندیم فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (۱۸) آن گه تو از پس وا میخوان.

ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ (۱۹) و آن گاه بر ما که احکام آن پیغام خویش ترا پیدا کنیم.

کَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ (۲۰) آری شما می‌دوست دارید این جهان نزدیک فرادست و شتابنده بخلق.

وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ (۲۱) و جهان پسین می‌گذارید.

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ (۲۲) رویهاست آن روز از شادی تازه.

إِلی‌ رَبِّها ناظِرَةٌ (۲۳) بخداوند خویش نگران.

وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ (۲۴) و رویهاست آن روز از اندوه گرفته و فراهم کشیده.

تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ (۲۵) که درست میداند که هر چه بتر بود باو ببود.

کَلَّا إِذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ (۲۶) براستی آن وقت که جان بچنبر گردن رسد

وَ قِیلَ مَنْ راقٍ (۲۷) و می‌گویند کدام پزشک است که افسون کند؟

وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ (۲۸) و بدانست مردم که از دنیا می‌جدا شود.

وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ (۲۹) و پای او در کفن می‌پیچیدند و گور را بساختند.

إِلی‌ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ او را بسوی خداوند تو راندند و با او بردند.

فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّی (۳۱) صدقه و زکاة نداد و نماز نکرد.

وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی (۳۲) لکن دروغ زن گرفت و از پذیرفتن برگشت.

ثُمَّ ذَهَبَ إِلی‌ أَهْلِهِ یَتَمَطَّی (۳۳) آن گه با کسان خویش شد خرامان.

أَوْلی‌ لَکَ فَأَوْلی‌ (۳۴) در رسید آنچه از آن میترسیدی گریز.

ثُمَّ أَوْلی‌ لَکَ فَأَوْلی‌ (۳۵) باز در رسید آنچه از آن می‌ترسیدی گریز.

أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ می‌پندارد مردم أَنْ یُتْرَکَ سُدیً (۳۶) که او را فرو گذارند ناانگیخت و ناپرسید؟

أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی‌ (۳۷) نه نطفه‌ای بود نخست که بیفکندند.

ثُمَّ کانَ عَلَقَةً آن گه پس از آن خونی بسته فَخَلَقَ فَسَوَّی (۳۸) خداوند تو آن را بیافرید و صورت و اندام راست کرد.

فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی‌ (۳۹) و از آن دو همتا آفرید نر و ماده.

أَ لَیْسَ ذلِکَ بِقادِرٍ عَلی‌ أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی‌ (۴۰) او که آن را کرد نه توانا است و قادر بر آنکه مردگان را زنده کند.