گنجور

 
میبدی

این سورة هزار و چهارصد و پنج حرف است سیصد و هشت کلمه و شست و دو آیت، جمله بمکه فرود آمد مگر یک آیت: الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ این یک آیت بقول ابن عباس بمدینه فرود آمد. و درین سورة دو آیت منسوخ است یکی: فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّی عَنْ ذِکْرِنا معنی اعراض منسوخ است بآیت سیف.

دیگر آیت: وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعی‌ منسوخ است بقوله تعالی: «و الذین آمنوا و اتبعناهم ذریاتهم بایمان الحقنا بهم ذریاتهم» و در فضیلت سورة روایت کنند از

ابیّ بن کعب قال قال رسول اللَّه (ص) من قرء و النجم اذا هوی اعطی من الاجر عشر حسنات بعدد من صدّق بمحمد و جحد به.

و عن ابن مسعود قال هذا اوّل سورة اعلنها رسول اللَّه (ص) بمکه.

قوله: وَ النَّجْمِ إِذا هَوی‌ مفسران را در معنی وَ النَّجْمِ قولهاست، بعضی گفته‌اند اسم جنس است و مراد باین جمله ستارگان آسمان است. و هوی بمعنی سقط، قسم یاد می‌کند رب العالمین بجمله ستارگان آن گه که از هول قیامت و رستاخیز همه فرو ریزند، همانست که جایی دیگر گفت: وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ.

و گفته‌اند مراد باین ثریاست که عرب بنجم مطلق ثریا گویند. مصطفی (ص) فرموده

اذا طلع النجم ارتفعت العاهات یعنی الثریا، و فی روایة ما طلع النجم قطّ و فی الارض من العاهة شی‌ء الا رفع.

و هویّها طلوعها و ارتفاعها. قسم یاد می کند بثریّا بآنگه که برآید و آفات و عاهات از زمین بردارد. و روی عکرمة عن ابن عباس انه الرجوم من النجوم یعنی ما یرمی به الشیاطین عند استراقهم السمع.

مجاهد گفت و کلبی و روایت از ابن عباس وَ النَّجْمِ إِذا هَوی‌ یعنی و القرآن اذا نزل. قسم یاد می‌کند بقرآن که از آسمان فرو آمد نجم نجم در مدت بیست و سه سال. همانست که آنجا گفت فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ.

جعفر بن محمد گفت (ع) و النجم یعنی محمدا (ص) إِذا هَوی‌ ای نزل من السماء لیلة المعراج. سمّاه نجما کما سمّاه سراجا فی قوله: وَ سِراجاً مُنِیراً. و قیل النجم النبات إِذا هَوی‌ ای سقط علی الارض، فان النجم لیس له ساق کقوله: وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ. و یحتمل من التأویل المصلّی اذا سجد و الغازی اذا قتل شهیدا و العالم اذا مات، فانّ هؤلاء نجوم الارض و الاخبار ناطقه بها.

گفته‌اند آن روز که این آیت فرو آمد و رسول خدا بر قریش آشکارا کرد، عتبة بن ابی لهب گفت کفرت برب النجم اذا هوی و دختر رسول را که زن وی بود طلاق داد، رسول خدای دعا کرد گفت اللهم سلّط علیه کلبا من کلابک.

بعد از آن این عتبة بتجارت شام رفت با پدر خویش بو لهب، در منزلی از منازل راه فرو آمدند و آنجا دیری بود، راهبی از دیر فرو آمد و گفت هذا ارض مسبعة، درین زمین سباع فراوان بود، نگر تا خویشتن را از شیر نگه دارید. بو لهب گفت فرا اصحاب خویش این پسر مرا نگه دارید که می‌ترسم که دعاء محمد در وی رسد. ایشان همه گرد وی درآمدند و او را در میان گرفتند و پاس وی میداشتند. در میانه شب، رب العالمین خواب بر ایشان اوکند و شیر بایشان درگذشت و لطمه بر وی زد و او را هلاک کرد. قوله: وَ النَّجْمِ إِذا هَوی‌ اصحاب معانی گفتند قسم در قرآن بر دو وجه است، یکی: قسم بذات و صفات خالق جل جلاله و قسم حقیقی آنست، که ذات و صفات وی را استحقاق آنست، چنان که فرمود فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ قُلْ إِی وَ رَبِّی. این قسم است بذات او جل جلاله. و قسم بصفات آنست که فرمود ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ و کذلک قوله: فَبِعِزَّتِکَ، و همچنین حروف تهجّی در اوائل سور، هر حرفی اشارتی است بصفتی از صفات حق جلّ جلاله و قسم بآن یاد کرده.

وجه دوم: قسم است بمخلوقات و آن بر چهار ضرب است، یکی: اظهار قدرت را چنانک فرمود وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً هذا و امثاله نبّه العباد علی معرفة القدرة فیها. دیگر: قسم است برستاخیز اظهار هیبت را کقوله: لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ، اقسم بها لیعلم هیبته فیها. سدیگر: قسم یاد میکند اظهار نعمت را تا بندگان نعمت اللَّه را بر خود بشناسند و شکر آن بگزارند، کقوله: وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ. چهارم: قسم است ببعضی مخلوقات بیان تشریف را تا خلق شرف و عزّ آن چیز بدانند که قسم بوی یاد کرده، کقوله: لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ یعنی مکه و کذلک قوله: وَ طُورِ سِینِینَ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ و من ذلک قوله للمصطفی (ص) لعمرک. و هذا علی عادة العرب فانها تقسم بکل ما تستعظمه و ترید اظهار تعظیمه، و قیل کلّ موضع اقسم فیه بمخلوق فالرب مضمر فیه کقوله: وَ النَّجْمِ یعنی برب النجم و رب الذاریات و اشباه ذلک.

ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی‌ ای ما ضلّ عن التوحید قط و ما زاغ عن المعرفة باللّه سبحانه و عن الرشد قطّ. و قیل ما نکب عن الحق و الصدق و الامانة قطّ و هذا دلیل علی انّ قوله: وَ وَجَدَکَ ضَالًّا لیس من ضلال الغیّ. و قیل ما غوی ای ما خاب سعیه و ذلک انّ قریشا قالوا ضلّ محمد عن دین آبائه و غوی ثم تقوّل علی اللَّه و افتری.

فانزل اللَّه تعالی ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی‌ یا محمد اگر مکّیان نسبت ضلالت و غوایت با تو میکنند تو دل بتنگ میاور، باک مدار تو آن بین که ما لوح مدح و ثناء تو بقلم لطف قدم می‌نویسیم، چون ایشان تخته هجر تو خوانند تو سوره مدح و ثنا ما آغاز کن: فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ.

قوله: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی‌ ای لم یأتکم بالقرآن من تلقاء نفسه و بهواه و مراده. و عن بمعنی الباء قد یتعاقبان کقوله: فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً ای عنه وَ ما نَحْنُ بِتارِکِی آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِکَ ای بقولک. در ضمن این آیت تشریف و تخصیص مصطفی است (ص) رب العزة رتبت قربت وی بلند نهاد و تشریف عظیم داد که خصم وی را بخودی خود جواب داد و برسول باز نگذاشت. آن گه که او را ضالّ گفتند، حق جل جلاله از بهر وی جواب داد که: ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی‌، نه چون دیگر پیغامبران که جواب خصم ایشان هم بایشان باز گذاشت، چنانک نوح، قوم او را گفتند إِنَّا لَنَراکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ نوح خود جواب ایشان را داد که لَیْسَ بِی ضَلالَةٌ و هود را گفتند إِنَّا لَنَراکَ فِی سَفاهَةٍ هود جواب داد که لَیْسَ بِی سَفاهَةٌ، همچنین داود پیغامبر را فرمان آمد که فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی‌ یا داود نگر تا حکمی که میان خلق کنی بعدل و راستی کنی و بر پی هوا و مراد خود نروی. چون نوبت بمصطفی عربی (ص) رسید حق جل جلاله فرمود: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی‌ او بر پی مراد و هوا خود نرود و آنچه گوید جز از وحی و پیغام ما نگوید.

إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی‌ ای ما هذا القران الا وحی من اللَّه یوحی الیه.

عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی‌ الهاء راجعة الی الرسول و شدید القوی هو جبرئیل علیه السلام و کان قوّته انّه اقتلع مدائن لوط من سبع ارضین و رفعها الی السماء ثم قلّبها علی الماء الاسود. و من قوّته انه ابصر ابلیس و هو یکلّم عیسی علی بعض العقاب، فنفخه بجناحیه نفخة القاه فی اقصی جبل الهند، و کذلک صیحته بثمود. فاصبحوا جاثمین خاملین، و کذلک هبوطه من السماء علی الانبیاء و صعوده الیها فی اقلّ من الطرف.

ذُو مِرَّةٍ یعنی ذو منظر حسن، قیل ذو قوّة و شدّة و قیل شَدِیدُ الْقُوی‌ اخبار عن قوّته فی امر اللَّه و ذو مرّة اخبار عن قوة جسمه. و المرّة القوة، تقول حبل ممرّ ای محکم الفتل و قیل هی فعلة من المرور و المعنی ذو مرور فی البحر فی صعوده و هبوطه و قیل شدید القوی ذو مرّة هو اللَّه عز و جل. هذا کقوله: هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ قوله: فَاسْتَوی‌ یعنی جبرئیل و هو یعنی محمدا (ص) و المعنی استوی جبرئیل و محمد لیلة المعراج بالافق الاعلی و هو اقصی الدنیا عند مطلع الشمس و قال سعید بن المسیب الافق الاعلی قاع تحت العرش و قیل فَاسْتَوی‌ یعنی جبرئیل و قوله: وَ هُوَ کنایة عن جبرئیل ایضا یعنی استوی علی صورته التی خلقه اللَّه علیها و هو اذ ذاک بالافق الاعلی و ذلک ان جبرئیل کان یأتی رسول اللَّه (ص) علی صورة رجل من الآدمیّین کما یأتی الانبیاء فانه اتی ابراهیم علیه السلام فی صورة الاضیاف و اتی داود علیه السلام فی صورة الخصم فسأله رسول اللَّه (ص) ان یریه نفسه علی صورته التی جبل علیها، فاراه نفسه مرّتین، مرّة فی الارض و مرّة فی السماء فاما فی الارض ففی الافق الاعلی و المراد بالاعلی جانب المشرق و ذلک ان محمدا (ص) کان بحراء فطلع له جبرئیل من المشرق فسدّ الافق الی المغرب فخرّ رسول اللَّه (ص) مغشّیا علیه فنزل جبرئیل فی صورة الآدمیّین فضمّه الی نفسه و جعل یمسح الغبار عن وجهه، یدلّ علیه قوله.

وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِینِ.

و اما فی السماء فعند سدرة المنتهی فذلک قوله: وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْری‌ عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی‌ و لم یره احد من الانبیاء علی تلک الصورة الا محمد (ص).

فان قیل کیف یجوز ان یغیّر الملک صورة نفسه و هل یقدر غیر اللَّه تعالی تغییر صورة المخلوقین و قد علم ان جبرئیل علیه السلام اتی رسول اللَّه مرّة فی صور رجل و مرّة فی صورته التی ابتدأه اللَّه علیها. و انّ ابلیس اتی قریشا فی صورة شیخ من اهل نجد.

فالجواب عنه انّ تغییر الصور الذی هو تغییر الترکیب و التألیف لا یقدر علیه الّا اللَّه تعالی، فاما تغییر صفة جبرئیل ففعل اللَّه تعالی تبیینا للمصطفی (ص) و لیعلم انه امر من اللَّه تعالی اذا راه فی صور مختلفه فان ذلک لا یقدر علیه الا اللَّه تعالی و هو ان یراه مرّة قد سدّ الافق و اخری یجمعها مکان ضیّق. و اما ابلیس فکان ذلک منه تخییلا للناظرین و تمویها دون التحقیق کفعل السحرة بالعصیّ و الحبال. قال اللَّه تعالی فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعی‌ و لم یقل سعت.

و قیل فاستوی و هو بالافق الاعلی من فعل اللَّه عز و جل کقوله اسْتَوی‌ عَلَی الْعَرْشِ و الافق الاعلی فوق السماوات السبع یعنی العرش. و گفته‌اند فاستوی صفت مصطفی است (ص) معنی آنست که راست بایستاد بنفس در مجاهدت و بدل در مشاهدت، بروح در مکاشفت، بسرّ در ملاطفت. راست بایستاد، از امر ما قدم بیرون ننهاد و بنهی ما قدم در ننهاد و بی‌فرمان ما دم نزد، راست بایستاد، مراد ما را، هر چه مراد وی بود زیر قدم آورد و مراد ما مراد او گشت و ما خود آن کردیم که مراد وی بود.

فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی‌.

راست بایستاد در دوستی که از دوست جز دوست نخواست، راست بایستاد در نفس موافقت قلب را، راست بایستاد قلب موافقت سرّ را، راست بایستاد سرّ موافقت حق را، راست رفت، براست و چپ نگاه نکرد تا بمنزل ثُمَّ دَنا رسید بر بساط فَتَدَلَّی قدم نهاد.

بقاب قوسین قرب بر رفته، بر متکاء عزت او ادنی تکیه زده، بمشاهدت رسیده، شراب چشیده، راز شنیده دوست دیده.

دردی که من از عشق تو کردم حاصل

دل داند و من دانم و من دانم و دل‌

هر که تحفه ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی‌ برد، هدیه فَأَوْحی‌ إِلی‌ عَبْدِهِ ما أَوْحی‌

آرد. شعر:

و السرّ عندی فی بیت له غلق

لا یکتم السرّ الا کل ذی خطر

و السرّ عند الکرام الناس مکتوم‌

قد ضاع مفتاحه و الباب مختوم‌

قوله: ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی، هذا من المقلوب تأویله تدلّی فدنا، و التدلّی التنزّل، اخذ من الدلو. و صحّ‌

عن رسول اللَّه (ص) فی حدیث شریک بن عبد اللَّه بن ابی نمر عن انس بن مالک عن رسول اللَّه (ص) انه قال دنا الجبار رب العزة فتدلّی‌

و هو قول الحسن البصری: دنا ربنا فتدلی، و روی موقوفا علی انس بن مالک قال دنا الجبار رب العزة فتدلّی حتی کان منه قاب قوسین او ادنی. و هذا روایة ابی سلمة عن ابن عباس و قال الضحاک دنا محمد من ربه فتدلّی فاهوی للسجود فَکانَ منه قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی‌ و قیل دنی محمد من ساق العرش فتدلّی، ای جاوز الحجب و السرادقات لا یقلّه مکان و هو قائم باذن اللَّه عز و جل کالمتعلق بالشی‌ء لا یثبت فیه قدمه علی مکان و قیل دنوّ اللَّه من العبد علی نوعین احدهما: باجابة الدعوة و اعطاء المنیة و رفع المنزلة کقوله تعالی: فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ.

و الثانی: بمعنی القرب فی الحقیقة دون هذه المعانی کقوله: ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی کما قال انس و ابن عباس و کما

جاء فی الخبر الصحیح عن النبی (ص): یدنو المؤمن من ربه عز و جل... الحدیث.

قوله: فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ. هذا من کون الوقت. مجازه صار قاب قوسین ای قدر قوسین من قسی العرب المخاطبین بهذا الکلام و هذا اشارة الی تأکید القرب و اصله ان الحلیفین من العرب کانا اذا ارادا عقد الصفاء و العهد خرجا بقوسیهما فالصقا بینهما یریدان بذلک انّهما متظاهران یحامی کل واحد منهما عن صاحبه و قیل معناه فی القرب من الوتر الی الکبد. و قال عبد اللَّه بن مسعود و سعید بن جبیر قاب قوسین ای قدر ذراعین و سمّی الذراع قوسا لانه یذرع بها الاشیاء و یقاس بها کل شی‌ء و هی لغة بعض اهل الحجاز و فی الخبر لقاب قوس احدکم من الجنة خیر من الدنیا و ما فیها.

و قوله: أَوْ أَدْنی‌ هذا حکایة عن تخمین الناظر و حدسه یعنی لو انتم عاینتم القرب لحرزتموه قاب قوسین او قلتم فی انفسکم انه ادنی. قیل انما قال او ادنی لانه لم یردان یجعل لذلک حدا محصورا و سئل ابو العباس بن عطاء عن هذه الایة فقال کیف أصف لکم مقاما انقطع عنه جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و لم یکن الا محمد و ربه.

قوله: فَأَوْحی‌ إِلی‌ عَبْدِهِ ما أَوْحی‌

ای اوحی اللَّه تعالی الی عبده محمد ما اوحی و تکلم معه بما تکلّم و امره بما امر سرّا بسرّ بلا واسطة و لا ترجمان و فیه یقول القائل شعر:

بین المحبین سرّ لیس یفشیه

قول و لا قلم للخلق تحکیه‌

سرّ یمازجه انس مقابله

نور تحیّر فی بحر من التیه

قال سعید بن جبیر اوحی الیه الم اجدک یتیما فآویتک الم اجدک ضالا فهدیتک الم اجدک عائلا فاغنیتک ا لم اشرح لک صدرک الم اضع عنک وزرک الم ارفع لک ذکرک و قیل اوحی الیه ان الجنة محرّمة علی الانبیاء حتی تدخلها و علی الامم حتی تدخلها امّتک.

و قال علی (ع) اوحی اللَّه الیه یا محمد لو لا انی احب معاتبة امتک لما حاسبتهم‌

و قال بعضهم انه مفسر فی الاخبار و نطقت به الروایات من احوال القیامة و غیرها و لهذا

قال (ص): لو تعلمون ما اعلم لضحکتم قلیلا و لبکیتم کثیرا.

و قیل ابهم ما اوحی تعظیما لشأن ذلک و تعبّدا للخلق بالایمان بکونه علی الجملة. و قیل اوحی جبرئیل الی رسول اللَّه (ص) ما اوحی الیه ربه.

قوله ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی‌، قرأ ابو جعفر ما کذّب بالتشدید ای ما کذّب قلب محمد ما رأی بعینه تلک اللیلة بل صدّقه و حقّقه و قرء الآخرون بالتخفیف ای ما کذب فؤاد محمد الذی رای بل صدقه یقال کذبه اذا قال له الکذب و قیل ما جحد الفؤاد و ما انکر ما رآه الرسول و قیل ما کذب فؤاده قبل ذلک ما رآه فی تلک اللّیلة ببصره لانه کان قد آمن بقدرة اللَّه سبحانه علی امثال ذلک و اضعافه ثم اختلفوا فی الذی رآه فقال قوم رای جبرئیل و هو قول ابن مسعود و عایشه و قال آخرون هو اللَّه عز و جل ثم اختلفوا فی الرؤیة فقال بعضهم رآه بقلبه دون عینه و هذا خلاف السنة. و المذهب الصحیح انه (ص) رای ربه عز و جل بعین رأسه و هو قول‌ الحسن و انس و عکرمة، روی عن ابن عباس انه قال ان اللَّه اصطفی ابراهیم بالخلّة و اصطفی موسی بالکلام و اصطفی محمدا بالرؤیة و امّا عایشه فانّها انکرت ذلک عن نفسها و لم تقل سمعت رسول اللَّه (ص) یقول فیه مقالا کیف و قول عایشه نفی و قول ابن عباس اثبات و الحکم للمثبت لا للنافی لان النافی انّما نفاه لانه لم یسمع و المثبت لانه سمعه و علمه.

قوله: أَ فَتُمارُونَهُ عَلی‌ ما یَری‌ قرأ حمزة و الکسائی و یعقوب أ فتمارونه بفتح التاء بلا الف، یعنی ا فتجحدونه و تدفعونه یقال مریت الرجل حقه اذا جحدته، و اصل المری من مریت الناقه اذا استخرجت لبنها بعلاج و قرأ الآخرون أ فتمارونه بالالف و ضم التاء علی معنی أ فتجادلونه علی ما یری، و ذلک انّهم جادلوه حین اسری به فقالوا صف لنا بیت المقدس و اخبرنا عن عیرنا فی الطریق و غیر ذلک مما جادلوه به و المعنی أ فتجادلونه جدالا ترومون به دفعه عما رآه و علمه، و المراء هو الجدال بالباطل و فی الحدیث: لا تماروا فی القرآن فانّ المراء فیه کفر.

وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْری‌ الخلاف فیه کالخلاف فی الاول. قال ابن مسعود رأی جبرئیل علی صورته مرّتین: مرّة عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی‌ و مرّة بِالْأُفُقِ الْمُبِینِ یعنی باجیاد مکه و قد سدّ الافق و علیه تهاویل الدّرّ و الیاقوت و علی قول ابن عباس رأی ربّه نزلة اخری و ذلک انه کانت للنبی (ص) عرجات فی تلک اللیلة لمسئلة التخفیف فی اعداد الصلوات فتکون لکل عرجة نزلة فرأی ربه فی بعضها و تقدیره رآه نازلا نزلة اخری.

و فی بعض الروایات عن النبی (ص) قال کلّما رجعت الی ربی وجدته مکانه.

قوله: عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی‌ السدرة شجرة النبق سمّیت سدرة المنتهی لانه ینتهی الیها علم الخلائق و اعمالهم لا یعلم احد ما ورائها الّا اللَّه و قیل ینتهی الیها مقامات الانبیاء، و الملائکة ینتهی الیها من فوقها و یصعد الیها من تحتها و لم یجاوزها احد الّا نبینا (ص). قال کعب الاحبار سِدْرَةِ الْمُنْتَهی‌ عن یمین العرش الیها انتهی علم العلماء لا یعلم احد ما وراءها.

فی حدیث المعراج قال (ص) ثم صعد بی الی السماء السابعة فاذا ابراهیم فسلّمت علیه ثم رفعت الی سدرة المنتهی فاذا نبقها مثل قلال هجر احلی من العسل و الین من الزبد و اذا ورقها مثل آذان الفیلة.

و عن ابی هریرة قال لمّا اسری بالنبی (ص) انتهی الی السدرة فقیل له هذه السدرة ینتهی الیها کل احد خلا من امّتک علی سنّتک فاذا هی شجرة تخرج من اصلها انهار من ماء غیر آسن الی قوله: مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی‌ و هی شجرة یسیر الراکب فی ظلها سبعین عاما لا تقطعها.

و عن اسماء بنت ابی بکر قالت سمعت النبی (ص) یذکر سدرة المنتهی قال یسیر الراکب فی ظل الفنن فیها مائة عام و یستظل فی الفنن منها مائة الف راکب، فیها فراش من ذهب کانّ ثمرها القلال و قال مقاتل هی شجرة تحمل الحلیّ و الحلل و الثمار من جمیع الالوان، لو انّ ورقة منها وضعت فی الارض لاضاءت لاهل الارض و هی طوبی التی ذکرها اللَّه سبحانه فی سورة الرعد.

عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی‌ قال ابن عباس جنة یاوی الیها جبرئیل و الملائکة و قال مقاتل و الکلبی یاوی الیها ارواح الشهداء، نظیره قوله: فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوی‌ و قیل هی التی کان فیها آدم و قیل هی الجنة التی وعد المتقون و الماوی مصدر تقدیره جنة الرجوع. قیل سمیت جنة الماوی لان ارواح الشهداء تسرح فی الجنة و تعلق من اشجارها ثم تاوی الی قنادیل فیها تحت العرش.

إِذْ یَغْشَی السِّدْرَةَ ما یَغْشی‌ قال ابن مسعود یغشاها فراش من ذهب و قیل جراد من ذهب و قال مقاتل تغشیها الملائکة امثال الغربان حین یقعن علی الشجر و فی الحدیث قال (ص) رایت علی کل ورقة منها ملکا قائما یسبّح اللَّه عز و جل.

و قال الحسن غشیها نور رب العزّة فاستنارت و قال ابن عباس یغشاها الرب سبحانه قیل اراد ابن عباس بذلک نور الرب سبحانه.

و فی بعض الحدیث ان النبی (ص) قال یغشیها رفرف من طیر خضر

و عن انس عن النبی (ص) قال انتهیت الی السدرة و انا اعرف انها سدرة اعرف ورقها و ثمرها و اذا نبقها مثل الجرار و اذا ورقها مثل آذان الفیلة فلمّا غشیها من امر اللَّه‌ ما یغشیها تحوّلت یاقوتا و زمردا حتی ما یستطیع احد یصفها.

و فی الحدیث انه اعطی رسول اللَّه (ص) عندها ثلثا: الصلوات الخمس و خواتیم البقرة و غفر لمن تاب من امّته لا یشرک باللّه شیئا.

ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی‌ ای ما مال بصر محمد (ص) و لا عدل یمینا او شمالا و لا جاوز ما امر به و هذا وصف ادبه فی ذلک المقام اذ لم یلتفت جانبا.

لَقَدْ رَأی‌ مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری‌ یعنی الآیات العظام و هی الجنة و النار و الانبیاء و الکوثر و رای جبرئیل فی صورته التی تکون فی السماء، له ستّمائة جناح و رای رفرفا اخضر من الجنّة قد سدّ الافق و رای امورا من امور الغیب کقوله: لِنُرِیَکَ مِنْ آیاتِنَا الْکُبْری‌ و الکبری یجوز ان یکون المفعول و المعنی «لقد رای الکبری من آیات ربه» فیکون من للتبعیض و یجوز ان یکون صفة للآیات و محلها جر و المفعول محذوف و المعنی لقد رای آیات من آیات ربه الکبری، و یجوز ان یکون من زیادة و آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری‌ مفعول و زیادة من فی الاثبات قلیل.

أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّی سمّوا اوثانهم باسماء اللَّه فقالوا من اللَّه اللات و من العزیز العزّی. و اللات صنم کان بالطائف تعبده ثقیف. و العزّی سمرة کانت تعبدها غطفان قطعها خالد بن الولید بالفاس و هو یقول:

کفرانک لا سبحانک

انی رایت اللَّه قد اهانک.

فخرجت منها شیطانة فی صورة امراة عریانة ناشرة شعرها، داعیة ویلها، واضعة یدها علی راسها، فقتلها ثم رجع الی النبی (ص) و اخبره بذلک فقال تلک العزّی و لن تعبد ابدا، قرء ابن کثیر اللاتّ بتشدید التاء و قال هو رجل کان یلتّ السویق بالسّمن و الزیت للحاجّ فلما مات عکفوا علی قبره فعبدوه.

وَ مَناةَ حجر کان تعبده خزاعة و هذیل، یقولون انه الحجر الذی نقله الامیر محمود من سومناة. قرأ ابن کثیر مناءة بالمد و الهمزة اشتقاقا من. مناه یمنیه اذا قطعه، قیل کانوا یذبحون عندها القرابین و منه سمّی منا لانّ هناک تذبح النسائک و فی الایة تقدیم و تأخیر مجازها: ا فرأیتم اللات و العزی الأخری و مناة الثالثة، و تأویل الایة: ا فرأیتم هذه الاوثان و الاصنام التی تعبدونها هل تقدر هی ان تخلق ما خلق اللَّه بقدرته من الآیات الکبری، ثم قال للذین کانوا یعبدون الملائکة فیقولون هم بنات اللَّه، منکرا علیهم: أَ لَکُمُ الذَّکَرُ ترضونه لانفسکم وَ لَهُ الْأُنْثی‌ و انتم تکرهونها و لا ترضونها لانفسکم.

تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزی‌ ای قسمة عوجاء غیر معتدله ان یکون لکم الذکور و للَّه الاناث. قرء ابن کثیر ضئزی بالهمزة و هما لغتان، یقال ضاز یضیز ضیزا و ضاز یضوز ضوزا و ضأز یضأز ضأزا اذا ظلم و نقص و جار فی القضیة و تقدیر ضیزی من الکلام فعلی بضم الفاء لانها صفة و الصفات لا تکون الّا فعلی بضم الفاء کالحبلی و بشری و انثی او فعلی بفتح الفاء نحو غضبی و سکری و عطشی و لیس فی کلام العرب فعلی بکسر الفاء فی النعوت، انّما یکون فی الاسماء، مثل ذکری و شعری، غیر انهم کرهوا ضم الضاد و خافوا انقلاب الیاء واوا و هو من باب الیاء فکسروا الضاد لهذه العلة کما قالوا فی جمع ابیض بیض و اصله بیض کالاحمر و الحمر و الاصفر و الصّفر. فاما من قال ضاز یضوز، فالاسم منه ضوزی مثل شوری.

إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ هذا دلیل علی قدم اسماء اللَّه عز و جل و انها اسماء له لم تزل و لیست من تسمیة الخلق ایاه بها. ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ ای من عذر و حجة لمن یعبدها إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ ای ما یتبعون فی ذلک الا الظن دون الیقین وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ ای و یتبعون ما یوافق اهواءهم فی عبادتهم الاصنام وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی‌ ای البیان بالکتاب و الرسول انها لیست بآلهة و ان العبادة لا تصلح الا للواحد القهار.

أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّی یظن الکافر انّ له ما یتمن‌ی و یشتهی من شفاعة الاصنام کما ظنّوا و تمنّوا.

فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولی‌ خلقا و ملکا یعطی ما یشاء و یمنع ما یشاء لا ما تمنّی الانسان و اشتهی.

و قیل ام للانسان ما اشتهی من طول الحیاة و ان لا بعث و لا حشر.

فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ یعنی باعطاء الثواب و الکرامة و الشفاعة وَ الْأُولی‌ یعنی باعطاء المعرفة و التوفیق.

وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ ممن یعبدهم هؤلاء الکفار و یرجون شفاعتهم عند اللَّه، لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ فی الشفاعة لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضی‌ من اهل التوحید. قال ابن عباس یرید لا تشفع الملائکة الا لمن رضی اللَّه عنه و قوله: لِمَنْ یجوز للشافع و یجوز للمشفوع له.

إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَةَ تَسْمِیَةَ الْأُنْثی‌ ای بتسمیة الانثی حین قالوا ابهم بنات اللَّه.

وَ ما لَهُمْ بِهِ ای بما یقولون مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ و هو تقلید الآباء وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً و الحق بمعنی العلم ای لا یقوم الظن مقام العلم. و قیل الحق بمعنی العذاب ای ان ظنّهم لا یدفع عنهم من العذاب شیئا.

فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّی عَنْ ذِکْرِنا هذا التولّی هو التکذیب و الصدّ عن الایمان و معنی الاعراض منسوخ بآیة السیف وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاةَ الدُّنْیا یعنی ابا جهل و اصحابه. ثم صغّر رأیهم فقال ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ ای ذلک نهایة علمهم و قدر عقولهم ان آثروا الدنیا علی الآخرة. و قیل لم یبلغوا من العلم الا ظنّهم ان الملائکة بنات اللَّه و انّها تشفع لهم، فاعتمدوا ذلک و اعرضوا عن القران و الایمان، و قیل معناه علموا ما یحتاجون الیه فی معاشهم و نبذوا الآخرة من وراء ظهورهم.

إِنَّ رَبَّکَ یا محمد هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ دینه وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدی‌ لدینه، هذا متعلّق بقوله: فَأَعْرِضْ، و المعنی کلهم الیّ فانّی عالم بالفریقین اجازی محسنهم و مسیئهم.

وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ ملکا و ملکا لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا، ای الذین اشرکوا علی شرکهم وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا ای الذین آمنوا بالحسنی ای بالجنّة یعنی له الملک و له الحکم، یتصرّف فی ملکه بحسب مشیّته، ثم وصفهم فقال الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ قیل کَبائِرَ الْإِثْمِ الشرک باللّه و الفواحش المعاصی کلّها. و قیل کَبائِرَ الْإِثْمِ ماله حدّ فی الدنیا و الفواحش الزنا خاصّة.

و سئل النبی (ص) عن اکبر الکبائر فقال ان تدعو للَّه ندّا و هو خلقک، و ان تقتل ولدک مخافة ان یاکل معک و ان تزانی حلیلة جارک‌

و قوله: إِلَّا اللَّمَمَ قال ابن عباس معناه الا ان یلمّ بالفاحشة مرّة ثم یتوب و لم یثبت علیها فانّ اللَّه یقبل توبته، الم تسمع‌

ان النبی (ص) کان یقول

ان تغفر اللهم تغفر جما

و ایّ عبد لک لا المّا

و قال عبد اللَّه بن عمرو بن العاص اللمم ما دون الشّرک. و قال ابو صالح سئلت عن قول اللَّه عز و جل إِلَّا اللَّمَمَ فقلت هو الرجل یلمّ بالذنب ثم لا یعاوده فذکرت ذلک لابن عباس، فقال اعانک علیها ملک کریم. و اصل اللمم و الالمام ما یعمله الانسان الحین بعد الحین و لا یکون له عادة و لا اقامة علیه. فعلی هذا، الاستثناء صحیح، و اللمم من الکبائر و الفواحش، و قال قوم هو استثناء منقطع مجازه لکن اللمم و لم یجعلوا اللمم من الکبائر و الفواحش، ثم اختلفوا فی معناه، فقال بعضهم هو ما سلف فی الجاهلیّة فلا یؤاخذهم اللَّه به و ذلک انّ المشرکین قالوا للمسلمین انّهم کانوا بالامس یعملون معنا، فانزل اللَّه هذه الایة، و قال بعضهم هو صغار الذنوب مثل النظرة و الغمزة و القبلة.

قال عبد اللَّه بن مسعود العینان تزنیان و زناهما النظر، و الشفتان تزنیان و زناهما التقبیل، و الیدان تزنیان و زناهما اللمس، و الرجلان تزنیان و زناهما المشی و یصدّق ذلک و یکذّبه الفرج فان واقع فذلک زنا و ان لم یواقع فهو لمم. و قال الکلبی اللمم علی وجهین: کلّ ذنب لم یذکر اللَّه علیه حدّا فی الدنیا و لا عذابا فی الآخرة فذلک الذی تکفّره الصلوات ما لم یبلغ الکبائر و الفواحش. و الوجه الآخر هو الذنب العظیم یلمّ به المسلم المرّة بعد المرّة فیتوب منه و قال الحسین بن الفضل اللمم النظرة من غیر تعمّد فهو مغفور فان اعاد النظرة فلیس بلمم و هو مذنب و قیل اللمم النکاح.

و قال محمد ابن الحنفیّة کلّ ما هممت به من خیر و شرّ فهو لمم و دلیله قوله (ص): ان للشیطان لمّة و للملک لمّة، فلمّة الشیطان الوسوسة و لمّة الملک الالهام.

قوله: إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ قال ابن عباس واسع المغفرة لمن فعل ذلک و تاب تمّ الکلام هاهنا، ثم قال هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ ابتداکم فیها یعنی آدم علیه السلام وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ جمع جنین سمّی جنینا لاجتنانه فی البطن، فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ قد علم اللَّه فی هذا الاحوال ما یکون منکم، فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ فلا تبرّئوها عن الآثام و لا تمدحوها بحسن اعمالکم.

قال الکلبی و مقاتل کان ناس یعملون اعمالا حسنة فزکّوا انفسهم و قالوا صلوتنا و صیامنا و حجّنا، فانزل اللَّه هذه الایة هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقی‌ و بمن لم یتّق منکم.

قال النبی (ص) اذا رایتم المدّاحین فاحثوا فی وجوههم التراب‌

و قیل کانت الیهود تقول اذا هلک لهم صبیّ هو صدّیق، فبلغ ذلک النبی (ص) فقال کذبت الیهود ما من نسمة یخلقه اللَّه فی بطن امّه الّا هو شقّی او سعید فانزل اللَّه هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ... الایة.

أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّی وَ أَعْطی‌ قَلِیلًا وَ أَکْدی‌ نزلت فی ابی جهل کان یستمع الی القرآن ثم یعرض عنه و کان یبخل، قال الشاعر فیه و فی اخیه الحارث شعرا:

لعمرک ما یغنی هشام غناهم

و ما یجمعان من مأین و من الف‌

یقولان نستغنی و و اللَّه ما الغنی

من المال الا ما یعفّ و ما یکف.

و قوله: أَکْدی‌ ای قطع العطاء، و اصله من قول العرب اکدی الحافر ای بلغ الکدیة و هی حجر صلب لا یعمل فیه المعول فیترک الحفر، فصار مثلا لکلّ من منع خیره و یقال للبخیل مکدّ.

أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَری‌ هذه الرؤیة هی العلم، ای فهو یعلم، یجوز للاعمی ان یقول رایت فلانا فصیحا ای علمته و وجدته فصیحا و تاویل الایة هذا المعطی قلیلا المکدی عالم بالغیب فیعلم طول عمره فیبخل بماله..؟ و قیل نزلت فی الولید بن المغیرة کان قد اتّبع النبی (ص) فی دینه فعیره بعض المشرکین و قال له ا ترکت دین الاشیاخ و ضلّلتهم قال انّی خشیت عذاب اللَّه، فضمن الذی عاتبه ان هو اعطاه کذا من ماله و رجع الی شرکه ان یتحمّل عنه عذاب اللَّه فرجع الولید الی الشّرک و اعطی الذی عیّره بعض ذلک المال الذی ضمن و منعه تمامه، فانزل اللَّه أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّی ادبر عن الایمان و أَعْطی‌ صاحبه قَلِیلًا ثم أَکْدی‌ بخل بالباقی أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَری‌ ما غاب عنه و یعلم ان صاحبه یتحمل عنه عذابه.؟ و قیل نزلت فی العاص بن وائل السّهمی لانه کان ربما یوافق النبی (ص) فی بعض الامور و کان یقول و اللَّه ما یامرنا محمد الا بمکارم الاخلاق فذلک قوله: أَعْطی‌ قَلِیلًا وَ أَکْدی‌ ای قطع و لم یؤمن به و قیل هو المنافق الذی یعین علی الجهاد قلیلا ثم یقطع ذلک أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَری‌ ما صنعه حقا.

أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ لم یخبر بِما فِی صُحُفِ مُوسی‌.

وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّی ما ارسل به من تبلیغ رسالة اللَّه و هی قوله: أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری‌ قال ابن عباس کانوا قبل ابراهیم یؤخذ الرجل بذنب غیره یقتل الأب بالابن و الاخ بالاخ و الزوج بامراته و السیّد بعبده حتی جاء ابراهیم فنهاهم عن ذلک و بلّغهم عن اللَّه أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری‌ ای لا یؤخذ احد بذنب غیره.

و فی الخبر الصحیح عن رسول اللَّه (ص) قال نزلت علی ابراهیم عشر صحائف و علی موسی قبل التوراة عشر صحائف.

قوله: الَّذِی وَفَّی قرء مشدّدا و مخفّفا فاذا شدّدت فهو توفیة عدد الامور التی امر بها من ذبح الولد و الصبر علی النار و الاختنان و الهجرة و ترک اهله و ولده بواد غیر ذی ذرع و توفیة عمل یومه باربع رکعات اوّل النهار و هی صلاة الضحی.

عن ابی ذر عن النبی (ص) عن اللَّه تبارک و تعالی قال ابن آدم ارکع لی اربع رکعات من اول النهار اکفک آخره. و اذا خفّت فهو من الوفاء و هو قضاء ما عهد و نذر.

روی انّ ابراهیم کان قد عهد ان لا یسئل مخلوقا شیئا، فلمّا قذف فی النار و اتاه جبرئیل فقال أ لک حاجة فقال امّا الیک فلا فاثنی اللَّه سبحانه علیه بقیامه بما قال و وفائه بما عهد

فقال تعالی وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّی و قیل وفّی سهام الاسلام و هو قوله: وَ إِذِ ابْتَلی‌ إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ.

قوله: وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعی‌ یعنی و کان فی صحف موسی و ابراهیم ان لیس للانسان الاثواب ما عمل من خیر او شرّ و ما عمل غیره فلیس له و لا علیه. قال ابن عباس هذا منسوخ بقوله: «و الذین آمنوا و اتبعناهم ذریاتهم بایمان الحقنا بهم ذریاتهم».

فادخل الأبناء بصلاح الآباء الجنة. قال عکرمه کان ذلک لقوم ابراهیم و موسی فامّا هذه الامّة فلهم ما سعوا و ما سعی غیرهم، فمن یصدّق عنه او یصام له او یحجّ عنه لا حق به و ان لم یأمر. و فی الخبر انّ سعدا سأل رسول اللَّه (ص) هل لامّی ان تطوّعت عنها قال نعم و روی انّ امراة سالته فقالت انّ ابی مات و لم یحجّ، قال فحجّی عنه.

و قال (ص) اذا مات الانسان انقطع عمله الا من ثلث: صدقة جاریه او علم ینتفع به او و ولد صالح یدعو اللَّه.

و قال الربیع بن انس وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعی‌ یعنی الکافر فامّا المؤمن فله ما سعی و ما سعی له. و قیل لیس للکافر الا ما عمله فیثاب علیه فی الدنیا حتی لا یبقی له فی الآخرة خیر.

دعا عبد اللَّه بن طاهر والی خراسان، الحسین بن الفضل فقال اشکل علیّ ثلث آیات دعوتک لتکشفها لی، قال و ما هی ایها الامیر. قال قوله تعالی فی وصف ابن آدم: فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ و صحّ الخبر بانّ الندم توبة.

و قوله: کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ و صحّ فی الخبر بانّ القلم جفّ بما هو کائن الی یوم القیامة.

و قوله: وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعی‌ فما بال الاضعاف.

فقال الحسین بن فضل یجوز ان لا یکون ندم قابیل توبة له و یکون ندم هذه الامّة توبة لان اللَّه تعالی خصّ هذه الامّة بخصائص لم یشرکهم فیها الامم.

و فیه قول آخر و هو ان ندم قابیل لم یکن علی قتل هابیل انّما کان علی حمله.

و اما قوله: وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعی‌ یعنی من طریق العدل و مجاز الایة: لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعی‌ عدلا ولی ان اجزیه بواحد الفا فضلا.

و اما قوله: کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ فانه شؤن یعیدها لا شؤن یبدئها و مجاز الایة: سوق المقادیر الی المواقیت.

قال فقام عبد اللَّه بن طاهر و قبّل رأسه و سوّغ خراجه قیل و کان خراجه. خمسون الف درهم.

وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری‌ فی دیوانه و میزانه یوم القیمة، هذا کقوله: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ.

ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفی‌ یعنی الاکمل و الأتمّ بالحسن حسنا و بالسّی‌ء سیّئا.

وَ أَنَّ إِلی‌ رَبِّکَ الْمُنْتَهی‌ ای منتهی الخلق و مصیرهم الیه و هو یجازیهم باعمالهم. و قیل منه ابتداء المنّة و الیه انتهاء الآمال. و قیل معناه اذا انتهی الکلام الی اللَّه فامسکوا و من تعاطی ذلک هلک.

و فی ذلک ما روی انس عن النبی (ص) قال اذا ذکر اللَّه فانتهوا.

و روی ابیّ بن کعب عن النبی (ص) فی قوله: وَ أَنَّ إِلی‌ رَبِّکَ الْمُنْتَهی‌ قال لا فکرة فی الرب.

و هذا مثل ما روی عن ابی هریرة مرفوعا تفکّروا فی الخلق و لا تتفکّروا فی الخالق فانه لا تحیط به الفکرة.

وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکی‌ فهذا یدلّ علی انّ کلّ ما یعمله الانسان فبقضائه و خلقه حتی الضحک و البکاء. قال مجاهد و الکلبی اضحک اهل الجنة و ابکی اهل النار فی النار. و قال الضحاک اضحک الارض بالنبات و ابکی السماء بالمطر. و قیل معناه افرح و احزن. لان الفرح یجلب الضحک و الحزن یجلب البکاء.

روی عن عایشه قالت مرّ النبی (ص) علی قوم یضحکون، فقال لو تعلمون ما اعلم لبکیتم کثیرا و لضحکتم قلیلا، فنزل علیه جبرئیل فقال ان اللَّه عز و جل یقول وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکی‌ فرجع الیهم فقال ما خطوت اربعین خطوة حتی اتانی جبرئیل فقال ائت هؤلاء فقل لهم ان اللَّه عز و جل یقول هو اضحک و ابکی.

و سئل طاهر المقدسیّ أ تضحک الملائکة فقال ما ضحک من دون العرش منذ خلقت جهنم و قیل لعمر هل کان اصحاب رسول اللَّه (ص) یضحکون، قال نعم و اللَّه و الایمان اثبت فی قلوبهم من الجبال الرواسی.

و عن سماک بن حرب قال قلت لجابر بن سمرة أ کنت تجالس النبی (ص) قال نعم و کان اصحابه یجلسون فیتناشدون الشعر و یذکرون اشیاء من امر الجاهلیة فیضحکون و یتبسّم معهم اذا ضحکوا یعنی النبی (ص). و قال ذو النون فی قوله: أَضْحَکَ وَ أَبْکی‌ ای اضحک قلوب العارفین بشمس معرفته و ابکی قلوب العاصین بظلمة معصیته. و قال سهل اضحک المطیع بالرحمة و ابکی العاصی بالسخطة. و قیل اضحک المؤمن فی الآخرة و ابکاه فی الدنیا. و اضحک الکافر فی الدنیا و ابکاه فی الآخرة و قیل معناه خلق القوّتین اللتین منهما ینبعث الضحک و البکاء و الانسان لا یعلم ما تلک القوّة.

وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا ای امات فی الدنیا و احیی للبعث: و قیل امات فی الدنیا و احیی فی القبر امّا للراحة و امّا للاحساس بالعقوبة. و قیل امات الآباء و احیی الأبناء.

و قیل امات الکافر بالنکرة و احیی المؤمن بالمعرفة. و قیل خلق الموت و الحیاة.

وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی‌ الذکر زوج الانثی و الانثی زوج الذکر.

مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنی‌ ای تصبّ فی الرحم، و قیل یقدّر منها الولد، اذ لیس کل منیّ یصیر ولدا، یقال منیت الشی‌ء اذا قدّرته و المنیّ الماء یقدّر منه الولد و سمّیت المنیّة لانها مقدّرة و اصلها ممنیّة.

وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْری‌ الاحیاء بعد الموت. ای علیه تصدیق ما اخبر به من اعادتهم بعد الموت للجزاء ثوابا و عقابا. و النشاة نشأتان: نشاة فی الرحم و هی النشأة الاولی فی سورة الواقعة و هذه نشاة الآخرة و هی نشاة البعث کقوله: ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ. تقول انشاته نشأة و نشاءة کقوله: انبتته نباتا.

وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنی‌ وَ أَقْنی‌ اغنی الناس بالاموال و اقنی اعطی القنیة، و هی اصول الاموال و ما یدّخرونه بعد الکفایة. و قیل هو کلّ منتج او مغلّ من زرع او ضرع. و قال ابن عباس اغنی بالمال و اقنی، ای ارضی بما اعطی و قال الحسن اقنی ای اخدم و قال ابن زید اغنی ای اکثر، و اقنی ای اقلّ، و قرأ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ.

وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْری‌ الشعری کوکب خلف الجوزاء کانت خزاعة تعبده فی الجاهلیة فاعلم اللَّه عز و جل انه خالقها. و هما شعریان: الغمیصاء و العبور و المجرّة بینهما و اراد هاهنا الشعری العبور و هی اشدّهما ضیاء و خصّت بالذکر لانّ ابا کبشة احد اجداد رسول اللَّه (ص) من قبل امّه قال لا اری شمسا و لا قمرا و لا نجما یقطع السماء عرضا غیرها، فلیس شی‌ء مثلها فعبدها، و عبدها خزاعة، فخالفوا قریشا فی عبادة الاوثان، و کانت قریش سمّی محمدا (ص) ابن ابی کبشة ای نزع الیه فی مخالفة دیننا کما خالف ابو کبشة.

وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولی‌. «ان» فی هذه الآیات کلها فی محلّ الجرّ بدلا من بِما فِی صُحُفِ مُوسی‌. قرء اهل المدینه و ابو عمرو عادا الولی بلام مشدّدة بعد الدال و العرب تفعل ذلک فتقول قم الان عنّا، ای قم الآن عنّا و صم الاثنین، ای صم الاثنین و عاد الاولی قوم هود اهلکهم اللَّه بالریح.

وَ ثَمُودَ یعنی قوم صالح، اهلکهم اللَّه بالصیحة فَما أَبْقی‌ ای لم یترک منهم احدا.

وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ ای اهلک قوم نوح من قبل عاد و ثمود إِنَّهُمْ یعنی قوم نوح کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغی‌ من عاد و ثمود لطول دعوة نوح ایاهم و عتوّهم علی اللَّه بالمعصیة و التکذیب، دعاهم نوح الف سنة الا خمسین عاما ف ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ.

وَ الْمُؤْتَفِکَةَ ای المنقلبة یعنی قری قوم لوط: صبوا ایم و داد و ما و عامورا و سدوم ائتفکت باهلها ای انقلبت أَهْوی‌ ای اهویها جبرئیل، یعنی رفعها ثم قلّبها.

و قیل اهواها جعلها تهوی. و قیل قلّبها فی موضعها فهوت خسفا.

فَغَشَّاها ای البسها اللَّه ما غَشَّی یعنی الحجارة المنضودة المسوّمة، و ابهم لیکون اوقع فی القلوب.

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَماری‌ ای تشکّ و تجادل ایها الانسان بما اولاک من النعم او بما کفاک من النقم...؟ و قیل بایّ نعم ربک الدالة علی وحدانیته تشکّ...؟.

قیل اراد بهذا المخاطب الولید بن المغیرة من عند اهل التفسیر.

هذا نَذِیرٌ یعنی محمدا (ص) مِنَ النُّذُرِ الْأُولی‌ ای رسول من الرسل.

و النذیر بمعنی المنذر ای ارسل الیکم بالانذار کما ارسل غیره من الانبیاء الی قومهم.

و قیل معناه هذا الذی انذرتکم به من وقایع الامم الخالیة العاصیة فی صحف ابراهیم و موسی.

أَزِفَتِ الْآزِفَةُ ای قربت القیامة.

لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ کاشِفَةٌ ای دافعة، و قیل لا یکشف وقتها و لا یزیل غطاؤها احد دون اللَّه، کقوله: لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ. و الهاء فیه للمبالغة او علی تقدیر نفس کاشفة، و قیل هی مصدر کالطاغیة و الکاذبة. ثم قال لمشرکی العرب: أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِیثِ یعنی آمن هذا القرآن الذی یقرأ علیکم محمد تَعْجَبُونَ کقوله: أَ کانَ لِلنَّاسِ عَجَباً... الایة.

وَ تَضْحَکُونَ استهزاء وَ لا تَبْکُونَ ممّا فیه من الوعید.

وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ لاهون غافلون. و قیل السمود لغة یمانیّة لکل لاعب او راقص فی شرب او لهو او نوح و قال عبد اللَّه بن الزبیر:

و فی الحدثان نسوة آل حرب

بمقدار سمدن له سمودا

فردّ شعورهن السود بیضا

و ردّ وجوههن البیض سودا

سمدن ای زفنّ و نحن و رفعن ایدیهن و المعنی انهم کانوا اذا سمعوا القرآن عارضوه بالغناء و اللهو لیشغلوا الناس عن استماعه. و عن ابی هریرة قال لمّا نزلت هذه الایة بکی اهل الصّفة حتی جری دموعهم علی خدودهم فلمّا سمع رسول اللَّه (ص) حنینهم بکی معهم فبکینا ببکائه، فقال (ص) لا یلج النار من بکی من خشیة اللَّه و لا یدخل الجنة مصرّ علی معصیة اللَّه و لو لم تذنبوا لجاء اللَّه بقوم یذنبون ثم یغفر لهم.

و روی ان النبی (ص) نزل علیه جبرئیل و عنده رجل یبکی فقال له من هذا، فقال فلان، فقال جبرئیل انّا نزن اعمال بنی آدم کلّها الا البکاء فان اللَّه عز و جل لیطفی بالدمعة بحورا من نیران جهنم.

و روی انّ النبی (ص) ما رؤی ضاحکا بعد نزول هذه الایة

و قال (ص) انّ هذا القرآن نزل بحزن فاذا قرأتموه فابکوا فان لم تبکوا فتباکوا.

فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا ای صلّوا للَّه و وحّدوه.

روی عکرمة عن ابن عباس قال قرأ رسول اللَّه (ص) سورة النجم فسجد فیها و سجد معه المسلمون و المشرکون و الجن و الانس.

و عن عبد اللَّه قال اول سورة انزلت فیها سجدة، النجم فسجد رسول اللَّه (ص) و سجد من خلفه الا رجلا رایته اخذ کفّا من تراب فسجد علیه فرأیته بعد ذلک قتل کافرا و هو امیّة بن خلف.

و عن زید بن ثابت قال قرأت علی النبی (ص) و النجم فلم یسجد فیها و هذا دلیل علی انّ سجود التلاوة غیر واجب و قال عمر بن الخطاب انّ اللَّه لم یکتبها علینا الا ان نشاء و هو قول الشافعی و احمد و ذهب قوم الی وجوب سجود التلاوة علی القارئ و المستمع جمیعا و هو قول سفیان الثوری و اصحاب الرأی.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode