گنجور

 
میبدی

بدان که این سوره هشتاد و هشت آیت است و هفتصد و سی و دو کلمه و سه هزار و شصت و هفت حرف، جمله به مکه فرو آمد از آسمان و مکّی شمرند، و درین سوره ناسخ و منسوخ نیست مگر دو آیت: یکی إِنْ یُوحی‌ إِلَیَّ إِلَّا أَنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ معنی نذرات درین آیت منسوخ است بآیت سیف، دیگر آیت وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ منسوخ است بآیت سیف. سعید مسیب گفت: بلغنی انه ما من عبد یقرأ ص کلّ لیلة الّا اهتزّ له العرش.

قوله تعالی: «ص» مفسران را درین حرف قولهاست مختلف ابن عباس گفت و ضحاک: «ص» ای صدق اللَّه و صدق محمد. باین قول «وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ» قسم است و جواب قسم فرا پیش داشته میگوید: باین قرآن بزرگوار با شرف با بیان که اللَّه راست گفت و محمد راست گفت. و گفته‌اند: در آسمان بحری است که عرش اللَّه بران بحر است و «ص» نام آن بحر است. و قیل: هو اسم من أسماء اللَّه. و قیل: هو اسم للقرآن. و قیل: هو اسم للسّورة. و در شواذّ خوانده‌اند: «صاد» بفتح دال، یعنی اقرأ صاد و بکسر دال خوانده‌اند فیکون مشتقّا من المصاداة و هی الملاینة و المساهلة، باین قول معنی آنست که: ای محمد رفق بکار دار و سهل فراگیر، همانست که جای دیگر فرمود: «خُذِ الْعَفْوَ». و قیل: هی المعارضة، ای عارض القرآن بعملک و کلّ شأنک.

«وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ» ای ذی الشرف و الصّیت، کقوله: «وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ». و شرفه انه لیس بمخلوق و قال ابن عباس و مقاتل: «ذِی الذِّکْرِ» ای ذی البیان. و قیل: «ذِی الذِّکْرِ» ای فیه ذکر الاولین و نبأ الآخرین. و در جواب قسم علمای تفسیر مختلف‌اند، قومی گفتند: جواب قسم «کَمْ أَهْلَکْنا» است، و تقدیره: لکم اهلکنا، فخذف اللام لتطاول الکلام، کقوله فی سورة الشمس: «قَدْ أَفْلَحَ» تقدیره لقد افلح، لکن لمّا حیل بین القسم و المقسم علیه حذف اللام فکذلک هاهنا. و گفته‌اند: جواب قسم در آخر سوره است: إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ و قیل: ان هذا لرزقنا.

و قیل: جوابه: «إِنْ کُلٌّ إِلَّا کَذَّبَ الرُّسُلَ» کقوله: تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا و کقوله فی: وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ و إِنْ کُلُّ نَفْسٍ. و قال النحاس: جواب القسم محذوف. و قیل: «بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا» حلّ محلّ الجواب، تقدیره: و القرآن ذی الذکر ما آمن بک قومک و ما الامر کما یقول هؤلاء الکفّار.

«بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ» رب العزة سوگند یاد میکند بصاد و بقرآن که این قوم تو نگرویدند بتو و نه چنانست که ایشان گفتند که تو دروغ زنی و سخن دروغ آوردی، بلکه ایشان در ستیزاند و در عداوت ظاهر و از راه صواب برگشته و از حقّ روی گردانیده. «فِی عِزَّةٍ» ای فی انفة من الانقیاد للحقّ و فی تکبّر عن قبول الحقّ، «وَ شِقاقٍ» ای خلاف و عداوة، و منه قیل للعصیان: شقّ العصا.

قوله: کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ ای من قبل قریش، «مِنْ قَرْنٍ» یعنی من الامم الخالیة، و القرن اسم لاهل کلّ عصر. و قیل: هو اسم للزّمان، و تقدیره: من اهل قرن و هو ثلاثون سنة، و قیل: ستّون. و قیل: ثمانون. و قیل: مائة. و قیل: مائة و عشرون

«فَنادَوْا» ای استغاثوا و رفعوا اصواتهم بالویل عند نزول العذاب و حلول النقمة «وَ لاتَ» بمعنی لیس بلغة اهل الیمن. قال الشاعر:

طلبوا صلحنا ولات اوان

فاجبنا ان لیس حین بقاء

و نصب «حِینَ» لانّ معنی لات لیس فنصب بلات کما ینصب بلیس، ای لیس الحین حین مناص. و یجوز «وَ لاتَ حِینَ» برفع النّون علی انه اسم لیس و خبره محذوف ای لیس حین مناص لهم. و الکسر شاذ شبیه بالخطاء عند البصریّین و لم یروه سیبویه و الخلیل و الّذی علیه العمل النصب و الرّفع. و قال الاخفش: انّ «لاتَ حِینَ مَناصٍ» نصبها بلا، کما تقول: لا رجل فی الدّار، و دخلت التّاء للتّأنیث. و قیل: هی «لا» زیدت فیها التّاء کقولهم: ربّ و ربّت، و ثمّ و ثمّت. و قیل: التّاء یلحق بحین کقول الشاعر:

العاطفون تحین ما من عاطف

و المطعمون زمان ما من مطعم

و «المناص» مصدر ناص، ینوص، نوصا و مناصا، و هو الفرار و الهرب، ابن عباس گفت: کافران در حرب بوقت عزیمت با یکدیگر میگفتند: مناصا، ای اهربوا و خذوا حذرکم. روز بدر بوقت نزول عذاب همچنین گفتند: مناصا بگریزید و حذر کنید.

ربّ العالمین بجواب ایشان فرمود: لاتَ حِینَ مَناصٍ نه جای این سخن است و نه وقت گریز.

«وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ» ای من ان جاءهم، «مُنْذِرٌ مِنْهُمْ» ای رسول من انفسهم و نسبهم، یعنی محمدا علیه الصلاة و السلام، استبعدوا ان یکون النبی من البشر.

«وَ قالَ الْکافِرُونَ هذا ساحِرٌ کَذَّابٌ» یسحر اعیننا فی اظهار المعجزات، «کَذَّابٌ» یکذب علی اللَّه انه رسوله.

«أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً» معنی «جعل» هاهنا سمّی و حکم. «إِنَّ هذا لَشَیْ‌ءٌ عُجابٌ» ای عجیب فی النهایة و کیف یسع الخلق کلّهم اله واحد! العجیب و العجاب واحد، یقال: رجل کریم و کرام، و طویل و طوال، و عریض و عراض، و جمیل و جمال، و قریب و قراب، و کبیر و کبار، و قد یشدّد للمبالغة فیقال: جمّال و حسّان و کبّار، و منه قوله: وَ مَکَرُوا مَکْراً کُبَّاراً.

سبب نزول این آیت آن بود که چون عمر خطاب باسلام درآمد مسلمانان شاد شدند و کافران بغایت اندوهگن و غمگین گشتند و کار بریشان سخت شد و دشوار، تا ولید مغیره که مهتر و پیر ایشان بود فرا صنادید و اشراف قریش گفت، و کانوا خمسة عشر رجلا: بر بو طالب روید و او را گوئید: انت شیخنا و کبیرنا و قد علمت ما فعل هؤلاء السفهاء بنا فرّقوا جمعنا و سفّهوا احلامنا و انا جئناک لتقضی بیننا و بین ابن اخیک، پانزده مرد از ان صنادید و اشراف قریش برخاستند و بر بو طالب شدند و بو طالب بیمار بود، او را عیادت کردند آن گه گفتند: می‌بینی که این نادانان و ناکسان بما چه کردند و ما بچه روز رسیدیم؟ جمع ما پراکنده کردند و پیران ما را حرمت برداشتند و خدایان ما را خوار کردند، اکنون ما بر تو آمدیم که سرور و مهتر ما تویی و تیمار بر ما تویی تا این برادرزاده خود را بخوانی و میان ما و وی براستی حکم کنی، او ما را با خدایان ما فروگذارد تا ما وی را بخدای وی فروگذاریم، نه او ما را رنجاند و نه ما او را رنجانیم، بو طالب کس فرستاد و رسول را (ص) بخواند، رسول خدا آمد و بر بالین وی بنشست، و بو طالب سخنان ایشان با وی بگفت. رسول اللَّه جواب داد که: انما ادعوهم الی کلمة واحدة یملکون بها العرب و تدین لهم بها العجم‌ من ایشان را که میخوانم بر یک کلمه میخوانم تا بدان بر عرب و عجم دست یابند و خلق ایشان را زیر دست شوند. بو جهل گفت: ما هی لک فهی لک و عشر امثالها آن چه کلمت است و چه درخواست بگو تا مرادت بدهیم این و ده چندین. رسول خدای فرمود: «تشهدون ان لا اله الّا اللَّه».

آن بدبختان بیگانگان چون کلمت شهادت شنیدند نفور گشتند و بخشم و غیظ برخاستند و رفتند و میگفتند: «أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً» می‌بینی که چه میگوید، خدایان را با یکی آورد، یک خدای کار همه عالم و همه خلق چون راست دارد، فانزل اللَّه هذه الآیات.

آن گه ولید مغیره با قوم میگوید: «امْشُوا» و اترکوا محمدا «وَ اصْبِرُوا عَلی‌ آلِهَتِکُمْ» ای علی عبادتها «إِنَّ هذا» یعنی التوحید «لَشَیْ‌ءٌ یُرادُ» ای هذا امر یریده محمد گفتند این توحید چیزی است و کاری که محمد خود میخواهد و می‌باید که او را پیش شود تا ما را زیر دست خود کند. و قیل: «إِنَّ هذا لَشَیْ‌ءٌ یُرادُ» ای هذا الاستعلاء و الترفع و الریاسة شی‌ء یریده کل احد و کل ذی همّة. و قیل: «إِنَّ هذا لَشَیْ‌ءٌ یُرادُ» بنا و مکر یمکر علینا.

«ما سَمِعْنا بِهذا» ای بهذا الّذی یقوله محمد من التوحید «فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ» یعنی النصرانیة التی هی آخر الملک فانّهم لا یوحّدون بل یقولون ثالث ثلاثة. و قیل: «فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ» ای فی زمان قریش و دینهم الّذی هم علیه. «إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ» کذب و افتعال اختلقه محمد من تلقاء نفسه. «أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ» یعنی: و انزل علیه القرآن و اعطی النبوة من بیننا و لیس هو باکبرنا و لا اشرفنا، یقوله اهل مکة حسدا فاجابهم اللَّه تعالی: بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی وحیی و وحدانیّتی، ای انهم لا یکذّبونک و لکن جحدوا آیاتی: بَلْ لَمَّا یَذُوقُوا عَذابِ ای لم یذوقوه بعد و سیذوقون.

قال قتادة: هو یوم بدر اخبرهم اللَّه به قبل ان یکون. و قیل: لم یذوقوا عذابی و لو ذاقوه لمّا قالوا هذا القول.

«أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ» الرحمة فی هذه الآیة که فی قوله: أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ معنا هما الرسالة، یقول تعالی: أ عندهم مفاتیح النبوّة فیعطونها من یشاء. و قیل: «خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ» ای علم ربک فهم یعلمون علی من ینزل وحی ربک «الْعَزِیزِ» فی ملکه «الْوَهَّابِ» لمن یشاء ما یشاء.

«أَمْ لَهُمْ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما» فیفعلون ما یشاءون من الا عطاء و المنع، ای لیس لهم ذلک و کیف یتجاسرون علی عداوتی ولی ملک السماوات و الارض و ما بینهما، ثم قال: «فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبابِ» یعنی ان یملکوا السماء فلیصعدوا الیها و لیأتوا منها بالوحی الی من یختارون. و هذا امر توبیخ و تعجیز. و اسباب السمّوات ابوابها.

قال زهیر بن ابی سلمی:

و من هاب اسباب المنایا ینلنه

و لو رام اسباب السماء بسلّم‌

«جُنْدٌ ما هُنالِکَ» ای هؤلاء الذین یقولون هذا القول: «جُنْدٌ ما هُنالِکَ» و «ما» صلة مهزوم، ای مقهور مغلوب «مِنَ الْأَحْزابِ» ای من جملة الاحزاب الذین یتحزّبون علیک یوم بدر و یهزمون الحزب الجند المتحزبون علی من عداهم. تقول حزّبت علیک الاحزاب، ای هیجت علیک الاعداء. و قیل: «مِنَ الْأَحْزابِ» ای هم من القرون الماضیة الّذین تحزّبوا و تجمعوا علی الانبیاء بالتکذیب فقهروا و اهلکوا. و قیل: «الاحزاب» هاهنا ابلیس و اتباعه. نزول این آیه به مکه بود و وقوع این حالت روز بدر بود و «هُنالِکَ» اشارت است بروز بدر و بمصارع قوم، خلاصه معنی آنست که کفّار مکه حزبی‌اند از احزاب ابلیس و اتباع وی سپاهی از سپاههای پیشین دشمنان پیغامبران که بر پیغامبران جمع آمدند و ایشان را دروغ زن گرفتند تا همه مقهور و مغلوب گشتند و هلاک شدند، اینان هم چنان بر دشمنی تو جمع آیند روز بدر و باز شکسته شوند مغلوب و مقهور، همانست که جای دیگر فرمود «سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ».

ثم قال تعالی معزّیا لنبیّه (ص): کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ ای قبل اهل مکه «قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ» یعنی فرعون موسی «ذُو الْأَوْتادِ» ای ذو الملک الشدید الثابت و القوّة و البطش، من قول العرب: هم فی عزّ ثابت الاوتاد، ای دائم شدید. و قیل ذو الجنود و الجموع الکثیرة، یعنی انهم کانوا یقوّون امره و یشدّدون ملکه کما یقوّی الوتد الشی‌ء. و قیل: ارادوا اوتاد الخیام و کانت فیها کثیرة. قال ابن عباس و محمد بن کعب: «ذُو الْأَوْتادِ» ای ذو الأبنیة المحکمة و ذلک انه بنی ابنیة طویلة محکمة صارت کالاوتاد تطول بقائها و ثباتها. و قال الکلبی و مقاتل: «الاوتاد» جمع الوتد، و کانت له اوتاد یعذب الناس علیها فکان اذا غضب علی احد مدّة مستلقیا بین اربعة اوتاد یعذّب الناس علیها شدّ کلّ ید و کلّ رجل منه الی ساریة و کان کذلک فی الهواء بین السماء و الارض حتی یموت. و قال مجاهد و مقاتل بن حیان: کان یمدّ الرجل مستلقیا علی الارض ثمّ یتد یدیه و رجلیه و رأسه علی الارض بالأوتاد و یرسل علیه العقارب و الحیّات. و قال قتاده و عطاء: کانت له اوتاد و ارسان و ملاعب یلعب علیه بین یدیه.

«وَ ثَمُودُ» و هم قوم صالح. قال ابن عباس: انّ قوم صالح آمنوا به فلما مات صالح رجعوا بعده عن الایمان فاحیا اللَّه صالحا و بعثه الیهم فاعلمهم انه صالح فکذّبوه فاتاهم بالنّاقة فکذّبوه فعقروها فاهلکهم اللَّه. «وَ قَوْمُ لُوطٍ» و قال مجاهد. کانوا اربع مائة الف بیت فی کلّ بیت عشرة. و قال عطاء: ما من احد من الانبیاء الّا یقوم معه یوم القیمة قوم من امّته الّا لوط فانه یقوم وحده. «وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ» کذّبوا شعیبا. و قیل: هم اصحاب الرس ایضا یأتون فی الصیف الرس و یعودون فی الشتاء الی الایکة «أُولئِکَ الْأَحْزابُ» ای احزاب الشیاطین بالموالاة. و قیل: «أُولئِکَ الْأَحْزابُ» الذین تحزّبوا علی الانبیاء بالعداوة، فاعلم یا محمد ان مشرکی قریش حزب من هؤلاء الاحزاب.

«إِنْ کُلٌّ إِلَّا کَذَّبَ الرُّسُلَ» ای ما کل الّا کذب الرسل، «فَحَقَّ عِقابِ» ای وجب عقابی و نزل بهم عذابی.

«وَ ما یَنْظُرُ» ای ما ینتظر «هؤُلاءِ» یعنی کفار مکة، و المعنی یلحقهم لحوق المنتظر و ان کانوا لا یتوقعون، «إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً» و هی النفخة الاولی نفخة الفزع، «ما لَها مِنْ فَواقٍ» قرأ حمزة و الکسائی: «فواق» بضمّ الفاء، و قرأ الآخرون بفتحها، و هما لغتان، بالفتح لغة قریش و بالضم لغة تمیم، و المعنی: مالها من رجوع و مردّ، ای ما یردّ ذلک الصوت فیکون لها رجوع. و قیل: مالها نظرة و لا مثنویة، ای تلک الصیحة الّتی هی میعاد عذابهم اذا جاءت لم تردّ و لم تصرف. و قیل: الفواق بالفتح الافاقة و الفواق بالضم ما بین الحلبتین، ای العذاب لا یمهلهم بذلک القدر الیسیر.

«وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا» هذا قول النضر بن الحارث بن علقمة بن کلدة الخزاعی کان من شیاطینهم و نزل فی شأنه فی القرآن بضع عشرة آیة، و هو الذی قال: «فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ» و القطّ الصّک و هو الحظّ اخذ من القطّ و هو القطع، فالقطّ فی الاصل النصیب المقطوع. فقیل للکتاب الذی یکتب للرّجل بنصیبه القطّ، و المعنی: عجّل لنا نصیبنا المقطوع من العذاب. و قال الکلبی: لمّا نزلت: «فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ» «وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ» قاله استهزاء: عجّل لنا کتابنا فی الدّنیا «قَبْلَ یَوْمِ الْحِسابِ».

«اصْبِرْ عَلی‌ ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ» ای اصبر علی اذی قومک فانک مبتلی بذلک کما صبر سائر الانبیاء علی ما ابتلیتهم به، ثم عدّهم و بدأ بداود علیه السلام فقال: «وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ» ای ذا القوّة فی العبادة کان یصوم یوما و یفطر یوما و ذلک اشد الصوم و کان یقوم اللیل کله.

قال رسول اللَّه (ص): «انّ احبّ الصیام الی اللَّه صوم داود و احبّ الصلاة الی اللَّه صلاة داود و کان یصوم یوما و یفطر یوما و کان ینام نصف اللیل و یقوم ثلثه و ینام سدسه».

و قیل: ذا القوّة فی الملک. و قیل: فی الحرب. «إِنَّهُ أَوَّابٌ» رجّاع الی اللَّه عزّ و جل بالتوبة عن کلّ ما یکره. و قیل: مطیع. و قیل: مسبّح بلغة الحبشة.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode