گنجور

 
میبدی

ابن عباس گفت: سورة القصص مکّی است مگر یک آیت که بجحفه فرو آمد پیش از هجرت و هی قوله: إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی‌ مَعادٍ مقاتل گفت مکّی است مگر چهار آیت: الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ الی قوله:... لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ، این چهار آیت بمدینة فرو آمد و درین سوره ناسخ و منسوخ نیست مگر بعضی از آیتی: لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ این قدر از آیت منسوخ است بآیت سیف، و این سورة هشتاد و هشت آیت است و هزار و چهارصد و چهل و یک کلمت و پنجهزار و هشتصد حرف، و قیل هذه السورة من السّور التی نزلت متوالیة و هی ست سور، فی النصف الاوّل: یونس و هود و یوسف نزلت متوالیة، و فی النصف الثانی الشعر او النمل و القصص نزلت متوالیة. و لیس فی القران غیر هذا الّا الحوامیم فانّها ایضا نزلت متوالیة. و عن ابی بن کعب قال: قال رسول اللَّه (ص) «من قرأ طسم و القصص کان له من الاجر عشر حسنات بعدد من صدّق موسی و کذّب به و لم یبق ملک فی السّماوات و الارض الّا یشهد له یوم القیامة انه کان صادقا ان کلّ شی‌ء هالک الّا وجهه له الحکم و الیه ترجعون.

طسم تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ مضی تفسیره نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَإِ مُوسی‌ وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ التلاوة الإتیان بالثانی بعد الاول فی القراءة، و النبأ الخبر عمّا هو عظیم الشأن، و المراد بالحقّ قول اللَّه عزّ و جلّ، لانّ قوله الحق. و المعنی نقرأ علیک ای یقرأ جبرئیل علیک بامرنا ما هو الحقّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ یصدّقون بهذا الکتاب فیقبلونه و یعتقدونه.

إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ تجبّر و استکبر و طغی و بغی. و قیل عظم امره بکثرة من اطاعه وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً، صیّر اهل مصر فرقا یکرم طائفة و یذل اخری «و یستحیی طایفة و یذبح اخری و کان القبط احدی الشّیعة، و هم شیعة الکرامة یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ و هم بنو اسرائیل یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ ای یستبقی اناثهم للخدمة. و قیل یقتل سنة و یستحیی سنة فولد هارون فی سنة الاستحیاء و موسی فی سنة الذبح إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ فی الارض بالکفر و القتل و استعباد الاحرار. و کان سبب الذّبح ان خازن فرعون قال له یولد بارضک مولود ذکر یهلک ملکک. فما سمع فرعون بمولود ذکر الّا ذبحه. و قیل انّ فرعون رأی فی منامه انّ نارا قبلت من بیت المقدس حتی اشتملت علی بیوت مصر، فاحرقت القبط و ترکت بنی اسرائیل فدعا السّحرة و القافة فسألهم عن تعبیر رؤیاه. فقالوا له یخرج من البلد الّذی جاء بنو اسرائیل منه یعنون بیت المقدس رجل یکون علی یده ذهاب ملکک و و هلاک مصر. فامر بذبح اولاد بنی اسرائیل ذکر انهم و استحیاء اناثهم حال الولادة.

وَ نُرِیدُ ای و کنّا نرید أَنْ نَمُنَّ ای نتفضّل عَلَی من استضعفهم فرعون و هم بنو اسرائیل وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً ای انبیاء، و کان بین موسی و عیسی الف نبی من بنی اسرائیل. و قیل قادة فی الخیر یقتدی بهم و قیل نجعلهم ولاة و ملوکا وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ لفرعون و قومه فی دیارهم و اموالهم کقوله تعالی: کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِینَ.

وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ التمکین تکمیل ما یحتاج فی الفعل فیه، و المعنی نجعلهم مقتدرین فی مصر و الشام و ما ملکته بنو اسرائیل من البلاد وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما. قرأ حمزة و الکسائی و یری بالیاء المفتوحة، فرعون و هامان و جنودهما بالرفع ای و یعاین فرعون و حزبه مِنْهُمْ یعنی من بنی اسرائیل ما کانُوا یَحْذَرُونَ، من زوال ملکهم و استیلاء بنی اسرائیل علی بلادهم و لذلک ذبح فرعون ابناءهم. قال الزّجاج عجبا من حمق فرعون فی قتله بنی اسرائیل، ان کان الکاهن صادقا فما ینفعه القتل، و ان کان کاذبا فما معنی القتل.

وَ أَوْحَیْنا إِلی‌ أُمِّ مُوسی‌ اسمها یوخائذ من ولد لاوی بن یعقوب. و الوحی هاهنا وحی الهام لا وحی نبوّة و رسالة، کقوله: وَ أَوْحی‌ رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ و المعنی قذفنا فی قلبها و اعلمناها. و قیل کان رؤیا فی المنام. و قیل اتاها ملک کما اتی مریم من غیر وحی نبوة حیث قال: وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ. قوله: أَنْ أَرْضِعِیهِ یعنی ارضعیه ما لم تخافی علیه الطّلب، فاذا خفت علیه فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ ای فی البحر.

قیل لمّا ولدته جعلته فی بستان کانت تأتیه مرّة بالنّهار و مرّة باللیل فترضعه فیکفیه ذلک. فارضعته ثمانیة اشهر و قیل اربعة اشهر و قیل ثلاثة اشهر وَ لا تَخافِی یعنی لا تخافی علیه الضیعة و الهلاک و الغرق وَ لا تَحْزَنِی لفراقه إِنَّا رَادُّوهُ، إِلَیْکِ بوجه لطیف وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ ای یبلغ مبلغ النّبوّة و یکون من المرسلین.

تضمّنت هذه الایة امرین و نهیین و خبرین و بشارتین. ابن عباس گفت: بنی اسرائیل در مصر بسیار شدند و فراوان بهم آمدند و بروزگار دراز و تنعّم بسیار سر بمعاصی و طغیان در نهادند و بر مردم افزونی جستند و امر معروف و نهی منکر بگذاشتند. این چنان است که ربّ العزة گفت جایی دیگر: مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّی نَسُوا الذِّکْرَ چون ناهمواری و نابکاری ایشان بغایت رسید ربّ العالمین قبطیان را بر ایشان مسلط کرد تا ایشان را مستضعف گرفتند و آزادان را به بندگی فرمودند تا آن گه که ربّ العالمین موسی را فرستاد به پیغامبری و ایشان بدست وی رهایی یافتند. و گفته‌اند از آن روز باز که فرعون آن خواب دید و منجمان و معبّران تعبیر کردند که کودکی از بنی اسرائیل پدید آید که هلاک ملک تو بدست وی باشد و فرعون فرا کشتن اطفال و اولاد ایشان گرفت تا آن روز که ربّ العالمین ازین بلاء عظیم ایشان را خلاص داد صد سال بگذشت. و گفته‌اند که درین مدّت نود هزار طفل را بکشت. زجاج گفت عجب آید مرا از نادانی و حمق فرعون که اگر منجمان و کاهنان راست گفتند، قتل اطفال چه سود داشت و اگر دروغ گفتند قتل چه معنی داشت، و قصّه ولادت موسی بشرح و بسط در سوره طه از پیش رفت.

قوله فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً هذه لام الصّیرورة و لیست بلام الارادة کما تقول لم تصعد هذا السّطح لتسقط، و کقول القائل: لدوا للموت و ابنوا للخراب. و الالتقاط اصابة الشّی‌ء من غیر طلب و منه اللّقطة، و آل الرّجل شیعته و اصحابه. قرأ حمزة و الکسائی حزنا بضمّ الحاء. و هما لغتان کالبخل و البخل و السّقم و السّقم. و قیل بالضّم اسم و بالفتح مصدر. إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما کانُوا خاطِئِینَ، الخاطی من یأتی بالخطاء، و هو یعلم انّه خطاء. فامّا اذا لم یعلم، فانّه مخطی. یقال: اخطأ الرّجل فی کلامه و امره اذا زلّ و هفا، و خطأ الرّجل اذا ضلّ فی دینه و فعله و منه قوله: لا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخاطِؤُنَ.

وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ لزوجها اذ حصل موسی فی ایدیهم قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ ای هو قرّة عین لی و لک، الوقف ها هنا صحیح. ثمّ نهته عن قتله فقالت: لا تقتلوه، خاطبته بلفظ الجمع خطاب الاکابر. و قیل تقدیره قل للشرط، لا تَقْتُلُوهُ عَسی‌ أَنْ یَنْفَعَنا فی بعض امورنا و خدمتنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً نتبنّاه لانّه لیس لنا ولد. و کانت امرأة فرعون مؤمنة فصار موسی لها قرة عین و لفرعون عدوّا و حزنا وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ انّ موسی هو الّذی کانوا یحذرون. و قیل انّ فرعون همّ بقتله فقالت امرأته آسیة بنت مزاحم انّه لیس من اولاد بنی اسرائیل فقیل لها: و ما یدریک فقالت انّ نساء بنی اسرائیل یشفقن علی اولادهنّ و یکتمنهم مخافة ان یقتلهم، فکیف یظنّ بالوالدة انّها تلقی الولد بیدها فی البحر.

وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسی‌ فارِغاً ای صار و حصل قلب امّ موسی فارغا من کلّ شی‌ء الّا من ذکر موسی و التّأسف علی فراقه. و قال الاخفش فارغا لا حزن فیه ثقة بوعد اللَّه إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ و قرئ فی الشواذّ فزعا و هو اظهر. قال الحسن لمّا سمعت بانّ التابوت صار الی دار فرعون نالها من الفزع و الجزع ما انساها وحی اللَّه و وعده ان یردّه علیها و کادَتْ تقول وا ابناه. و قیل لمّا حملت لارضاعه و حضانته کادت تقول هو ابنی من شدّة وجدها. و قیل لمّا سمعت انّ فرعون اتخذه ولدا و النّاس یقولون ابن فرعون کرهت و کادَتْ تقول هو ابنی لَتُبْدِی بِهِ، فی الباء قولان احدهما زیادة و التقدیر تبدیه و الثانی انّ المفعول مقدّر ای تبدی القول به بسبب موسی لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا الرّبط علی القلب هو الهام الصّبر و تشدید القلب و تقویته رَبَطْنا عَلی‌ قَلْبِها یعنی شددنا علی قلبها بالصّبر بتذکیر ما سبق من الوعد لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ یعنی المصدّقین بما صدق من الوعد. و قیل لتکون من الصّابرین، و انما کنی بالایمان من الصبر لاختصاصه به. یدلّ علیه‌

قوله (ص): «الصّبر من الایمان بمنزلة الرأس من الجسد».

وَ قالَتْ امّه لِأُخْتِهِ و اسمها مریم قُصِّیهِ ای اتبعی اثره و منه القصص لانّه اتّباع اثر ما یقصّ، تقول قصّ اثره قصّا و قصصا و اقتصّه اقتصاصا. فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ ای عن بعد تبصره و کانت تمشی علی السّاحل محاذیة للتابوت حتّی رأت آل فرعون قد التقطوه تقول ابصرت کذا و بصرت به عن جنب، ای مکان جنب. صفة موصوف محذوف. و قیل عن جنب ای عن ناحیة لانّها کانت تمشی علی الشّط وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ انّها تقصّ اثره و انّها اخته. فرجعت الاخت الی امّها بخبر موسی.

وَ حَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ، المراضع جمع المرضعة و المعنی منعناه من ارضاع المرضعات، و ذلک بان لا یقبل ارضاعهن. و یجوز ان یکون جمع مرضع ای موضع الرّضاع و هو الثدی، کانّه قال حرّمنا علیه ثدی النساء ای احدثنا فیه کراهتها و النّفار عنها مِنْ قَبْلُ یعنی فی القضاء السّابق لانّا اجرینا فی القضاء بان نردّه الی امّه. و قیل مِنْ قَبْلُ یعنی من قبل مجی‌ء امّه. خواهر موسی با زنان قوابل در خانه فرعون شد تا حال موسی باز داند و دید که زنان مرضعات را می‌آوردند و پستان خود بر موسی عرضه میکردند و موسی در گریستن می‌افزود و از همه روی میگردانید و نمی‌پذیرفت و همه از بهر وی اندوهگن و غمگین. خواهر موسی چون ایشان را چنان دید گفت: هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی‌ أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ ای یربّونه و یقومون بارضاعه و سایر وجوه تربیته. أَدُلُّکُمْ ای من اجلکم و سببکم، یقال کفل به کفالة فهو کفیل اذا تقبّل به و ضمنه و کفله فهو کافل اذا عاله وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ یبذلون النّصح فی امره، و النّصح ضدّ الغش: چون این سخن از خواهر او شنیدند او را در کار وی متّهم داشتند. هامان گفت خذوها فانّها تعرف امّه، گیرید او را که وی از قصّه این کودک خبر دارد و مادر وی را شناسد. بالهام ربّانی فرا زبان وی آمد که، انما ذکرت النّصح لفرعون لا لغیره فترکوها، پس خواهر موسی بازگشت بفرمان فرعون تا دایه آرد و مادر موسی را از حال موسی خبر کرد و او را بخانه فرعون آورد. موسی چون بوی مادر بمشام وی رسید در او آویخت و شیر از پستان وی مزیدن گرفت و آرام و سکون در وی آمد اینست که ربّ العالمین گفت: فَرَدَدْناهُ إِلی‌ أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ الّذی وعدها فی قوله انّا رادّوه الیک حَقٌّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ ای اکثر الکفّار لا یَعْلَمُونَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ لا یقع فیه خلف. و قیل لا یَعْلَمُونَ ما یراد بهم. در تفسیر آورده‌اند که فرعون مادر موسی را گفت چونست که این کودک ترا پذیرفت و شیر تو خورد و هیچ دایه دیگر را نپذیرفت گفت لانّی امراة طیّبة الرّیح طیّبة اللّبن لا اوتی بصبیّ الّا ارتضع منّی. فسکت فرعون.

پس مادر موسی آسیه را گفت زن فرعون که اگر خواهی و پسندی من این کودک بخانه برم و او را تربیت نیکو کنم و شفقت درو بجای آرم، و رنه من خانه خود و فرزندان نتوانم فرو گذاشت بسبب این کودک، آسیه رضا بداد و موسی را بر گرفت و واخانه آمد. و لم یکن بین القائها ایّاه فی البحر و بین ردّه الیها الّا مقدار ما یصبر الولد فیه عن الوالدة پس موسی با مادر بود تا شیر میخورد و بعد از فطام او را با فرعون برد و در حجر فرعون و آسیه برآمد تا مترعرع شد و فرا رفتن آمد.

روزی پیش فرعون بازی میکرد و قضیبی در دست داشت. در میان بازی قضیب بر سر فرعون زد فرعون در خشم شد و همّت قتل وی کرد. آسیه گفت: صبیّ صغیر لا یعقل شیئا. آن گه او را آزمون کردند بجوهر و آتش و تمامی قصّه در سورت طه گفته آمد.

وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ الاشدّ جمع شدّة کنعمة و انعم، و بلوغ الاشدّ حصول قوة الشّباب و قوة تمام العقل و التّمیز، و جاء فی التّفسیر انّه ما بین الثلاثین الی الاربعین، وَ اسْتَوی‌ یعنی بلغ الاربعین کما قال فی موضع آخر: بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قال الحسن: بلغ أشدّه أی بلغ مبلغا قامت علیه حجة اللَّه و استوی علیه قیام الحجّة آتَیْناهُ حُکْماً ای نبوّة وَ عِلْماً ای تفهّما و ذهنا قبل النبوّة. و قیل الحکمة اجتماع العلم و العمل: و العالم، الحکیم من استعمل علمه. قال اللَّه عزّ و جلّ لعلماء الیهود وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ فعدّهم فی الجهال اذ لم یعملوا بعلمهم وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ای کما فعلنا بموسی و امّه نفعل بالمؤمنین.

وَ دَخَلَ الْمَدِینَةَ ای دخل موسی مصر و قیل قریة علی فرسخین من مصر یقال لها جابین و قیل اسمها عین الشمس، و قیل خرج موسی من قصر فرعون و دخل مدینة مصر متنکّرا راجلا لئلا یعرف و ما کان غرضه الّا الاستخفاء و مخالفة فرعون لمّا کبر. ابن اسحاق گفت موسی چون بزرگ شد، چنان که حقّ از باطل بشناخت و بحد عقل و تمیز رسید، همواره از فرعون و قوم وی نفور بودی و جمعی بنی اسرائیل بوی گرد آمده که او را قوّت میدادند و سخن وی می‌شنیدند در مخالفت دین فرعون، و موسی پیوسته اظهار معادات و انکار میکرد با فرعونیان، و ایشان موسی را بیم دادند از بطش فرعون. و موسی از ایشان بترسید و خویشتن را هر وقت ازیشان پنهان میداشت و بگوشه‌ای باز می‌شد تا روزی بوقت هاجره و قیلوله که اهل شهر غافل بودند از قصر فرعون بیرون آمد و در میان شهر شد و آن دو مرد را دید یکی اسرائیلی و یکی قبطی که بهم برآویخته بودند. ابن زید گفت موسی آن روز که بکودکی قضیب بر سر فرعون زد فرعون بفرمود تا او را از شارستان خویش بیرون کردند و بعد از آن فرعون را ندید تا بزرگ شد و بحدّ مردی رسید. پس بعد ما بلغ اشدّه دَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلی‌ حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها عن موسی. مردم آن شارستان از کار و خبر موسی غافل بودند موسی بعید العهد بود بایشان، آن وقت در مدینه شد و آن دو مرد را دید که یَقْتَتِلانِ احدهما اسرائیلی و هو الّذی من شیعته و الآخر قبطی و هو الّذی من عدوه، و قیل الّذی من شیعته هو السّامری و الذی من عدوّه طبّاخ فرعون اسمه قائیون، فاراد ان یحمل الحطب علی ظهر الاسرائیلیّ و قیل کانا یقتتلان فی الدین. ابن عباس گفت موسی چون بحدّ مردی رسید بنی اسرائیل در حمایت خود میداشت و هیچ کس را از آل فرعون و قبطیان نگذاشتی که بر ایشان ظلم کردی و زبون گرفتی تا آن روز که اسرائیلی و قبطی بهم برآویختند. موسی‌ خشم گرفت و قبطی را گفت: خلّ سبیله، دست ازو بدار و مرنجان او را. قبطی گفت: می‌برم او را تا هیزم بمطبخ پدرت برد موسی را آن روز پسر فرعون می خواندند قبطی سخن موسی نشنید و هم چنان در وی آویخته. فَوَکَزَهُ مُوسی‌ فَقَضی‌ عَلَیْهِ موسی مردی قوی بود و بطش وی سخت بود قبطی را مشتی بزد و او را بکشت یقال وکزته و لکزته و نکزته لغة، و هو ان یضربه بجمع کفّه. و قال ابو عبید و الفرّاء: الوکز الدّفع باطراف الاصابع و معنی فَقَضی‌ عَلَیْهِ قتله و فرغ من امره و کلّ شی‌ء فرغت منه فقد قضیت علیه. و قال المبرد القاضیة الموت، و قضی الرّجل مات، و قضی علیه صادف اجله. و قیل معناه قضی اللَّه علیه الموت پس موسی پشیمان گشت که از حق تعالی دستوری قتل نیافته بود و هنوز وحی بوی نیامده بود. گفت هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ یعنی من اغوائه کانّه اضاف هیجان غضبه الذی ادّاه الی ذلک الی الشّیطان و ان کان من فعل اللَّه الّذی یقدر علی الاحیاء و الاماتة إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ ای موسوس له بالضّلالة مزیّن له ایّاها.

ثمّ استغفر فقال: رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی بقتله قبل ورود الاذن فیه فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ.

فان قیل کان ذلک منه کبیرة او صغیرة، قلنا لا بل کانت صغیرة لانّه لم یقصد قتله و لم یعلم انّ تلک الوکزة تؤدّی الی القتل فان قیل لم استغفر و قال: ظَلَمْتُ نَفْسِی قلنا لانّه ارتکب صغیرة و یجب الاستغفار و التّوبة عن الصّغیرة لانّه اذا لم یتب صار مصرّا علیه و الاصرار علیه یصیّره کبیرة لقوله: لا صغیرة مع الاصرار و لا کبیرة مع الاستغفار.

قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ من اعطاء العلم و النبوّة و قیل بما انعمت علیّ ای بسبب انعامک علیّ بمغفرة ذنبی فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ ای لا اکون معینا للکافرین یعنی لا اختلط بفرعون و آله کما کنت الی الآن. و الظهیر المعین یقال ظاهرته ای قوّیت ظهره بکونی معه و المجرم الکافر و الجرم فعل یوجب قطیعة فاعله و اصله القطع و قیل هو خبر بمعنی الدّعاء ای فلا تجعلنی ظهیرا للمجرمین. و فیها دلالة علی انّ احدا لا یتأخّر عن المعصیة الّا بعون اللَّه، و فیها دلالة علی عظم الثّواب علی ترک معاونة العصاة، فانّ موسی جعله فی مقابلة ما اعطاه اللَّه من العلم و النبوّة و المغفرة. و قیل: قوله فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ یدلّ علی انّ الّذی من شیعته کان کافرا و قوله بالذی هو عدوّ لهما یدلّ علی انّه کان مسلما و اللَّه اعلم بذلک. و قیل معناه لا اکون بالمغفرة و الرّحمة معینا للمجرمین فاقول لهم رحمک اللَّه او غفر اللَّه لک و هذا قول غریب ذکره القفال. قال عطیة العوفی: کان ابن عمر یدعو بها فی رکوعه و هذا الدّعاء حسن اذا وقع بین النّاس اختلاف و فرقة فی دین او ملک او غیرهما و انّما قال موسی هذا عند اقتتال الرّجلین. و دعا به ابن عمر عند اقتتال علی علیه السلام و معاویه.

فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَةِ خائِفاً یعنی اصبح موسی من غد ذلک الیوم الّذی قتل فیه القبطی فی مدینة مصر خائفا من آل فرعون ان یأخذوه و یقتلوه یترقّب ای ینتظر ما یبلغه فی امر القتیل و هل عرف قاتله. و قیل خائفا من اللَّه یترقّب المغفرة «فَإِذَا الَّذِی اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ اذ المفاجاة ای فاجاء المستغیث الامس یسأله ان یصرخه، و الاستصراخ الاستغاثة مشتق من الصّراخ، و المعنی یسأله النصرة علی قبطی آخر یقاتله قال له موسی یعنی للاسرائیلی إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِینٌ ای غوی فی تدبیرک غیر رشید فی امرک تقاتل مع عجزک و قلّة انصارک.

فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ یَبْطِشَ ای اراد موسی ان یأخذ القبطی بیده دفعا عن الاسرائیلی توهّم الاسرائیلی انّ موسی قصده و کان قد سبق منه الیه إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِینٌ قالَ یا مُوسی‌ أَ تُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ یعنی القبطی المقتول إِنْ تُرِیدُ ای ما ترید إِلَّا أَنْ تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ قتّالا یقتل النّاس علی الغضب وَ ما تُرِیدُ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ فی کظم الغیظ و ترک القتل و کان حدیث القتل فشا فی المدینة و خفی القاتل، ففطن القبطیّ بذلک فذهب الی فرعون فاخبره انّ قاتله موسی. و قال الحسن هو من قول القبطی لانّه کان اشتهر انّ اسرائیلیا قتل قبطیا و الجمهور علی القول الاوّل.

وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ ای من اعلی المدینة یَسْعی‌ علی رجلیه سریعا و ذلک انّ فرعون و اصحابه تو امروا فی امر موسی و قصدوا طلبه و کان الذّباحون اخذوا الطّرق من غیر خوف منهم ان یفوتهم. و کان هذا الرّجل و هو خزقیل مؤمن آل فرعون و هو النّجار و قیل هو الحبیب النجار و قیل هو ابن عمّ فرعون، اسمه: شمعون یَسْعی‌ ای یمشی مسرعا و یعدو فی طریق قریب حتّی سبق الذّباحین فجاء موسی و قال له انّ الملأ یاتمرون بک لیقتلوک ای یهمّون بقتلک و یتشاورون فیک. قال الزّجاج: ای یأمر بعضهم بعضا بقتلک، نظیره: وَ أْتَمِرُوا بَیْنَکُمْ بِمَعْرُوفٍ فاخرج من المدینة انی لک من الناصحین ای ناصح لک من النّاصحین لانّه لا یتقدّم الصّلة علی الموصول.

فَخَرَجَ ای خرج موسی من المدینة خائِفاً علی نفسه من آل فرعون لا زاد معه یَتَرَقَّبُ هل یلحقه طلب فیؤخذ. و قیل یترقب ای یلتفت و کان یقول رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ فاجاب اللَّه دعائه و نجاه.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode