گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: إِنَّ قارُونَ کان من قوم موسی خلاف است میان علما که قارون از موسی چه بود بنسب، قومی گفتند عمّ موسی بود، قومی گفتند ابن اخت موسی بود، و قول درست آنست که ابن عمّ موسی بود، و بیشترین مفسّران برین قول‌اند: قارون بن یصهر بن قاهث بن لاوی بن یعقوب، و موسی بن عمران بن قاهث.

و گفته‌اند داماد موسی بود بخواهر، و از مسلمانان بنی اسرائیل بود و او را منور میخواندند از آن که خوش آواز بود بخواندن تورات، لکن منافق گشت چنان که سامری منافق گشت، و در همه بنی اسرائیل هیچ کس چنو نبود در دانش تورات و خواندن تورات. و گفته‌اند از جمله هفتاد مرد بود که ربّ العزّة میگوید: وَ اخْتارَ مُوسی‌ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا و از ایشان بود که دریا باز برید بوقت غرق فرعون فَبَغی‌ عَلَیْهِمْ البغی طلب العلوّ بغیر الحق، بر موسی و بنی اسرائیل افزونی و برتری جست و کبر آورد بر ایشان، بسبب خواسته فراوان که او را جمع شده بود. و گفته‌اند بغی وی آن بود که روزگاری عامل فرعون بود بر بنی اسرائیل در مصر، و بر ایشان در آن عمل ظلم میکرد و از دادنی افزونی میخواست. شهر بن حوشب گفت: بغی وی آن بود که از کبر و خیلا جامه تن دراز داشت چنان که یک شبر بپای میکشید، و فی ذلک ما روی عن رسول اللَّه (ص) قال لا ینظر اللَّه یوم القیامة الی من جرّ ثوبه خیلاء.

و قیل بغیه استخفافه بالفقراء و ازدراؤه بسائرهم و منع حقوق فی ماله. و قیل بغیه حسده علی موسی بالنّبوّة و علی هارون بالحبورة. و قال ل: موسی لک النّبوة و ل: هارون الحبورة و لست فی شی‌ء من ذلک، و قیل: بغیه انّ ما آتاه اللَّه من المال اضافه الی نفسه و علمه و حیلته لا الی فضل ربّه قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی‌ عِلْمٍ عِنْدِی.

محتمل است که این خصلتهای بد همه در وی جمع بود که میان این قولها هیچ منافات نیست. وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ الکنز جمع المال بعضه فوق بعض، ای اعطیناه من کنوز الاموال یعنی خبایا الاموال و دفائنها. ما إِنَّ مَفاتِحَهُ، در مفاتح دو قول گفته‌اند: یک قول آنست که جمع مفتح است بکسر میم، و هو الّذی یفتح به الباب، قول دیگر آنست که مفاتح جمع مفتح است بفتح میم و هو الخزانة. یعنی خزانته، لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ کقوله تعالی: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ، ای خزائنه. و یروی خزائن السّماء المطر، و خزائن الارض النّبات، و این قول ظاهرتر است. لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ ای تثقلهم و تمیل بهم اذا حملوها لثقلها، و الباء للتّعدی، یقال نآ بحمله ینوء نوء اذا نهض به مع ثقله علیه حتّی مال لاجله. و منه اخذت الانواء لانها تنهض من المشرق علی ثقل نهوضها، و العصبة جماعة امرهم واحد یتعصّب بعضهم لبعض، و اختلفوا فی عدد العصبة: قال مجاهد ما بین العشرة الی خمسة عشر. و قال ابن عباس ما بین الثلاثة الی العشرة، و قال قتادة ما بین العشرة الی الاربعین. و روی عن ابن عباس ایضا قال کان یحمل مفاتیحه اربعون رجلا اقوی ما یکون من الرّجال. و قال جریر عن منصور عن خیثمة قال: وجدت فی الانجیل انّ مفاتح خزائن قارون وقر ستّین بغلا ما یزید منها، مفتاح علی اصبع، لکل مفتاح کنز. و یقال کان قارون اینما ذهب یحمل معه مفاتیح کنوزه. و کانت من حدید فلمّا ثقلت علیه جعلها من خشب فثقلت فجعلها من جلود البقر علی طول الاصابع. إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ یعنی مؤمنی بنی اسرائیل، و قیل قال له موسی وحده: لا تَفْرَحْ ای لا تأشر و لا تمرح و لا تبطر، و قیل معناه لا تبخل و لا تبغ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ الاشرین البطرین الّذین لا یشکرون اللَّه علی ما اعطاهم و کلّ ما جاء فی القرآن من لفظ الفرح مطلقا من غیر تقیید فهو ذمّ کقوله: إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ فاذا قید فانّه یجری علی المؤمنین و هو محمود کقوله: فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ.

وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ اللَّهُ لم یقل بما آتاک لانّه لم یرد بما لک و انّما اراد و ابتغ فی کمال تمکنک و فی حال قدرتک بالمال و البدن، الدّار الآخرة یعنی الجنّة و نعیمها بان تواسی بها الفقراء و تصل بها الرّحم و تصرفها الی ابواب الخیر، وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا ای اطلب بدنیاک آخرتک بالصّدقة و صلة الرّحم، فان ذلک حظّ المؤمن منها و ینجو بها من عذاب الآخرة، و قال علی (ع): معناه لا تنس صحتک و قوتک و شبابک و غناک ان تطلب بها الآخرة.

و فی ذلک ما روی عن رسول اللَّه (ص) قال لرجل و هو یعظه : اغتنم خمسا قبل خمس: شبابک قبل هرمک، و صحتک قبل سقمک، و غناک قبل فقرک، و فراغک قبل شغلک، و حیاتک قبل موتک.

و قیل لا تترک حظّک من لذات الدّنیا المحلّلة فانّ ذلک لیس بمحظور علیک. و قیل لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا یرید به الکفن و احسن بطاعة اللَّه کما احسن اللَّه الیک بنعمته، و قیل احسن الی النّاس کما احسن اللَّه الیک، وَ لا تَبْغِ ای لا تطلب الفساد فی الارض، کلّ من عصی اللَّه فقد طلب الفساد فی الارض. إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ ای اعمال المفسدین فلا یثیبهم علیها.

قارون چون این نصیحت از مؤمنان بنی اسرائیل شنید بجواب ایشان گفت إِنَّما أُوتِیتُهُ، ای انّما اوتیت هذا المال علی علم عندی، ای علی فضل و خیر علمه اللَّه عندی: فرآنی اهلا لذلک فضّلنی بهذا المال علیکم کما فضّلنی بغیره، گفت این مال که بمن داد اللَّه از ان داد که دانست که من اهل آنم و سزای آنم و بفضل و علم و خیر بیشی دارم بن شما. و افزونی چنان فرانمود قارون که آن نه از فضل خدا است که آن از فضل و سزای من است. و گفته‌اند عَلی‌ عِلْمٍ عِنْدِی یعنی عندی علم الکیمیاء. سعید مسیب گفت: موسی (ع) علم کیمیاء دانست ثلثی از آن علم به یوشع بن نون آموخت، و ثلثی بکالب بن یوفنا و ثلثی بقارون و قارون بر مخادعت، آن دو بهره از ایشان بدزدی بیاموخت تا همه حاصل کرد، و گفته‌اند موسی علم کیمیاء بخواهر خود آموخت و آن خواهر زن قارون بود و بقارون آموخت، سبب فراوانی مال وی آن بود. و گفته‌اند عَلی‌ عِلْمٍ عِنْدِی علم متصرفان است در تجارات و زراعات و انواع مکاسب. ربّ العالمین بجواب وی گفت: أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ قارون أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ الکافرة مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً للمال ای کثرة ماله و عبیده لا یدفع عنه عذاب اللَّه و اهلاکه کما لم یدفع عمّن تقدمه. مال و نعمت فراوان و رهیگان و چاکران که بدان می‌نازد او را بکار نیاید وقت عذاب و هنگام هلاک، هم چنان که پیشینیان را بکار نیامد که ازو بقوّت و بطش عظیم‌تر بودند و بمال و نعمت بیشتر. وَ لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ هذا اشارة الی صحة العدل یقول لا یسئل غدا مجرم، عن جرم مجرم فانّ العاقل یعلم بهذا انّه لا یسئل تقی عن ذنب مجرم. و قیل معناه یدخلون النّار بغیر حساب فیعذبون و لا یسئل عن ذنوبهم، و قیل الملائکة لا تسئل عنهم لانّهم یعرفون کلّا بسیماهم. قال الحسن: لا یَسْئَلُونَ سؤال استعلام و انما یسئلون سؤال تقریع و توبیخ.

فَخَرَجَ عَلی‌ قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ یقال خرج آخر یوم من عمره هو و قومه متزیّنین فی ثیاب حمر و صفر. قیل فی سبعین الفا علیهم المعصفرات علی خیل حمر، علیها سروج من ذهب و قیل ثلاثمائة غلام عن یمینه و ثلاثمائة جاریة عن یساره علی بغال بیض بسروج من ذهب علی قطف ارجوان. قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا ای الّذین همتهم الدّنیا من بنی اسرائیل و قیل من قوم قارون لما نظروا الیه و الی مراکبه: یا لیت لنا مثل ما اوتی قارون تمنّوا انّ اللَّه قد اعطاهم مثل ما اعطاه من نعیم الدّنیا. و قیل معنی یا لیت یا متحنای تعال فهذا اوانک إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ ای ذو جد من الدّنیا عظیم.

فائده این آیت آنست که ربّ العالمین خبر میدهد ما را که مؤمن نباید که تمنّی کند آنچه طغیان در ان است از کثرت مال، و ذلک فی قوله: إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی‌ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی‌ بل که از خدای عزّ و جلّ کفاف خواهد در دنیا و بلغة عیش چنان که در خبر است: اللّهم اجعل رزق آل محمّد کفافا.

و قال (ص) اللّهم من احبّنی فارزقه العفاف و الکفاف و من ابغضنی فارزقه مالا و ولدا.

و قال (ص): طوبی لمن هدی الی الاسلام و کان عیشه کفافا و قنع به.

وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ یعنی: الاحبار من بنی اسرائیل، اوتوا العلم بحقارة الدنیا و سرعة فنائها و بما وعد اللَّه فی الآخرة، قال الذین تمنّوا مثل ما اوتی قارون وَیْلَکُمْ ای هلکتم ان آثر تم الدّنیا علی الآخرة. ف ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ ای ما عند اللَّه من الثّواب و الجزاء خیر للمومنین. وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ فیه قولان: احدهما لا تلقی هذه الکلمة و هی قوله: وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ ای لا یوفق لها إِلَّا الصَّابِرُونَ عن نعیم الدّنیا، و القول الثّانی لا تلقی المثوبة الّا الصّابرون، علی اداء الفرائض و اجتناب المحارم.

فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ امّا قصّه قارون و بغی و تمرّد وی و بعاقبت خسف وی چنان که اصحاب سیر و ارباب قصص گفته‌اند: قارون مردی بود از علماء بنی اسرائیل، و بعد از موسی و هارون از وی فاضل‌تر و عالم‌تر هیچ کس نبود. بطلعت زیبا بود و بصوت خوش آواز بود. پیوسته تورات خواندی و خدای را جلّ جلاله بخلوت و عزلت عبادت کردی. گفته‌اند که چهل سال بر کوه متعبّد و متورّع بسان و صفت زاهدان و در عبادت و زهد بر همه بنی اسرائیل غلبه کرد، و ابلیس شیاطین را می‌فرستاد تا او را وسوسه کنند و بدنیا در کشند و شیاطین بر او دست نمی‌یافتند. ابلیس خود برخاست و بصورت پیری زاهد متعبّد برابر وی بنشست و خدای را عبادت همی‌کرد تا عبادت ابلیس بر عبادت وی بیفزود، و قارون بتواضع و خدمت وی درآمد و با وی بستاخ گشت و هر چه میگفت باشارت وی میرفت و رضاء وی میجست. ابلیس روزی گفت ما از جمع و جماعت و عیادت بیماران و زیارت نیک مردان و تشییع جنازه‌های مؤمنان بازمانده‌ایم اگر در میان مردم باشیم و این خصلتهای نیکو بر دست گیریم مگر صواب‌تر باشد.

قارون را بدین سخن از کوه بزیر آورد و در بیعه شدند تعبّدگاه ایشان مردم چون از حال ایشان خبر بداشتند رفقه‌ها از هر جانب روی بایشان نهاد و با ایشان نیکویی میکردند و طعامها می‌بردند تا روزی ابلیس گفت اگر ما به هفته‌ای یک روز بکسب مشغول باشیم و این بار و ثقل خود از مردم فرو نهیم مگر بهتر باشد. قارون همان صواب دید و روز آدینه بکسب، شدند و باقی هفته عبادت همی‌کردند. روزی چند برآمد، ابلیس گفت یک روز کسب کنیم و یک روز عبادت تا از معاش و بلغت خود چیزی بسر آید و بصدقه دهیم و مردم را از ما منفعت بود. همان کردند و بکسب مشغول شدند تا دوستی کسب و دوستی مال در سر قارون شد. ابلیس آن گه از وی جدایی گرفت، گفت: من کار خود کردم و او را در دام دنیا آوردم. و حبّ الدّنیا راس کلّ خطیئة پس دنیا روی بوی نهاد و طغیان بالا گرفت چنان که ربّ العزّة گفت: إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی‌ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی‌. و اوّل طغیان و عصیان وی آن بود که ربّ العزّة وحی فرستاد بموسی که بنی اسرائیل را گوی تا بهر گوشه‌ای از چهار گوشه رداء خود رشته‌ای سبز درآویزند هام رنگ آسمان. موسی گفت: بار خدایا در این چه حکمتست؟ گفت: یا موسی بنی اسرائیل از ما و ذکر ما غافل‌اند و در آن غفلت از ما بی‌خبر شده‌اند، میخواهم که این رشته‌ها ایشان را نشانی باشد که چون در ان نگرند ما را یاد کنند و بر آسمان نگرند و دانند که کلام ما از سوی آسمان بایشان می‌فرو آید. موسی گفت: بار خدایا و اگر بفرمایی تا خود رداها یکسر همه سبز کنند، که بنی اسرائیل این رشته‌ها محقّر میدارند. ربّ العزّة گفت: یا موسی، فرمان، محقّر و مصغّر نبود و مؤمنان و دوستان فرمان ما حقیر و صغیر ندارند. هر که در فرمان صغیر مطیع نباشد در فرمان کبیر هم مطیع نباشد. پس موسی بنی اسرائیل را فرمود که انّ اللَّه عزّ و جلّ امرکم ان تعلّقوا فی اردیتکم خیوطا خضرا کلون السّماء لکی تذکروا ربّکم اذا رایتموها. ففعلت بنو اسرائیل ما امرهم به موسی و استکبر قارون فلم یطعه. بنی اسرائیل همان کردند که موسی به فرمان اللَّه ایشان را فرمود و قارون سر وازد و فرمان نبرد و گفت انّما یفعل هذا الارباب بعبیدهم لکی یتمیّزوا من غیرهم. این بود بدایت عصیان و بغی وی. پس چون موسی دریا باز برید و فرعون و قبطیان غرق گشتند و بنی اسرائیل ایمن نشستند و با خواندن تورات و حکم تورات پرداختند موسی (ع) ریاست مذبح به هارون داد و ریاست مذبح آن بود که بنی اسرائیل قربان که میکردند بر طریق تعبد پیش هارون می‌بردند و هارون بر مذبح می‌نهاد تا آتش از آسمان فرو آمدی و برگرفتی. قارون حسد برد گفت یا موسی لک الرّسالة و لهارون الحبورة و لست فی شی‌ء. ترا رسالت است و هارون را ریاست و مرا خود هیچ چیز نبود. موسی گفت حبورة که هارون را مسلّم است اللَّه وی را داد فضل خدا است. آن را دهد که خود خواهد. قارون گفت: و اللَّه لا اصدقک فی ذلک حتّی ترینی بیانه. من ترا تصدیق نکنم تا نشانی و بیانی بمن ننمایی. موسی بنی اسرائیل را جمع کرد و عصاهای ایشان همه بخواست و همه در یک حزمه بست و آنجا که عبادت میکرد بنهاد بامداد عصای هارون را دیدند در میان عصاها سبز گشته، و چنان که درخت برگ آرد برگ آورده. و کانت من شجر اللوزة موسی گفت مر قارون را که اکنون می‌بینی که از تشریف و تخصیص اللَّه است مر هارون را.

قارون گفت و اللَّه ما هذا با عجب مما تصنع من السّحر. از آن سحرها که تو کنی این عجب نیست. قارون آن روز از موسی برگشت و یکبارگی اعراض کرد روز بروز در عصیان و تجبّر و تمرّد می‌افزود بزینت دنیا مشغول و مغرور گشته و از بهر خویش قصری عالی ساخته و درهای آن از زر کرد و دیوارهای آن از صفایح زروران بسته و جمعی از بنی اسرائیل با خود آموخته بامداد و شبانگاه بر او می‌رفتند و او را بهر چه میگفت صدق می‌زدند و یاری میدادند و او طعام بایشان میداد و بهر وقت ایشان را می نواخت. پس فرمان آمد از اللَّه بموسی که از بنی اسرائیل زکاة مال طلب کن و زکاة بر ایشان چنان که درین امّت است فرض گردانید قارون بیامد و گفت هر نوعی از انواع مال و هر جنسی از اجناس مال که مرا است از هزار یکی میدهم، از هزار دینار یک دینار، از هزار درم یک درم، از هزار گوسفند یک گوسفند، و علی هذا هر چه زکاة بر آن واجب است. موسی با وی در آن مصالحت کرد و تقریر داد. قارون چون وا خانه آمد و حساب برگرفت بسیار برمی‌آمد. دلش نداد که بدهد در تدبیر آن شد که بنی اسرائیل را بر موسی بیرون آرد و موسی را بچشم ایشان زشت کند تا ایشان نیز زکاة ندهند. با آن قوم خویش گفت، که با وی دست یکی داشتند، این موسی هر چه توانست از قهر و غلبه بر بنی اسرائیل همه کرد و اکنون میخواهد که مال از شما بستاند، و شما را درویش کند. ایشان گفتند: انت سیّدنا و کبیرنا فمر بما شئت. مهتر ما و سرور ما تویی هر چه ترا رأی بود ما ترا بدان مطیع باشیم. گفت: فلان زن فاجره بیارید تا او را هدیه‌ای و جعلی پذیرم تا موسی را قذف کند و فجور با نام وی کند تا بنی اسرائیل از وی رمیده گردند و او را تنها بگذارند و بوی هیچیز ندهند. آن زن را بیاوردند و قارون هزار دینار بوی داد و زیادت ازین پذیرفتاری کرد و او را گفت فردا که موسی و بنی اسرائیل جمع شوند تو دست در موسی زن و در ان جمع بگوی که با من فجور کرد پس دیگر روز قارون بنی اسرائیل را جمع کرد و موسی را گفت قوم منتظر تواند تا تو ایشان را امر و نهی گویی، و شرایع دین را بیان کنی. موسی بیامد و گفت: من سرق قطعنا یده و من افتری جلدناه ثمانین و من زنی و لیست له امرأة جلدناه مائة و من زنی و له امرأة رجمناه، هر که دزدی کند دستش ببریم و هر که فریت بر وی درست شود او را هشتاد تازیانه زنیم و هر که زنا کند و نکاح حلال ندیده او را صد تازیانه زنیم، و هر که زنا کند و زن حلال دیده او را سنگسار کنیم. قارون گفت: یا موسی و اگر این زانی تو باشی حکم همین رجم است؟ موسی گفت: و اگر من باشم حکم همین است. قارون گفت بنی اسرائیل چنین میگویند که تو با فلانه زن فجور کرده‌ای گفت: بخوانید آن زن را تا خود چه میگوید. آن زن بیامد موسی گفت: ای زن آنچه ایشان میگویند من با تو کردم؟ زن را این سخن صعب آمد در خود بشورید هیچ سخن نگفت. موسی گفت: بالّذی فلق البحر لبنی اسرائیل و انزل التوریة علی موسی الّا صدقت. بآن خدای که بنی اسرائیل را دریا شکافت و تورات بموسی فرو فرستاد که راست گویی. توفیق اللَّه در آن زن رسید با خود گفت جز صدق و راستی اینجا چه روی است اگر هرگز نیکبخت خواهم گشت این ساعت خواهم گشت که پیغامبر خدای را نرنجانم و دروغ بر وی نبندم. گفت یا موسی قارون مرا هدیه‌ای و جعلی داد تا این دروغ بر تو بندم و صدق و راستی به از دروغ و ناراستی. موسی بسجود در افتاد بگریست و در اللَّه زارید گفت: اللّهم ان کنت رسولک فاغضب لی. بار خدایا اگر من رسول توام آخر از بهر من خشمی بگیر جوابی باز ده حکمی برگزار. از اللَّه جلّ جلاله وحی آمد که یا موسی مر الارض بما شئت، فانّها مطیعه، زمین در فرمان تو کردم، آنچه خواهی مرو را فرمای. موسی روی با بنی اسرائیل کرد گفت بدانید که اللَّه تعالی مرا بقارون فرستاد چنان که بفرعون فرستاد هر که با ما است و بر دین ما است تا از وی جدایی گیرد آن جمع که با وی بودند همه ازو برگشتند، مگر دو مرد که با وی بماندند. موسی گفت: یا ارض خذیهم، ای زمین ایشان را بگیر تا بزانو در زمین فرو شدند. دیگر بار گفت: یا ارض خذیهم، تا بکمرگاه بزمین فرو شدند. سوّم بار گفت: یا ارض خذیهم تا بگردن فرو شدند قارون چون قهر حق بدید بفریاد آمد و در موسی می‌زارید و بحق قرابت و رحم سوگند بر وی می‌نهاد تا هفتاد بار فریاد بخواند و زاری کرد و موسی با وی التفات نکرد. و بعاقبت گفت یا ارض خذیهم، بزمین فرو شدند و ناپدید گشتند. اینست که ربّ العالمین گفت: فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ.

در آثار آورده‌اند که ربّ العزّة گفت: یا موسی ما افظک و اغلظ قلبک استغاث بک سبعین مرة فلم تغثه، امّا و عزّتی و جلالی لو استغاث بی مرّة لاغثته.

یا موسی درشت طبعی و سخت دلی که تو داری. هفتاد بار از تو فریاد خواست و فریادش نرسیدی، بعزت و جلال من که اگر یک بار از من فریاد خواستی من او را فریاد رسیدمی.

و فی بعض الآثار لا اجعل الارض بعدک طوعا لاحد. قال قتاده خسف به فهو یتخلخل فی الارض کل یوم قامة رجل لا یبلغ قعرها الی یوم القیمة. و قال بعضهم لما خسف به قال بنو اسرائیل اراد موسی ان یستخلص ما له لنفسه. فخسف اللَّه بداره و امواله و کنوزه بعد ما خسف به بثلاثة ایّام. اگر کسی گوید چون است که ربّ العزة خواسته فرعون شایسته آن کرد که بمیراث به بنی اسرائیل داد تا از آن منفعت گرفتند و خواسته قارون شایسته آن نکرد که کسی از آن منفعت گرفت و آن را بزمین فرو برد، جواب آنست که قارون دعوی کرده بود که آن مال که جمع کرد از علم خویش و فضل خویش جمع کرد نه از فضل اللَّه بدو رسید.

کما قال: إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی‌ عِلْمٍ عِنْدِی ازین جهت آن را بزمین فرو برد و شایسته منافع ایشان نکرد.

فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ ای جماعة یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ یمنعونه من اللَّه و یدفعون عنه عذابه. وَ ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرِینَ الممتنعین ممّا نزّل به من الخسف.

وَ أَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِالْأَمْسِ العرب تعبر عن الصیرورة باضحی و امسی و اصبح، تقول اصبح فلان عالما ای صار عالما، و لیس هناک من الصبح شی‌ء، و امسی فلان حزینا ای صار حزینا. و معنی الایة صار الذین تمنّوا منزلة قارون من المال و الزینة یتندّمون علی ذلک التمنی و لم یرد بالامس یوما بعینه انّما یراد به منذ زمان قریب، یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللَّهَ در این کلمت خلاف بسیار است میان علما: قومی گفتند وی جدا است و وَیْکَأَنَّ جدا، وی کلمه ترحم است و وَیْکَأَنَّ کلمه تعجب. چنان است که کسی از روی ترحم و تعجب با دیگری گوید: وی لم فعلت ذلک وی این چیست که تو کردی. هم چنین ایشان که آن آرزوی کردند پشیمان شدند، با خود افتادند هم از روی ترحم هم از روی تعجب گفتند: وی آن چه آرزوی بود که ما کردیم قومی گفتند ویک جدا است و ان اللَّه جدا ویک بمعنی ویلک است و ان اللَّه منصوب است باضمار: اعلم، ای اعلم وَیْکَأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ، قومی گفتند: وَیْکَأَنَّ جمله یک کلمه است بمعنی الم تر، الم تعلم چنان که گویی: اما تری الی صنع اللَّه و احسانه. همانست که پارسیان در اثناء سخن گویند، چون از اللَّه بر خود نعمتی شناسند: نمی‌بینی که خدای با من چه کرد؟

و روی انّ اعرابیة قالت لزوجها. این ابنک؟ فقال: ویکانّه وراء البیت، یعنی اما ترینه وراء البیت قومی گفتند کلمه تنبیه است بمنزله الا چنانک بعضی شعرا گفته‌اند:

ویکأن من یکن له نشب یحبب

و من یفتقر یعیش ضرّ

و المعنی الا من یکن له نشب.

«ثم قال: یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ علی ما یوجبه الحکمة.

و قیل کانّ اللَّه یبسط الرزق لمن یشاء من عباده وَ یَقْدِرُ تعجّب. ای کأنّه یبسط الرزق لکرامته علیه، او یضیق لهوانه علیه. از روی تعجّب میگوید: پنداری آن را که روزی میگستراند فراخ بروی از آنست که بنزدیک اللَّه گرامی‌ترست از دیگران یا برو که می‌فرو گیرد خوارتر است از دیگران. یعنی که نیست. ای لا یبسط الرزق علی من یبسط لکرامته عنده و لا یقدر علی من یقدر لهوانه علیه. لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا فلم یعطنا ما تمنّیناه لَخَسَفَ بِنا کما خسف بقارون. قرأ حفص بفتح الخاء و السین و قرأ العامة بضم الخاء و کسر السین. وَیْکَأَنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ لا ینجون من عذابه فی الآخرة.

تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً ای نجعل الدار الآخرة، لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ تجبّرا و استطالة علی الناس و تهاونا بهم. و قال الحسن معناه الذین لم یطلبوا الشرف و العزّ عند ذی سلطانهم. و عن علی (ع) انّها نزلت فی اهل التواضع من الولاة و اهل القدرة وَ لا فَساداً.

قال بعضهم الفساد هاهنا هو الدعاء الی عبادة غیر اللَّه و قیل هو اخذ اموال الناس بغیر حق و قیل هو العمل بالمعاصی.

وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ ای العاقبة المحمودة لمن اتقی عقاب اللَّه بأداء اوامره و اجتناب معاصیه.

گفته‌اند ربّ العالمین در اوّل سورة گفت: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ اضافت علو و برتری جستن بر مردم با فرعون کرد و اضافت فساد با قارون کرد آنجا که گفت: وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ انگه در آخر سورة گفت: تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً سرای آخرت و نعیم جنّت ایشان را است که علوّ فرعونی نجویند و نه فساد قارونی مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها یعنی من اتی اللَّه یوم القیامة بالایمان و الاعمال الصالحة فانه یلقی من اللَّه خیرا، ای ثوابا و جزاء علی ذلک و هو خیر کثیر. و المراد بالحسنة: کلمة الاخلاص لا اله الا اللَّه و السّیّئة الشرک و قیل من اتی اللَّه یوم القیامة بالاعمال الصالحة فله خیر من المثوبة التی یستحقها علیها. و ذلک انّه یجازیه بالواحدة عشرا فیکون الواحد ثوابا مستحقا و التسعة تفضلا وجودا، و التسعة خیر من الواحدة من ذلک الجنس و من اتی اللَّه یوم القیامة بالکفر و الشرک فان اللَّه لا یعاقبه علی ذلک الّا بقدر استحقاقه من العقاب، و یرید اللَّه فی ثواب الاحسان و لا یزید فی عقاب الاساة، لانّ الزیادة فی الاحسان و الثواب کرم وجود و الزیادة فی الاساة و العقاب ظلم و جور.

إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ یعنی انزله علیک و اوجب علیک العمل به. و قیل معناه بینه علی لسانک کقوله تعالی: آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی‌ رُسُلِکَ ای علی السنة رسلک. و قیل الفرض التقدیر و معناه نجمه علیک، ای انزله نجما نجما و منه قوله عزّ و جلّ: سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها لانّه عزّ و جلّ فرض فیها، ای قدر فیها جلد الزانی و الزانیة مائة و حد القاذف ثمانین و بهذا سمی انصباء الورثة فرائض.

قوله: لَرادُّکَ إِلی‌ مَعادٍ یعنی الی مکة و هو قول ابن عباس و مجاهد. و معاد الرجل بلده لانّه یتصرف فی البلاد ثم یعود الی بلده.

مقاتل گفت سبب نزول این آیة آن بود که رسول خدا (ص) چون از غار بیرون آمد بقصد هجرت مدینه از بیم دشمن بشاه راه نرفت بلکه از راه برگشت و همی‌رفت تا بجحفه رسید آنجا ایمن گشت و براه باز آمد. و جحفه میان مکه و مدینه است، رسول خدا (ص) چون آنجا رسید و شاه راه دید که سوی مکه می‌شد اشتیاق مکه برو تازه شد، جبرئیل آمد و گفت: یا رسول اللَّه أ تشتاق الی بلدک و مولدک؟ قال نعم، قال فانّ اللَّه عزّ و جلّ یقول: إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی‌ مَعادٍ. یعنی الی مکة، رسول دانست که وعده فتح مکه است که میدهد و این آیه بجحفه فرو آمد. نه مکی است نه مدنی. فانجز اللَّه وعده و فتح له مکة و صار احدی معجزاته حیث خرج مخبره علی وفق خبره، و قیل المعاد من العادة ای الی حیث اعتدته و لیس من العود. و قیل معاد اسم مکة، و قیل المعاد الجنّة و کان فیها لیلة المعراج، و قیل کان فیها مع آدم فی صلبه، و قیل الی معاد یعنی الی القیامة و هی معاد کل خلق، و قیل الی الموت و هو ایضا معاد الخلق.

... قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدی‌ هذا جواب لکفار مکة لما قالوا للنبی (ص) انّک فی ضلال فقال اللَّه عزّ و جلّ: قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدی‌ یعنی نفسه. و من هو فی ضلال مبین یعنی المشرکین ای هو اعلم بالفریقین. وَ ما کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقی‌ إِلَیْکَ الْکِتابُ القا اینجا ارسال است چنان که بلقیس گفت: إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَرِیمٌ و عجم گویند خبر بمن افکن، و معنی الایة: ما کان القاؤنا ایاه الیک، إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ. قال الفرّاء: هذا من الاستثناء المنقطع، معناه: لکن ربک رحمک فاعطاک القرآن، فَلا تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکافِرِینَ. قیل هذا امر بالهجرة و المعنی لا تکن بین ظهرانیهم. قال مقاتل. نزلت هذه الایة حین دعی الی دین آبائه فذکره اللَّه نعمه و نهاه عن مظاهرتهم علی ما هم علیه. فقال فَلا تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکافِرِینَ ای معینا لهم علی دینهم.

گفته‌اند این آیت بآیت پیش متصل است یعنی إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ فانزله علیک و لم تکن ترجو نزوله، لَرادُّکَ إِلی‌ مَعادٍ ظاهرا قاهرا فلا تکن للکفار لما تری من تغلّبهم و ضعفک عنهم. وَ لا یَصُدُّنَّکَ عَنْ آیاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ ای لا یحملنک قولهم لو لا اوتی مثل ما اوتی موسی علی ان تترک تبلیغ الرسالة و آیات اللَّه الیهم. و قیل وَ لا یَصُدُّنَّکَ عَنْ آیاتِ اللَّهِ یعنی عن العمل بآیات اللَّه بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ وَ ادْعُ إِلی‌ رَبِّکَ الی معرفته و توحیده وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ. قال ابن عباس هذا الخطاب فی الظاهر للنبی (ص) و المراد به اهل دینه. ای لا تظاهروا الکفار و لا توافقوهم. و کذلک قوله: وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ الخطاب للنبی و المراد به غیره لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لا یستحق الالهیة احد سواه، کُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ یعنی کل شی‌ء فان الّا ربّک بوجهه. و العرب تقیم الصفة مقام الذّات کثیرا یریدون بقولهم فی القسم بوجه اللَّه ای باللّه. و قال امیّة: تبارک سمع ربکم فصلوا، ای تبارک ربّکم، و فی بعض الاشعار: و بارکت ید اللَّه فی ذلک الادیم الممزّق. ای بارک اللَّه. و قال ابو العالیة: کل شی‌ء فان الّا ما ارید به وجهه من الاعمال. و فی الاثر: یجاء بالدنیا یوم القیامة فیقال میزوا ما کان للَّه منها قال فیماز ما کان للَّه منها ثم یؤمر بسائرها، فیلقی فی النار. و قال الضحاک: کُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِکٌ إِلَّا اللَّه و العرش و الجنّة و النار، لَهُ الْحُکْمُ ای القضاء النافذ و التدبیر الماضی فی خلقه فی الدنیا و الآخرة. و قیل له الحکم یوم القیامة لا یحکم غیره فیه، وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ تردّون فی الآخرة. و قیل له الحکم یوم القیامة لا یحکم غیره فیه. وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ تردون فی الآخرة فیجزیکم باعمالکم. و قیل الیه مصیر الخلق فی عواقب امورهم.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode