گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی‌ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ، این آیت در شأن کفار قریش فروآمد، قومی مخصوص که علم اللَّه در حق ایشان سابق شده که هرگز ایمان نیارند و در کفر میرند. ربّ العالمین مصطفی را خبر داد که ایشان سخن تو نپذیرند و پند تو ایشان را سود ندارد که ما بر دلهای ایشان مهر نهاده‌ایم تا ایمان در آن نشود و کفر از آن بیرون نیاید. همانست که جای دیگر گفت: وَ نَطْبَعُ عَلی‌ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ و ایشان را مردگان نام کرد، که ایشان را نه در آنچه می‌شنوند نفعیست و نه بآن عمل میکنند، راست چون مردگانند که حس و عقل ندارند. میگوید یا محمد چنان که نتوانی تو که مردگان را شنوا کنی تا سخن بشنوند ایشان را هم نتوانی که شنوا کنی تا حق بشنوند. ابن کثیر وَ لا تُسْمِعُ بتاء مفتوحه خواند الصُّمَّ مرفوع میگوید کران آواز خواننده نشنوند إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ خاصّه آن گه که پشت برگردانند بر خواننده و میروند، نه بگوش شنوند و نه برمز و اشارت بدانند.

وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ قرأ حمزة تهتدی العمی عن ضلالتهم، و المعنی هم کالعمی و ما فی وسعک ادخال الهدی فی قلب من عمی عن الحق فلم ینظر الیه بعین قلبه. إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ، ای ما تسمع الّا من اتّبع الحق طالبا له بالنظر فی آیاتنا و یسلک طریق القبول و هو من سبق من اللَّه العلم بانّه یوفقه و یؤمن. میگوید تو نتوانی که گمراهان را با راه آری و نتوانی که کران را بشنوانی مگر کسی طالب حق بود بنظر و استدلال، و توفیق یافته که دعوت قبول کند و پند بشنود، و این کسی تواند بود که عنایت ازلی درو رسیده و بعلم اللَّه رفته که وی ایمان آرد و بسعادت ابد رسد.

روی انّ النبی (ص) قام علی منبره فقبض کفّه الیمنی فقال: «کتاب کتبه اللَّه فیه اهل الجنة باسمائهم و انسابهم مجمل علیهم لا یزاد فیه و لا ینقص منه»، ثمّ قبض کفه الیسری فقال: «کتاب کتبه اللَّه فیه اهل النار باسمائهم و اسماء آبائهم مجمل علیهم لا یزاد فیه و لا ینقص منه فلیعملنّ اهل السعادة بعمل اهل الشقاء حتی یقال کانّهم منهم بل هم هم، ثم یستنقذهم اللَّه قبل الموت و لو بفواق ناقة، و لیعملن اهل الشقاء بعمل اهل السعادة حتی یقال کانّهم منهم بل هم هم، ثم لیخرجنّهم اللَّه قبل الموت و لو بفواق ناقة. السّعید من سعد بقضاء اللَّه و الشقی من شقی بقضاء اللَّه و الاعمال بالخواتیم».

و قال (ص): «انّ العبد لیعمل عمل اهل النار و انّه من اهل الجنّة و یعمل عمل اهل الجنّة و انّه من اهل النّار و انّما الاعمال بالخواتیم».

و قالت عائشة دعی رسول اللَّه (ص) الی جنازة صبیّ من الانصار فقلت طوبی لهذا عصفور من عصافیر الجنّة لم یعمل سوا قال او غیر ذلک یا عائشة، انّ اللَّه خلق الجنّة و خلق النّار فخلق لهذه اهلا و لهذه اهلا خلقهم لها و هم فی اصلاب آبائهم.

بر وفق این اخبار آورده‌اند که رسول خدا حکایت کرد که در بنی اسرائیل زاهدی بود دویست سال عبادت کرده و در آرزوی آن بود که وقتی ابلیس را به‌بیند تا با وی گوید الحمد للَّه که درین دویست سال ترا بر من راه نبود و نتوانستی مرا از راه حق بگردانیدن آخر روزی ابلیس از محراب خویشتن را باو نمود، او را بشناخت، گفت: اکنون بچه آمدی یا ابلیس؟ گفت دویست سالست تا میکوشم که ترا از راه ببرم و بکام و مراد خویش درآرم و از دستم برنخاست و مراد من برنیامد، و اکنون تو درخواستی تا مرا بینی دیدار من ترا بچه کار آید؟ که از عمر تو دویست سال دیگر مانده است. این سخن بگفت و ناپدید گشت زاهد در وساوس افتاد گفت از عمر من دویست سال مانده و من خویشتن را چنین در زندان کرده‌ام؟ از لذّات و شهوات باز مانده و دویست سال دیگر هم برین صفت دشخوار بوده تدبیر من آنست که صد سال در دنیا خوش زندگانی کنم لذّات و شهوات آن بکار دارم آن گه توبت کنم و صد سال دیگر بعبادت بسر آرم که اللَّه تعالی غفور و رحیم است. آن روز از صومعه بیرون آمد سوی خرابات شد و بشراب و لذّات باطل مشغول گشت و بصحبت مؤمنات تن در داد، چون شب درآمد عمرش بآخر رسیده بود ملک الموت درآمد و بر سر آن فسق و فجور جان وی برداشت. آن طاعات و عبادات دویست ساله بباد بر داد حکم ازلی درو رسیده و شقاوت دامن او گرفته. نعوذ باللّه من درک الشقاء و سوء القضاء.

وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ هذا القول هو حکم العذاب و وقوع السخط و انقطاع المهلة، کقوله: وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ بِما ظَلَمُوا، و ذلک حین لا یقبل اللَّه سبحانه من کافر ایمانه و لم یبق الّا من یموت کافرا فی علم اللَّه سبحانه و هذا عند اقتراب الساعة و منقطع الامال و هو خروج الدّابة، فاذا خرجت الحفظة و رفعت الاقلام و شهدت الاجساد علی الاعمال و تبیّن الشقی من السعید و تشاهدت الالسن بالکفر و الایمان صراحا. قال ابو سعید الخدریّ: اذا ترکوا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر وجب الغضب وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ.

خلافست میان علماء تفسیر که شکل دابة چون است و از کجا بیرون آید.

حذیفه گفت از رسول خدا شنیدم که گفت طولها ستون ذراعا لا یدرکها طالب و لا یفوتها هارب، تسم المؤمن بین عینیه، و یکتب بین عینیه مؤمن، و تسم الکافر بین عینیه و یکتب بین عینیه کافر، و معها عصا موسی و خاتم سلیمان. و قال ابن عباس لها زغب و ریش و اربع قوائم. و قال ابن الزبیر رأسها رأس ثور و عینها عین خنزیر و اذنها اذن فیل و قرنها قرن ایّل و عنقها عنق نعامة و صدرها صدر اسد و لونها لون نمر و خاصرتها خاصرة هرّ و ذنبها ذنب کبش و قوائمها قوائم بعیر بین کل مفصلین اثنا عشر ذراعا، تخرج و معها عصا موسی و خاتم سلیمان. فتنکت فی مسجد المؤمن بعصا موسی نکتة بیضا، فیبیض وجهه، و تنکت فی وجه الکافر بخاتم سلیمان نکتة سوداء فیسودّ وجهه، و ذلک قوله تعالی: یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ. و هذا حین یغلق باب التوبة لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل. و قال وهب وجهها وجه رجل و سایر خلقها خلق الطیر، و قیل هی علی صورة فرس.

امّا بیرون آمدن دابة الارض بدانکه علامتی است از علامتهای مهین قیامت و خاست رستخیز. و از رسول خدا (ص) پرسیدند که از کجا بیرون آید گفت‌ من اعظم المساجد حرمة علی اللَّه‌ یعنی المسجد الحرام. قال و عیسی یطوف بالبیت و معه المسلمون این خبر دلیل است که نخست عیسی بیرون آید انگه دابة الارض. ابن عباس گفت وادییست در زمین تهامة از آنجا بیرون آید. عبد اللَّه بن عمر و در زمین طایف بود، آنجا پای بر زمین زد گفت ازینجا بیرون آید. و گفته‌اند از اجیاد مکة بیرون آید. ابن مسعود گفت از میان صفا و مروه. و قال ابن عمر تخرج الدابّة من صدع فی الصفا کجری الفرس ثلاثة ایّام و ما خرج ثلثها. این خبر موافق آمد با قول حسن بصری که گفت موسی (ع) از حق درخواست تا دابة الارض بوی نماید. گفتا سه روز و سه شب بیرون می‌آمد از زمین و بآسمان برمی‌شد. موسی چون آن منظر عظیم قطیع دید طاقت نداشت، گفت: ربّ ردّها فردّها، خداوندا بجای خود باز بر او را و بجای خود باز شد. مقاتل گفت: لا یخرج منها غیر رأسها فیبلغ رأسها السحاب. و قول درست آنست که او را سه خرجه است یعنی که سه بار بیرون آید: اوّل از زمین یمن برآید چنان که اهل بادیه از وی خبر دارند و ذکر وی بایشان رسد امّا بمکه و دیگر شهرها نرسد، و در آن خرجه اوّل صفت عظمت و طول و عرض وی در چشمها نیاید و پیدا نگردد پس ناپدید شود روزگاری دراز چندان که اللَّه خواهد، پس دوم بار از زمین تهامه برآید و خبر وی به مکه رسد و بدیگر شهرها، باز پنهان شود روزگاری، آن گه سوم بار از میان مکه برآید. و گفته‌اند که میان رکن اسود و باب بنی مخزوم بیرون آید بر ان صفت و آن عظمت که گفتیم و بر روی زمین همی‌رود و هر کجا نفس وی رسد همه نبات و درختان خشک میشود تا در زمین هیچ نبات و درخت سبز نماند مگر درخت سپند که آن خشک نشود از بهر آن که برگه هفتاد پیغامبر با وی است و عصای موسی و خاتم سلیمان با وی بود، هر مسلمانی را که بیند سر عصا بر پیشانی او نهد یک نقطه نور پدید آید، آن گه سر تا پای وی همه نور شود و چون کافری بیند انگشتری سلیمان بر پیشانی او نهد، یک نقطه ظلمت بر پیشانی وی پدید آید. آن گه سر تا پای وی همه ظلمت و تاریکی گردد. و چون این دابه بیرون آید مسلمانان همه قصد مسجد کنند که وی البته تعرض مسجد نکند و با مردم بزبان ایشان سخن گوید بآن لغت که دریابند: با عربی بزبان عرب و با عجمی بزبان عجم، اینست که ربّ العالمین گفت: تُکَلِّمُهُمْ. سدّی گفت: تُکَلِّمُهُمْ ببطلان الادیان سوی دین الاسلام و گفته‌اند سخن گفتن وی آنست که کافر و مسلمان از هم جدا کند، روی فرا قومی کند گوید: ایّها الکفّار مصیرکم الی النار و روی فرا قومی دیگر کند، گوید: ایّها المؤمنون مصیرکم الی الجنة. و قیل تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ فرا روی مردم میگوید، که این مردمان یعنی اهل مکه به بیرون آمدن من گرویده نبودند و ذلک لانّ خروجها من آیات اللَّه قال ابو الجوزاء: سألت ابن عباس تُکَلِّمُهُمْ او تُکَلِّمُهُمْ؟ فقال کلّ ذلک یفعل تکلم المؤمن و تکلم الکافر ای تسمهم انّ الناس بفتح الف قرائت کوفی و یعقوب است یعنی تکلّمهم بانّ الناس و بکسر الف قرائت باقی، و تقدیره تُکَلِّمُهُمْ فتقول أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ.

وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً، ای من کل اهل عصر جماعة کثیرة مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ ای یحبس اوّلهم علی آخرهم لیجتمعوا ثم یساقون الی النار و من فی قوله ممّن یکذّب للتبیین لا للتبعیض، ای الفوج من المکذّبین لانّه لا یحشر بعض المکذّبین دون بعض، و انّما خصّ المکذّبین بالحشر دون المؤمنین لانّه یرید وصف حالهم خاصّة دون المؤمنین. و قال المبرّد: لا یقال للمؤمنین حشروا لانّ الحشر لا یستعمل الّا فی الجمع علی وجه الاذلال.

حَتَّی إِذا جاؤُ یعنی اذا حضروا المحشر. قال اللَّه تعالی لهم: أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها علما. فی هذا تقدیم و تأخیر: یعنی لم تحیطوا بآیاتی علما فکذّبتم بها. کقوله: بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ، وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ‌ قوله: أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ هذا توهین لقولهم و فعلهم، یقال ذلک علیّ ابلغ اذ کان. و قیل هذا توبیخ و تبکیت ای ما ذا کنتم تعملون حین لم تبحثوا عنها و لم تتفکّروا فیها. وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ ای وجب علیهم الوعید، و حلّ بهم العذاب و السخط من اللَّه یوم یحشرون بما ظلموا بسبب کفرهم و تکذیبهم بآیات اللَّه فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ بحجج یدفعون بها عن انفسهم و قیل فهم لا ینطقون بعذر و لا شفاعة، کما قال: هذا یَوْمُ لا یَنْطِقُونَ. و قیل وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ ای لزمتهم حجة اللَّه فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ فلم یجدوا جوابا. و قیل لا یَنْطِقُونَ لانّ افواههم مختومة. و قیل وقوع القول علیهم وقوع السّخط، و حکم العذاب علیهم فی الدنیا و ذلک ما روی عن عبد اللَّه بن مسعود قال: اکثروا زیارة هذا البیت من قبل ان یرفع و ینسی الناس مکانه و اکثروا تلاوة القرآن من قبل ان یرفع قالوا یا با عبد الرحمن هذه المصاحف ترفع فکیف بما فی صدور الرجال قال یصبحون فیقولون قد کنّا نتکلّم بکلام. و نقول قولا فیرجعون الی شعر الجاهلیة و احادیث الجاهلیة، و ذلک حین یقع القول علیهم.

ثم ذکر الدلیل علی قدرته و الاهیّته سبحانه فقال: أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ من حرکات النصب فیستریح بذلک ابدانهم عدّة للغدو النهار مبصرا لینتشروا فیه فی الارض و یتوصّلوا بذلک الی قضاء حوائجهم و طلب معاشهم. قوله: وَ النَّهارَ مُبْصِراً ای ذا ابصار، کقوله: عِیشَةٍ راضِیَةٍ ای ذات رضی. و قیل مبصرا ای یبصر فیه کما یقال: لیل نائم ای ینام فیه. إِنَّ فِی ذلِکَ ای فیما بیّناه من الآیات فی اللیل و النّهار لدلالات صادقة تورث الایمان باللّه و توجب الاعتراف بتوحیده علی کل عاقل متدیّن وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ، ای اذکر یوم ینفخ اسرافیل فی الصّور و هو شبه قرن. قال مجاهد: الصّور کهیئة البوق، و قیل هو جمع صورة کصوفة و صوف یعنی تنفخ الارواح فی الاجساد و الاوّل اصوب و هو المعتقد، و الدلیل علیه‌ قول النبی (ص): کیف انعم و صاحب القرن قد التقمه و حتی جبهته ینظر متی یومر فینفخ.

ابو هریره روایت کند از مصطفی (ص)، گفت: ربّ العالمین آسمانها و زمین بیافرید آن گه بعد از آفرینش آسمان و زمین صور بیافرید و به اسرافیل داد اسرافیل صور در دهن گرفته و چشم فرا عرش داشته منتظر آن تا کی فرمایند او را که در دم. بو هریره گفت: یا رسول اللَّه آن صور چیست گفت مانند سروی عظیم‌

و الّذی بعثنی بالحق انّ عظم دارة فیه کعرض السّماء و الارض فینفخ فیه ثلاث نفخات: الاولی نفخة الفزع، و الثانیة نفخة الصعق، و الثالثة نفخة القیام لربّ العالمین.

یقال بین کلّ نفختین اربعون یوما من ایام الدّنیا و قیل اربعون سنة فاذا تمّت الاربعون نفخ نفخة الصعق و هو الموت و در خبر است که بو هریره گفت: یا رسول اللَّه فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ این استثنا مر که راست؟

گفت: اولئک الشهداء و هم أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ وقاهم اللَّه فزع ذلک الیوم و آمنهم و هو عذاب یبعثه اللَّه علی شرار خلقه و هو الّذی یقول اللَّه عزّ و جل: إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‌ءٌ عَظِیمٌ الی قوله: وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ.

و قیل فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ یعنی اهل الجنّة من الحور و الغلمان و الخدم بعد از نفخه فزع چهل سال گذشته فرمان آید، اسرافیل که انفخ نفخة الصعق فیصعق من فی السماوات و من فی الارض الّا من شاء اللَّه. و در خبر بو هریره است.‌

فاذا اجتمعوا جاء ملک الموت الی الجبار فیقول قد مات اهل السماء و الارض الّا من شئت فیقول اللَّه سبحانه و هو اعلم من بقی؟ فیقول ای ربّ بقیت انت الحی الذی لا تموت و بقیت حملة العرش و بقی جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و بقیت انا. فیقول جلّ و عزّ فیموت جبرئیل و میکائیل فینطق اللَّه العرش فیقول ای ربّ یموت جبرئیل و میکائیل، فیقول: اسکت انّی کتبت الموت علی کل من تحت عرشی، فیموتان. ثمّ یأتی ملک الموت الی الجبار فیقول ای ربّ قد مات جبرئیل و مکائیل فیقول و هو اعلم : فمن بقی؟ فیقول: بقیت انت الحی الذی لا تموت، و بقیت حملة عرشک و بقیت فیقول لیمت حملة عرشی فیموتون فیامر اللَّه العرش فیقبض الصور من اسرافیل ثمّ یقول لیمت اسرافیل فیموت ثمّ یأتی ملک الموت، فیقول یا ربّ قد مات حملة عرشک فیقول و هو اعلم فمن بقیها فیقول بقیت انت الحیّ الذی لا تموت، و بقیت انا. فیقول انت خلق من خلقی خلقتک لما رأیت.، فمت، فیموت، فاذا لم یبق احد الّا اللَّه الواحد الاحد الصمد الذی لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ و کان آخرا کما کان اولا طوی السماوات کطیّ السّجل للکتاب ثمّ قال انا الجبّار لمن الملک الیوم؟ فلا یجیبه احد ثم یقول تبارک و تعالی جلّ ثناؤه و تقدّست اسماؤه: للَّه الواحد القهار یوم تبدّل الارض غیر الارض و السماوات فیبسطها بسطا ثم یمدّها مدّ الادیم العکاظی لا تری فیها عوجا و لا امتا ثم یزجر اللَّه الخلق زجرة واحدة فاذا هم فی هذه الارض المبدّلة فی مثل ما کانوا فیها من الاوّل: من کان فی بطنها کان فی بطنها، و من کان علی ظهرها کان علی ظهرها. ثم ینزل اللَّه عزّ و جلّ علیهم ما من تحت العرش کمنی الرجال ثم یامر اللَّه عزّ و جلّ السحاب ان یمطر اربعین یوما حتی یکون فوقهم اثنا عشر ذراعا و یامر اللَّه سبحانه الاجساد ان تنبت کنبات الطراثیث او کنبات البقل حتی اذا تکاملت اجسادهم کما کانت، قال اللَّه تعالی لیحیی حملة العرش فیحیون ثم یقول اللَّه عزّ و جلّ لیحیی جبرئیل و میکائیل و اسرافیل فیحیون اللَّه اسرافیل فیاخذ الصّور فیضعه علی فیه ثم یدعوا اللَّه الارواح فیعطی بها تتوهج ارواح المؤمنون نورا و الأخری ظلمة فیقبضها جمیعا ثم یلقیها فی الصور ثم یامر اللَّه عزّ و جلّ اسرافیل ان ینفخ نفخة للبعث فتخرج الارواح کانّها النحل قد ملأت ما بین السماء و الارض فیقول اللَّه عزّ و جلّ لیرجعن کل روح الی جسده، فتدخل الارواح الخیاشیم ثم تمشی فی الاجساد او کما یمشی السّمّ فی اللّدیغ.

ثم تنشق الارض عنهم سراعا فانا اوّل من تنشق عند الارض فتخرجون منها الی ربکم تنسلون عراة حفاة غرلا مُهْطِعِینَ إِلَی الدَّاعِ یَقُولُ الْکافِرُونَ هذا یَوْمٌ عَسِرٌ.

قوله: وَ کُلٌّ أَتَوْهُ قرأ حمزة و حفص أَتَوْهُ مقصورا علی الفعل، بمعنی جاءوه عطفا علی قوله: فَفَزِعَ و اتوه، و قرأ الباقون: آتَوْهُ بالمدّ و ضمّ التاء علی مثال فاعلوه کقوله: وَ کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَرْداً ای یأتون اللَّه سبحانه داخرین صاغرین.

و تری الجبال یا محمد تحسبها جامدة قائمة واقفة مستقرة مکانها، وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ حتی تقع علی الارض فتستوی بها.

صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ، ای صنع اللَّه ذلک صنعه فهو نصب علی المصدر. و قیل معناه هذا من صنع اللَّه الذی خلق الاشیاء علی وجه الاتقان و الاحکام انّه خبیر بما یفعلون عالم بافعال عباده قادر علی مجازاتهم علیها بما یستحقون قرأ مکی و بصری و حماد: بما یفعلون بالیاء لقوله آتوه انّما هو خیر عنهم.

قوله: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ یعنی من جاء بالتوحید یوم القیامة و هو شهادة ان لا اله الّا اللَّه، فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها ای ثواب اجود منها. ان قیل فاذا کانت الحسنة: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ و هی التوحید فما معنی: فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها و هل شی‌ء خیر من لا اله الّا اللَّه فالجواب عنه من وجهین: احدهما انّه علی التقدیم و التأخیر، و المعنی فله منها و من اجلها خیر، و الجواب الثانی انّ قوله: خَیْرٌ مِنْها یعنی به الثواب لانّ الطاعة فعل العبد و الثواب فعل اللَّه و فعل اللَّه اشرف من فعل العبد و خیر منه، و قیل مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ یعنی با الاخلاص فی التوحید فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها ای خیر له منها الجنة.

وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ یعنی بالشرک فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ و فی ذلک ما روی انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): یجی‌ء الاخلاص و الشرک یوم القیامة فیجثوان بین یدی الرب تبارک و تعالی فیقول الرب للاخلاص انطلق انت و اهلک الی الجنة و یقول للشرک انطلق انت و اهلک الی النار ثم تلا هذه الایة من جاء بالحسنة فله خیر منها الی قوله فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ.

وعن ابی عبد اللَّه الجدلیّ قال: دخلت علی علی بن ابی طالب (ع) فقال: «یا ابا عبد اللَّه أ لا أنبّئک بالحسنة التی من جاء بها ادخله اللَّه الجنّة و السیّئة التی من جاء بها کبّه اللَّه فی النّار و لم یقبل معها عملا؟ قلت بلی. قال: الحسنة حبّنا و السّیّئة بغضنا».

و قیل: فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها یعنی رضوان اللَّه کقوله تعالی: وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ، و قیل فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها یعنی الاضعاف، و هذا تأویل حسن لانّ للاضعاف خصائص منها ان العبد یسأل عن عمله و لا یسأل عن الاضعاف و منها انّ للشیطان سبیلا الی عمله و لیس له سبیل الی الاضعاف و لانّه لا مطمع للخصوم فی الاضعاف و لانّ دار الحسن فی الدنیا و دار الاضعاف الجنّة و لانّ الحسنة علی استحقاق العبد و التضعیف کما یلیق بکرم الرّب.

قوله: وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ بالتنوین، یَوْمَئِذٍ بفتح المیم قراءة اهل الکوفة و قرأ سائر القرّاء مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ بالاضافه و هذا اعمّ لانّه آمن من جمیع الفزع.

قال ابن عباس: اذا اطبقت النار علی اهلها فزعوا فزعة لم یفزعوا مثلها و هو فزع الاکبر و اهل الجنّة آمنون من ذلک. وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ، یعنی من جاء یوم القیامة مشرکا باللّه فان اللَّه سبحانه یأمر خزنة جهنم ان یطرحوه علی وجهه فی النار و یقال لهم هل تجزون الّا ما کنتم تعملون یقال کببته علی وجهه فأکبّ، نظیره: قشعت الرّیح السحاب فاقشع، و هذا من الفعل الغریب بعکس سایر الافعال، و منه‌

قول النبی (ص): و هل یکب الناس علی مناخرهم فی النار الا حصائد السنتهم، و مثله: قلعته فاقلع.

إِنَّما أُمِرْتُ، یعنی قل للعرب یا محمد انّما امرنی اللَّه ان اعبد ربّ هذه البلدة یعنی مکة التی تفتخر بها العرب و یسمون بسببها سکان حرم اللَّه الَّذِی حَرَّمَها ای جعلها حرما آمنا یأمن فیها السباع و الوحوش فلا یعدو الکلب فیها علی الغزال و لا ینفر منها الغزال و یکف الناس عن اهلها و عن من لاذ بها. و قیل حَرَّمَها ای عظّم حرمتها من ان یسفک بها دم او یظلم بها احد او یصطاد صیدها او یختلی خلاها فاعبدوه انتم ففیه عزّکم و شرفکم، و قیل حَرَّمَها علی الجبابرة حتی لا یتملّکها جبّار و یدّعیها لنفسه. وَ لَهُ کُلُّ شَیْ‌ءٍ ای و لربّ هذه البلدة کلّ شی‌ء مع هذه البلدة فانّه مالک الدنیا و الآخرة و ربّ العالمین کلّهم و انّما خصّ هذه البلدة باضافتها الیه تشریفا لها کما قال: ناقَةُ اللَّهِ و بیت اللَّه و رجب شهر اللَّه. وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ ای و امرنی ربّی بان اکون مسلما علی دین ابراهیم منقادا لامره مستسلما له متوکّلا علیه.

وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ یعنی و امرنی ربّی ان اقرأ علیکم القرآن و اعرفکم حلاله و حرامه و ما لکم و علیکم فیه. فَمَنِ اهْتَدی‌ فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ، ای من سلک طریق الرشاد و آمن بالقرآن فلنفسه عمل لانّه لا ینال نعیم الآخرة و لا یأمن العذاب فی الدارین من ترک قصد السبیل بتکذیبه ایّای و کفره بالقرآن فانّما انا منذر انذر سخط اللَّه و عذابه و نقمته. و هذا کان قبل فرض القتال ثم نسخه الامر بالقتال و قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ یعنی قل یا محمد للقائلین لک من مشرکی قومک متی هذا الوعد الحمد للَّه «علی توفیقه ایّانا للحق الّذی انتم عنه عمون سَیُرِیکُمْ ربکم آیات عذابه و سخطه فتعرفون بها حقیقة نصحی لکم و صدق ما دعوتکم الیه و قیل سیریکم اشراط الساعة فتعرفون بها حقیقتها بوقوعها و قیامها و قیل سیریکم آیاته الدّالة علی ربوبیّته و وحدانیّته فَتَعْرِفُونَها فی انفسکم و فی الافاق کقوله سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ قوله: و ما...

تعملون وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ بالتاء مدنی و شامی و حفص و یعقوب و الوجه انّه علی اضمار القول و التقدیر قل لهم و ما ربک بغافل عما تعملون امر علیه السلم بمخاطبة الکفّار بذلک علی سبیل التهدید و قرا الباقون یعملون بالیای و الوجه انه علی وعید المشرکین ای و ما ربّک بغافل عمّا یعمله الکفار و عما یستوجبونه علیها من العقاب و لکنّه جعل لهم اجلاهم بالغوه فاذا جاء ذلک الاجل لا یستأخرون عنه ساعة و لا یستقدمون و هذه تسلیة للنّبی (ص) فیقول لا یحزنک تکذیبهم ایّاک فانّی من وراء اهلاکهم فاهلکهم اللَّه بدر و ضربت الملائکة وجوههم و ادبارهم و عجلهم اللَّه الی النّار.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode