گنجور

 
میبدی

قوله: «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ» قرأ بو عمرو ینفخ بالنون و فتحها و ضمّ الفاء کقوله، و نحشر، و قرأ الآخرون ینفخ بالیاء و ضمها و فتح الفاء علی غیر تسمیة الفاعل. خلافست میان علماء تفسیر که صور چیست؟ قول حسن با جماعتی آنست که صور جمع صورتست و معنی نفخ صور آنست که فردا در قیامت ربّ العزّة صورتهای خلق باز آفریند چنان که در دنیا بود، آن گه روحها در وی دمند چنان که در دنیا در رحم مادر صورت بیافرید و روح در وی دمیدند. باز جمهور مفسران می‌گویند که صور شبیه قرنی است و اسرافیل در دهن گرفته و گوش بر فرمان حق نهاده تا کی فرماید او را که در آن دمد: اوّل نفخه فزع چنان که ربّ العزّة گفت: «وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ». پس نفخه صعق چنان که گفت: «فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ». سوم نفخه بعث چنان که گفت: «ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری‌ فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ».

قومی گفتند اسرافیل صاحب صور نیست فریشته‌ای دیگر صاحب صور است که عائشة روایت میکند از مصطفی (ص) که گفت: انّ اسرافیل له جناح بالمشرق، و جناح بالمغرب، و جناح متسرول به، و القلم علی اذنه فاذا نزل الوحی جری القلم، و صاحب الصّور اسفل منه قد حنا ظهره و الصّور علی فمه و ینظر الی اسرافیل و قد امر صاحب الصّور اذا رأیت اسرافیل ضم جناحه فانفخ.» قالت عائشة: هکذا سمعت رسول اللَّه یقول‌

و عن ابی سعید قال: ذکر النّبی، صاحب الصور فقال عن یمینه جبرئیل و عن یساره میکائیل.

و عن ابن مسعود قال یقوم ملک بین السّماء و الارض فینفخ فیه.

«وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ» ای المشرکین. «یَوْمَئِذٍ زُرْقاً» الزرقة هی الخضرة فی سواد العین و هی اقبح نعوت العین و العرب یتشأم بها، و من علامة اهل النّار زرقة العیون و سواد الوجوه و قیل تصیر أعینهم من العطش زرقا، و کذلک تصیر العین فی شدة العطش.

و قیل زرقا ای عمیا یخرجون من قبورهم بصراء کما خلقوا اوّل مرة و یعمون فی المحشر. و انّما قال «زُرْقاً» لانّ السواد یزرق اذا ذهبت نواظرهم.

و عن ابن عمر قال: قال رسول اللَّه: «ما من غادر الّا له لواء یوم القیمة یعرف به وصائح یصیح معه هذا لواء غادر بنی فلان مسود وجهه و زرقة عیناه، مصفودة یداه، معقولة رجلاه علی رقبته مثل الطود العظم من ذنوبه».

قوله: «یَتَخافَتُونَ بَیْنَهُمْ» ای یتناجون و یتکلمون خفیة «إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا عَشْراً» ای ما مکثتم فی الدّنیا الّا عشر لیال. «و قیل فی القبور، و قیل ما بین النفختین و هو اربعون سنة، لانّ العذاب یرفع عنهم بین النفختین، استقصروا مدّة لبثهم لهول ما عاینوا. معنی آنست که مجرمان در قیامت از هول رستاخیز و صعوبت عذاب مدّت درنگ خویش در دنیا اندک شمرند و نعیم دنیا در جنب آن عذاب ناچیز دانند و فراموش کنند، با یکدیگر بآوازی نرم در خفیه مذاکره همی کنند: قومی گویند در دنیا چند بودید دیگران جواب دهند که ده روز، جایی دیگر گفت: «لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ» روزی یا پاره‌ای از روزی.

ربّ العزة گفت: «نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ» ما دانیم آنچه می‌گویند: «إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً» ای اصوبهم جوابا و اعدلهم قولا. «إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا یَوْماً» و انّما قال ذلک لانّ الیوم الواحد اقرب الی الصّدق من العشرة، لان العشرة و الیوم الواحد اذا قوبلا بمدة القیامة و بایامهم کان الیوم الواحد اقرب الی الصّدق من العشرة. و روا باشد که این مدت اندک بین النفختین خواهد که عذاب گور از ایشان بردارند، و این آنست که کافران و بیگانگان را روزگاری در گور عذاب کنند پس ایشان را بین النفختین از عذاب فرو گذارند و بخسبند. باز بنفخه بعث ایشان را بر انگیزانند و گویند: «یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا». پس از هول و صعوبت رستاخیز، آن مدت که عذاب گور از ایشان برداشته‌اند بدانش ایشان یک روز نماید گویند: «إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا یَوْماً».

قوله: «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها» ان قیل ما العلّة للفاء التی فی قوله: «فَقُلْ» خلافا لاخواتها فی القرآن؟ فالجواب انّ تلک اسؤلة تقدمت سألوا عنها رسول اللَّه (ص)، فجاء الجواب عقیب السّؤال، و هذا سؤال لم یسألوه بعد و قد علم اللَّه سبحانه انّهم سائلوه عنه فاجاب قبل السّؤال، و مجازه و ان سألوک عن الجبال، فقل ینسفها.

ابن عباس گفت: قومی بودند از قبیله ثقیف منکران بعث، تعجب همی کردند که حدیث فنادینا همی شنیدند، گفتند کیف تکون هذه الجبال الرّاسیات یومئذ؟ در آن روز رستاخیز که تو می‌گویی این کوه‌ها بدین عظیمی و بزرگی چون شود و حاصل آن بچه باز آید؟ ربّ العالمین گفت: «فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً». جایی دیگر گفت: «تَسِیرُ الْجِبالُ سَیْراً» جایی دیگر گفت: «وَ کانَتِ الْجِبالُ کَثِیباً مَهِیلًا» جایی دیگر گفت: «وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ». جایی دیگر گفت: «وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا». اول گفت: «یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً» ای یقلعها عن اماکنها قلعا و یسیرها خداوند آن را از بیخ بر کند و روان گرداند چنان که گفت: «وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبالَ»، پس آن را ریگ گرداند، چنان که گفت: «کَثِیباً مَهِیلًا». پس باد را فرماید تا آن را در هوا پراکنده کند همچون پشم زده، چنان که گفت: «کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ»، پس آن را در هوا هبا گرداند همچون آثار آفتاب در روزن، چنان که گفت: «وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا».

«فَیَذَرُها» ای یدع مکان الجبال من الارض، «قاعاً صَفْصَفاً» ارضا ملساء مستویة لانبات فیها، و القاع ما انبسط من الارض، و الصّفصف الا ملس. «لا تَری‌ فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً» ای انخفاضا و ارتفاعا. قال الحسن: العوج ما انخفض من الارض، و الامت ما نشز من الرّوابی، ای لا تری فیها وادیا و لا رابیة.

«یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ» ای داعی اللَّه الّذی یدعوهم الی الموقف و هو اسرافیل فیسرع المؤمنون و یتثافل المجرمون. فیرسل اللَّه نارا او دخانا علیهم فیسوقهم الی ارض المحشر.

روی حذیفة بن اسید الغفاری قال: اطّلع النبی (ص) علینا و نحن نتذاکر، فقال ما تذکرون؟ قلنا نذکر السّاعة، قال انّها لن تقوم حتی تروا قبلها عشر آیات: فذکر، الدّخان، و الدجال، و الدابة، و طلوع الشمس من مغربها، و نزول عیسی بن مریم، و یأجوج و مأجوج، و ثلاثة خسوف: خسف بالمشرق، و خسف بالمغرب، و خسف بجزیرة العرب، و آخر ذلک نار تخرج من الیمن، تطرد النّاس الی محشرهم، و یروی نار تخرج من قعر عدن، تسوق الناس الی المحشر، و قیل یدعوهم اسرافیل من صخرة بیت المقدس، و هو قوله: «وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ» یقول: ایتها العظام النخرة و الاوصال المتفرقة، و اللحوم المتمزقة، و الشعور السّاقطة.

قومی الی ربّک لیجزیک باعمالک. قوله: «لا عِوَجَ لَهُ» ای لا غلط فیه. می‌گوید آن نه آوازی است که کسی گوید که ازین سومی آید و کسی گوید از آن سو می‌آید، و قیل «لا عِوَجَ لَهُ» ای لا معدل عنه لا یقدر احد ان یعدل عنه. قوله: «وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ» ای سکنت اصوات الخلائق لمهابة اللَّه. «فَلا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً» یعنی صوت وطئی الاقدام الی المحشر. قال ابن عباس: الهمس تحریک الشّفاه من غیر منطق.

«یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ» احدا «إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ» فی آن یشفع له، و هم المسلمون الّذین رضی اللَّه سبحانه قولهم، لانّهم قالوا لا آله الّا اللَّه و هو معنی قوله: «وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا» و هذا یدلّ علی انّه لا یشفع لغیر المؤمنین.

«یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ» ای ما بین ایدی الخلق من امر الآخرة. «وَ ما خَلْفَهُمْ» من امر الدّنیا، و قیل ما قدّموا و ما خلّفوا من خیر و شرّ. «وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً» فیه قولان: احدهما انّ الکنایة راجعة الی ما، ای هو یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و هم لا یعلمونه.

و الثّانی انّها راجعة الی اللَّه تعالی لانّ عباده «لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً» ای لا یحیط علمهم باللّه عزّ و جل. قوله: «وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ» ای ذلت و خضعت و استأسرت.

و منه قیل للاسیر عان، و فی الحدیث: «انّما النساء عندکم عوان».

ملیک علی عرش السّماء مهیمن

و قال امیة بن ابی الصلت:

لعزّته تعنو الوجوه و تسجد.

المراد بالوجوه، الانفس کقوله عز و جل: «وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ» ای تریدون اللَّه و قال: «کُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ» ای الّا هو. و قال: «وَ یَبْقی‌ وَجْهُ رَبِّکَ» ای و یبقی ربّک و انت تقسم و تقول بوجه اللَّه ترید باللّه، و من هذا الباب‌

قول رسول اللَّه لقتلة کعب بن الاشرف: «افلحت الوجوه». و قوله للکفّار یوم بدر: «شاهت الوجوه»

و عن طلق بن حبیب فی قوله: «وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ» قال: هو وضعک جبهتک و کفیک و رکبتیک و اطراف قدمیک فی السّجود. «وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً» ای خسر من اشرک باللّه، و الظّلم الشّرک، و منه قول الشاعر.

الحمد للَّه لا شریک له

من اباها فنفسه ظلما.

«وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا یَخافُ ظُلْماً»، قرأ ابن کثیر وحده «فلا یخف» مجزوما علی النهی جوابا للشرط: و هو قوله: «وَ مَنْ یَعْمَلْ» و المراد به الخبر کانه قال: «و من یعمل من الصالحات و هو مؤمن فلا خوف علیه» و قرأ الآخرون فلا یخاف بالالف و رفع الفاء علی تقدیر مبتداء محذوف یراد بعد الفاء، کانه قال فهو لا یخاف ظلما.

قال ابن عباس: «فَلا یَخافُ» ان یزاد علی سیآته و لا ان ینقص من حسناته. و اصل الهضم الکسر، و المعنی لا یظلم بحرمان الثواب و لا یهضم بنقصان الجزاء.

«وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ» ای کما انزلنا التّوراة علی موسی بلغة قومه، انزلنا علیک هذا القران بلغة قومک لیفهموه، و قال النبی (ص): «احبّوا العرب لثلاث: لانّی عربیّ، و القرآن عربیّ، و کلام اهل الجنّة عربیّ».

«صَرَّفْنا فِیهِ مِنَ الْوَعِیدِ» ای کررنا القول فیه من الوعید، و هو ذکر الطوفان و الصیحة و الرّجفة و المسخ. «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» ان ینزل بهم مثل ما نزّل بمن تقدّمهم، «أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً» ای یحدث لهم القرآن عبرة وعظة، فیعتبروا و یتعظوا بذکر عقاب اللَّه الامم.

قوله: «فَتَعالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ» جل اللَّه عن الحاد الملحدین، و عمّا یقوله المشرکون، و تعالی فوق کلّ شی‌ء و هو الملک حقّا، لا یزول ملکه و هو المالک للاشیاء علی الحقیقة.

«وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ» قال الشّافعی: هو القرآن بغیر همز و هو اسم لکتابنا کالتّوریة و الانجیل و الزّبور، لکتب بنی اسرائیل، و لو کان من القراءة لکان یسمّی کلّ مقروء قرآنا و لا یسمّی باسم کتاب اللَّه شی‌ء غیره. «مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی‌ إِلَیْکَ وَحْیُهُ» کان رسول اللَّه یتعجّل بقراءة القرآن ساعة الوحی قبل ان یفرغ جبرئیل من إلقاء الوحی خشیة النّسیان، فامر بالانصات و حسن الاستماع الی ان یفرغ جبرئیل من البلاغ هر بار که جبرئیل آمدی و وحی گزاردی مصطفی بشتاب خواندن گرفتی با جبرئیل و صبر نکردید تا جبرئیل از تلاوت و ابلاغ آن فارغ شدی از بیم آنکه بر وی فراموش شود، ربّ العزّة او را از آن نهی کرد و فرمود که تا آن ساعت که جبرئیل وحی پاک همی گزارد و قرآن همی خواند وی خاموش میباشد و می‌شنود. همانست که جایی دیگر گفت: «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ». قوله: «مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی‌ إِلَیْکَ وَحْیُهُ» یعنی من قبل ان یفرغ جبرئیل من تلاوته علیک. قرأ یعقوب نقضی، بالنون و فتحها و کسر الضّاد و نصب الیاء وحیه منصوبا، و الوجه انّ الفعل للَّه تعالی ذکره بلفظ التعظیم و هذا موافق لما قبله الّذی جاء بلفظ التعظیم و هو قوله: «أَنْزَلْناهُ... وَ صَرَّفْنا»، و لما بعده و هو قوله: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا» فی انّ کلیهما علی لفظ التعظیم. و قرأ الباقون یقضی بضم الیاء و فتح الضّاد، وحیه بالرّفع، و الوجه انّه علی اسناد الفعل الی المفعول به و هو الوحی و معلوم انّ اللَّه تعالی هو الموحی فلذلک وقع الاستغناء عن ذکر الفاعل. و قال مجاهد و قتادة لا تقرءه اصحابک و لا تمله علیهم حتّی تبین لک معانیه و قال السدّی لا تسأل انزاله قبل ان یأتیک و قیل معناه لا تلتمس انزال القران جملة فانّا ننزل علیک لوقت الحاجة.

«وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً» ای زدنی حفظا حتی لا انسی ما اوحی الیّ. و قیل معناه ربّ زدنی علما، بالقران و معانیه، قیل علما الی ما علمت. و کان ابن مسعود اذا قرأ هذه الایة قال: اللّهم زدنی ایمانا و یقینا.

قوله: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی‌ آدَمَ» ای امرناه و اوصینا الیه، «مِنْ قَبْلُ» ای من قبل هؤلاء الّذین ترکوا امری و نقضوا عهدی فی تکذیبک. «فَنَسِیَ» ای ترک ما امر به، معنی آنست که اگر کفره قریش نقض عهد کردند و فرمان ما بگذاشتند، بس عجب نیست که پدر ایشان آدم ازین پیش همین کرد، با وی عهد بستیم و او را فرمودیم که هر چه در بهشت ترا مباحست مگر درخت گندم، و گرد آن مگرد و از آن مخور، آن عهد و آن فرمان بگذاشت و از آن بخورد، «فَنَسِیَ» ای ترک امر ربّه کقوله: «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ» ای ترکوا امر اللَّه فترکهم فی النّار. گفته‌اند نهی بر دو وجه است نهی تنزیه، و نهی تحریم، و فرق میان تحریم و تنزیه آنست که با تحریم وعید باشد، و با تنزیه نه، و نهی آدم از خوردن آن درخت نهی تحریم بود که وعید قرینه آن بود، آدم وعید بگذاشت و نهی تنزیه پنداشت ربّ العزة گفت: «فَنَسِیَ» ای نسی الوعید المقرون بالنهی لا العهد، فحمله علی التنزیه لا علی التحریم، و قیل نسی العهد و سهی و لم یکن النسیان فی ذلک الوقت مرفوعا عن الانسان، بل کان مؤاخذا به و انّما رفع عنا. «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» قیل لم نجد له عزما علی الذّنب لانّه اخطأ و لم یتعمّد العصیان، انّما استزله الشّیطان. و قیل لم نجد له قوة استقامة علی العهد. قال الحسن: لم نجد له صبرا عمّا نهی عنه. و قال عطیة العوفی. لم نجد له حفظا لما امر به.

قال ابن کیسان: لم نجد له اصرارا علی العود الی الذّنب ثانیا. و اصل العزم فی اللّغة توطین النّفس علی الفعل و اعتقاد القلب الشی‌ء، و قیل محافظة علی امر اللَّه. و روی عن ابی امامة قال لو وزنت احلام بنی آدم بحلم آدم لرجح حلمه. و قد قال اللَّه عزّ و جل: «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» قوله: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ»، سبق شرحه. «أَبی‌» ان یسجد، «فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقی‌» ای تتعب و تنصب و یکون عیشک من کدّ یمینک بعرق جبینک. قال السدی یعنی الحرث و الزرع و الحصد و الطحن. و عن سعید بن جبیر قال: اهبط الی آدم ثورا احمر فکان یحرث علیه و یمسح العرق عن جبینه، فذلک شقاؤه. و عن الحسن قال: عنی به شقاء الدّنیا فلا تلقی ابن آدم الا شقیّا ناصبا. و قیل لما اخرج اللَّه آدم من الجنة اوحی الیه یا آدم اعمل و ازرع و کل من عمل یدیک فعمل، فلما اکل الخبز احتاج الی قضاء الحاجة، فلمّا خرج منه الطعام و شم منه رائحة، حزن حزنا کان اشدّ من حزنه حین اخرج من الجنّة، و کان فی الجنة لا یعرف هذا و ذلک قوله: «فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقی‌» و لم یقل فتشقیا رجوعا به الی آدم لان تعبه اکثر، فانّ الرّجل هو السّاعی علی زوجته و علیه نفقتها، فهو یحتاج الی الاکتساب دونها. و قیل اراد فتشقیا لکنه و حدّ لمشاکلة رؤس الای.

در قصص آورده‌اند که آدم (ع) چون از آسمان بزمین آمد برهنه آمد سرما و گرما در وی اثر کرد، بنالید تا ربّ العزة جبرئیل را بفرستاد و او را فرمود تا نر میشی را قربان کند. آدم نر میشی را قربان کرد و پشم آن بحوا داد تا برشت، و آدم پشمینه‌ای از آن ببافت، و آدم و حوا هر دو خویشتن را بآن پشمینه بپوشانیدند.

جابر بن عبد اللَّه روایت کرد که مردی آمد بمصطفی (ص) و گفت: یا رسول اللَّه چگویی در حرفت من یعنی جامه بافتن؟ رسول خدا گفت: «حرفتک حرفة ابینا آدم و کان اول من نسج آدم، و کان جبرئیل معلمه و آدم تلمیذه ثلاثة ایّام و انّ اللَّه عز و جل یحب حرفتک و انّ حرفتک یحتاج الیها الاحیاء و الاموات، فمن انف منکم فقد انف من آدم و من لعنکم فقد لعن آدم، و من آذاکم فقد اذی آدم، فانّ آدم خصمه یوم القیامة فلا تخافوا و ابشروا فانّ حرفتکم حرفة مبارکة و یکون آدم قائدکم الی الجنة».

آدم پس از آن که عورت پوشیده بود در باطن خویش اضطرابی و آشفتگی می‌دید که عبارت وی بوصف آن راه نمی‌برد، که هرگز مثل آن اضطراب در خود ندیده بود، تا جبرئیل بجای آورد گفت: ای آدم آن رنج گرسنگی است که ترا مضطرب می‌دارد، آدم گفت اکنون تدبیر چیست؟ جبرئیل گفت آری من کار تو را بسازم، رفت و بفرمان حق دو گاو سرخ آورد و آلات حراثت و زراعت و دانه‌های گندم، و ارشاد کرد او را بتخم کشتن، گفت با آدم خذ فانّها سبب سدّ جوعک و بها تحیی فی الدّنیا و بها تلقی الفتنة انت و اولادک الی قیام الساعة. چون آدم تخم در زمین افکند همان ساعت برست و خوشه بیاورد. گفت ای جبرئیل بخورم؟ گفت نه صبر کن تا بدروی و پاک کنی؟ چون بدرود و پاک کرد، گفت اکنون خورم؟ گفت نه، تا آرد کنی، جبرئیل او را فرمود تا دو سنگ آورد و آن دانها همه آرد کرد، آدم گفت اکنون خورم؟ گفت نه تا خمیر کنی و بآتش او را پخته گردانی، گفته‌اند آدم آن را بیخت و نخاله آن باز بر آن زمین افکند که گندم از آن دروده بود، جو بررست. پس چون آدم آن را بپخت بگریست گفت یا جبرئیل ما هذا التعب و النصب؟ فقال جبرئیل هذا وعد اللَّه الّذی وعدک و ذلک فی قوله: «فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقی‌».

«إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیها وَ لا تَعْری‌» ای لا یلحقک فی الجنّة جوع و لا عری.

«وَ أَنَّکَ لا تَظْمَؤُا فِیها وَ لا تَضْحی‌» ای لا یلحقک فیها عطش و لا حرّ. و قیل لا یلحقک اذی الشمس اذ لیس فی الجنّة شمس کما اخبر اللَّه به فی قوله: «لا یَرَوْنَ فِیها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِیراً» بل اهلها فی ظلّ ممدود و ماء مسکوب. قرأ نافع و ابو بکر و انّک بکسر الالف علی الاستیناف، و قرأ الآخرون بالفتح نسقا علی قوله: «أَلَّا تَجُوعَ» یقال ظمئ یظمأ ظمأ فهو ظمآن ای عطشان. و ضحی الرجل یضحی ضحی، و ضحا یضحو ضحوا و ضحوا و ضحی یضحی و ضحاء و ضحیا، اذا برز للشّمس فاصابه حرّها.

قوله: «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلی‌ شَجَرَةِ الْخُلْدِ» یعنی علی شجرة ان اکلت منها بقیت مخلّدا. «وَ مُلْکٍ لا یَبْلی‌» لا یبید و لا یفنی. «فَأَکَلا مِنْها» ای من الشجرة. «فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما» انکشفت لهما عوراتهما، و کانت مستورة عن اعینهما. و قیل عوقبا بازالة السّتر عنهما و کشف ما کانا یستران به من اللباس فی الجنّة. «وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما» ای اقبلا و جعلا یلصقان علیهما من ورقة تین الجنة یستران به عوراتهما. «و عصی آدم ربه باکل الشجرة فغوی» ای فعل ما لم یکن فعله، و قیل اخطأ طریق الحق و ضلّ حیث طلب الخلد باکل ما نهی عن اکله، فخاب و لم ینل مراده، و قال ابن الاعرابی: فسدّ علیه عیشه و صار من العزّ إلی الذلّ، و من الرّاحة الی التعب. قال ابن قتیبة: لم یکن ذنب آدم من اعتقاد متقدّم و نیة صحیحة فنحن نقول و عصی و غوی، کما قال اللَّه، و لا نقول آدم عاص و غاو کما تقول لرجل قطع ثوبه و خاطه قد قطعه و خاطه، و لا تقول هو خیّاط حتی یکون معاودا لذلک الفعل معروفا به. و فی الخبر الصحیح عن ابی هریره قال: قال رسول اللَّه (ص): «احتج آدم و موسی، فقال موسی یا آدم انت ابونا خیبتنا و اخرجتنا من الجنّة فقال آدم انت موسی اصطفاک اللَّه بکلامه و خط لک التّوراة بیده أ تلومنی علی امر قدّره اللَّه علی قبل ان خلقنی باربعین سنة؟ فحجج آدم موسی، و فی روایة اخری قال آدم بکم وجدت اللَّه کتب التوریة قبل ان اخلق؟ قال موسی باربعین سنة. قال آدم، فهل وجدت فیها، فعصی آدم ربّه فغوی؟ قال نعم، قال ا فتلومنی علی ان عملت عملا کتبه اللَّه علیّ ان اعمله قبل ان یخلقنی باربعین سنة؟ قال: رسول اللَّه (ص) «فحجج آدم موسی».

قوله: «ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ» ای اختاره و اصطفاه، «فَتابَ عَلَیْهِ» بالعفو «وَ هَدی‌» ای یهدیه الی التوبة حتّی قال رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا.

«قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» انتما عدوّ ابلیس و هو عدو کما و عدو ذریتکما. «فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ» یعنی: یأتکم، «مِنِّی هُدیً» ای کتاب و رسول.

«فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ» کتابی و رسولی، «فَلا یَضِلُّ» لا یزول عن الحق، «وَ لا یَشْقی‌» فی الآخرة بالعذاب. روی سعید بن جبیر عن ابن عباس قال: من قرأ القران و اتبع ما فیه، هداه اللَّه من الضّلالة و وقاه یوم القیامة سوء الحساب و ذلک بانّ اللَّه یقول: «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقی‌». و قال الشّعبی عن ابن عباس: اجار اللَّه تابع القرآن من ان یضلّ فی الدّنیا و یشقی فی الآخرة، و قرأ هذه الایة.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode