گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ» ما بر تو خوانیم، «نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ» قصّه ایشان و خبر ایشان براستی، «إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ» ایشان جوانی چند بودند، «آمَنُوا بِرَبِّهِمْ» بگرویدند بخداوند خویش، «وَ زِدْناهُمْ هُدیً (۱۳)» و ایشان را راست راهی فزودیم.

«وَ رَبَطْنا عَلی‌ قُلُوبِهِمْ» و بر دل ایشان ربطه تعریف و عصمت نهادیم و بالهام ایمان بند بستیم، «إِذْ قامُوا» آن گه که بر خاستند، «فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» و گفتند خداوند ما خداوند آسمان و زمینست، «لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً» نخوانیم جز ازو خدایی، «لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً (۱۴)» که اگر خوانیم، کژ و ناسزا و دروغ گفته باشیم.

«هؤُلاءِ قَوْمُنَا» اینان که کسان مااند، «اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً» جز از اللَّه خدایان گرفتند «لَوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ» چرا بر خدایی این خدا خواندگان خویش حجّتی و عذری نیاورند، «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری‌ عَلَی اللَّهِ کَذِباً (۱۵)» کیست ستمکارتر از آن کس که بر اللَّه تعالی دروغ سازد.

«وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ» و هر گه که از قوم خویش دوری جستید و جدایی گرفتید «وَ ما یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ» و آنچ قوم می‌پرستند جز از اللَّه تعالی، «فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ» با کهف شوید، «یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ» تا باز گستراند شما را خداوند شما رحمت خویش، «وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ» و باز سازد اللَّه تعالی شما را، «مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً (۱۶)» از کار شما برگ کاهی.

«وَ تَرَی الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ» و آفتاب را بینی آن گه که برآید، «تَتَزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ» که در گردد از تیغ غار ایشان، «ذاتَ الْیَمِینِ» از راست سوی، «وَ إِذا غَرَبَتْ» و آن گه که آفتاب فرو شود، «تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ» وا برد از ایشان و در گردد از سوی چپ دست، «وَ هُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ» و ایشان در گشادی در غارند، «ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ» آن از شگفتیهای خداست، «مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ» هر که اللَّه تعالی راه نماید او را راه یافته اوست، «وَ مَنْ یُضْلِلْ» و هر کرا بی راه کرد اللَّه تعالی او را، «فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً (۱۷)» نیابی او را یاری دهی راه نمای.

«وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً» پنداری ایشان را که بیدارانند «وَ هُمْ رُقُودٌ» و ایشان در خوابند، «وَ نُقَلِّبُهُمْ» و ایشان را می‌گردانیم، «ذاتَ الْیَمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ» از چپ بر راست و از راست بر چپ، «وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ» و سگ ایشان دو دست خویش گسترانیده، «بِالْوَصِیدِ» بر درگاه غار، «لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ» اگر دریشان فرو نگریدی تو، «لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِراراً» پیش باز گریزیدی‌ از ایشان، «وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً (۱۸)» و بر گردیدی تو از بیم ازیشان.

«وَ کَذلِکَ بَعَثْناهُمْ» هم چنان از خواب بینگیزانیدیم ایشان را، «لِیَتَسائَلُوا بَیْنَهُمْ» آن را تا یکدیگر پرسند، «قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ» گوینده‌ای گفت از ایشان، «کَمْ لَبِثْتُمْ» چند بودید، «قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ» بعضی گفتند از ایشان که یک روز یا نیم روز، «قالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ» آخر گفتند خداوند شما داند که چند است تا اینجااید، «فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ» یکی را از آن خویش بشهر فرستید و این درم که دارید، «فَلْیَنْظُرْ أَیُّها أَزْکی‌ طَعاماً» تا بنگرد که کجاست طعامی پاکیزه‌تر و نیکوتر، «فَلْیَأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ» تا شما را خوردنی آرد از آن، «وَ لْیَتَلَطَّفْ» و تا پنهان رود تا آزار و رفق کند، «وَ لا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً (۱۹)» و مبادا که کسی را از حال شما آگاه کناد.

«إِنَّهُمْ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ» که ایشان اگر آگاهی یابند از شما و دست یابند بر شما، «یَرْجُمُوکُمْ» شما را ازین غار بیرون آرند، «أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ» یا شما را با کیش خود برند، «وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً (۲۰)» و اگر با کیش ایشان شوید هرگز نیکی نیابید.

«وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ» و هم چنان آگاهی نمودیم ایشان را، «لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ» تا بدانند که رستاخیز حقّ است، «وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فِیها» و در خاست رستاخیز شک نیست، «إِذْ یَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ» آن گه که سخن در میان خویش از دهن یکدیگر فرا می‌ستدند، «فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً» گفتند اینجا مسجدی کنید زائر و متعبّد را، «رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ» خدای ایشان داناتر بایشان، «قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلی‌ أَمْرِهِمْ» آن قوم گفتند که بر قصّه اصحاب الکهف افتادند و از ایشان آگاه، «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً (۲۱)» بر غار ایشان مسجد گیریم و جای پرستش.

«سَیَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ» می‌گویند که ایشان سه تن‌اند چهارم ایشان سگ ایشان، «وَ یَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ» و گروهی می‌گویند که پنج تن‌اند ششم ایشان سگ ایشان، «رَجْماً بِالْغَیْبِ» بپنداشت می‌گویند از چیزی پوشیده ازیشان، «وَ یَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ» و گروهی میگویند که هفت تن‌اند و هشتم ایشان سگ ایشان، «قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ» بگوی خداوند من داناتر بچندی ایشان، «ما یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ» نداند ایشان را از خلق مگر اندکی، «فَلا تُمارِ فِیهِمْ إِلَّا مِراءً ظاهِراً» پیکار مکن در کار ایشان مگر بآنچ قرآن ترا پیدا کند، «وَ لا تَسْتَفْتِ فِیهِمْ» و فتوی مپرس و دانش مجوی در کار اصحاب کهف، «مِنْهُمْ أَحَداً (۲۲)» از جهودان از هیچکس.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode