گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ» می‌پرسند از ذو القرنین «قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً (۸۳)» بگوی آری بر شما خوانم قصّه وی «إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ» ما او را دست رس دادیم در زمین، «وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ سَبَباً (۸۴)» و از هر چیز وی را چاره‌ای دادیم و دانشی.

«فَأَتْبَعَ سَبَباً (۸۵)» تا بر آن چاره و دانش برفت راه جویان.

«حَتَّی إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ» تا آن گه که رسید بآنجا که آفتاب فرو شود، «وَجَدَها تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ» آفتاب را یافت که در چشمه گرم فرو شد، «وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً» و بنزدیک آن چشمه مردمانی یافت، «قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ» ما گفتیم ای ذو القرنین، «إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً (۸۶)» یا آنکه عذاب کنی یا آنکه در ایشان کاری بر دست گیری آن یا آن.

«قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ» ذو القرنین گفت امّا آن کس که کافرست، «فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ» آری عذاب کنیم ما او را، «ثُمَّ یُرَدُّ إِلی‌ رَبِّهِ» آن گه او را با خداوند وی برند، «فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکْراً (۸۷)» تا عذاب کند وی را عذابی سخت‌تر و منکرتر.

«وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً» و امّا آن کس که بگرود و خدای را جلّ جلاله کار نیک کند، «فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنی‌» او راست پاداش نیکویی، «وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً (۸۸)» و از کار خویش نیکویی کنیم با او.

«ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (۸۹)» آن گه بر پی چاره ایستاد و توان جست.

«حَتَّی إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ» تا آن گه که بآنجای رسید که آفتاب می‌برآمد، «وَجَدَها تَطْلُعُ» آفتاب را چنان یافت که بر می‌آمد و بر می‌تافت، «عَلی‌ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً (۹۰)» بر گروهی که میان ایشان و میان آفتاب هیچ پوشش نبود.

«کَذلِکَ» چنان هن، «وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَیْهِ خُبْراً (۹۱)» و ما دانا بهر چه با اوست و آن اوست و باوست بآگاهی و دانش خویش.

«ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (۹۲)» پس آن گه بر پی چاره جستن ایستاد.

«حَتَّی إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ» تا آن گه که رسید میان دو او راز آن دو کوه، «وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً» جز از آن دو گروه گروهی یافت، «لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا (۹۳)» که هیچ نکاستندی که‌ سخن هیچ دریافتندی.

«قالُوا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ» آن قوم گفتند ای ذو القرنین، «إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ» این یاجوج و ماجوج تباهی میکنند در زمین، «فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً» ترا ضریبه‌ای سازیم و خراجی نهیم، «عَلی‌ أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا (۹۴)» بر آن تا میان ما و میان ایشان دیواری سازی.

«قالَ» جواب داد ذو القرنین و گفت، «ما مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ» آن دسترس و توان که اللَّه تعالی مرا داد این کار را آن بهتر از خراج شما، «فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ» شما مرا بنیروی تن یاری دهید، «أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً (۹۵)» تا میان شما و میان ایشان دیواری بر هم نهم.

«آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ» مرا خایها آهن و پولاد دهید، «حَتَّی إِذا ساوی‌ بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ» تا آن گه که از زمین تا سر کوه هموار کرد راست بخایه آهن پولاد برهم، «قالَ انْفُخُوا» گفت دموزنها سازید برین دیوار و آن را آتش کنید، «حَتَّی إِذا جَعَلَهُ ناراً» تا آن را آتشی کرد آهن گداخته سرخ، «قالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً (۹۶)» گفت مس گداخته دهید مرا تا برین ریزم.

«فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ» نمی‌توانند که بر سر دیوار آیند، «وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً (۹۷)» و نمی‌توانند که آن را بسنبند «قالَ» گفت ذو القرنین، «هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی» این دیوار بخشایشی است بر شما از خداوند من، «فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی» چون آن هنگام آید که خداوند من خواسته است، «جَعَلَهُ دَکَّاءَ» این دیوار را پست کند و نیست و تباه و خرد، «وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا (۹۸)» و آن بودنی است در کار خداوند من براستی که خواهد بود.

«وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ» و چنان کنیم آن روز که‌ بیرون آیند از آن سدّ بر یکدیگر می‌آویزند، «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ» و در صور آخر دردمند «فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً (۹۹)» و ایشان را با هم آریم بعرصه با هم آوردنی.

«وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکافِرِینَ عَرْضاً (۱۰۰)» و فرا دیدار دهیم دوزخ آن روز کافران را دیدار دادنی.

«الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ» آن کافران که چشمهای دلهای ایشان، «فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی» در پرده‌ای بود از شناخت ما و بدانستن حقّ ما، «وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً (۱۰۱)» و گوش دل نداشتند حق نمی‌توانستند شنید.

«أَ فَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا» چنین پنداشتند ایشان که کافر شدند، «أَنْ یَتَّخِذُوا عِبادِی مِنْ دُونِی أَوْلِیاءَ» که بندگان من بخدایی گیرند فرود از من، «إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ نُزُلًا (۱۰۲)» ما ساختیم دوزخ کافران را تا نزل ایشان بود.

«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ» بگوی که شما را خبر دهم، «بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا (۱۰۳)» که زیانکارتر کارگران و بیهوده‌تر رنجوران و بی‌برتر کردار ورزان کیست.

«الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا» ایشان که رنج می‌بردند درین جهان و رنج ایشان باطل گشت و نیست، «وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً (۱۰۴)» و می‌پندارند که بس نیکوکاری می‌کنند.

«أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ» ایشانند که بآیات و سخنان اللَّه تعالی کافر شدند، «وَ لِقائِهِ» و بدیدار او، «فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ» تا کردارهای ایشان همه تباه گشت و نیست، «فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً (۱۰۵)» فردا ایشان را در سخن هیچ سنگ ننهیم.

«ذلِکَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما کَفَرُوا» آنست سزای ایشان بآنچ کافر شدند، «وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ رُسُلِی هُزُواً (۱۰۶)» و پیغام و سخنان من و فرستادگان من بافسوس فرا داشتند.

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» ایشان که بگرویدند و نیکیها کردند، «کانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا (۱۰۷)» بهشتهای فردوس نزل ایشانست که آنجا فرود آیند.

«خالِدِینَ فِیها» جاوید در آنند، «لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا (۱۰۸)» از آن بگشتن نبیوسند و بدل نجویند.

«قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً» بگوی که اگر دریا مداد بودی، «لِکَلِماتِ رَبِّی» نبشتن سخنان خداوند مرا، «لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی» مداد برسیدی و نیست گشتی پیش از آن که سخنان خداوند من، «وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً (۱۰۹)» و گر چند دریای دیگر مدد آریم‌

«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» بگوی من مردمی‌ام چون شما، «یُوحی‌ إِلَیَّ» بمن پیغام می‌رسانند، «أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ» که خداوند شما خدایی یکتاست، «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ» هر که دیدن خداوند خویش امید میدارد، «فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً» تا کار کند کار نیک، «وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً (۱۱۰)» و در کردار که خدای را کند دیدار کس نجوید و پسند مردمان نخواهد.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode