گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ (۴۳)» و دوزخ وعده‌گاه ایشانست همگان.

«لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ» آن را هفت در است، «لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ (۴۴)»هر دری را از ایشان باز بخشیده.

«إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (۴۵)» پرهیزکاران در بهشتهااند و چشمه‌ها.

«ادْخُلُوها بِسَلامٍ» در روید در آن بسلامت، «آمِنِینَ (۴۶)» ایمن.

«وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ» و بیرون ستانیم ما از دلهای ایشان، «مِنْ غِلٍّ» از کژی و نبایستی و ناساختن با هم، «إِخْواناً» برادران، «عَلی‌ سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ (۴۷)» بر تختها رویها فرا روی.

«لا یَمَسُّهُمْ فِیها نَصَبٌ» نرسد بایشان در آن ماندگی، «وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِینَ (۴۸)» و نه هرگز ایشان را از آنجا بیرون کنند.

«نَبِّئْ عِبادِی» آگاه کن بندگان مرا، «أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (۴۹)» که من که منم آمرزگار و مهربانم.

«وَ أَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ (۵۰)» و که عذاب من عذابی دردناکست.

«وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ (۵۱)» و خبر کن ایشان را از مهمانان ابراهیم.

«إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ» آن گه که برو در شدند، «فَقالُوا سَلاماً» او را سخنی گفتند نیکو «قالَ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ (۵۲)» گفت ما از شما می‌ترسیم.

«قالُوا لا تَوْجَلْ» گفتند مترس، «إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ عَلِیمٍ (۵۳)» ما بشارت دهیم ترا به پسری دانا.

«قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِی» گفت مرا بشارت می‌دهید؟، «عَلی‌ أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ» بر سر آنچ بمن رسید از پیری، «فَبِمَ تُبَشِّرُونَ (۵۴)» بچه چیز مرا بشارت می‌دهید.

«قالُوا بَشَّرْناکَ بِالْحَقِّ» گفتند ترا بشارت می‌دهیم براستی، «فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطِینَ (۵۵)» نگر که از نومیدان نباشی.

«قالَ» گفت، «وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ» و آن کیست که نومید بود از بخشایش خداوند خویش، «إِلَّا الضَّالُّونَ (۵۶)» مگر گمراهان.

«قالَ فَما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ (۵۷)» گفت کار شما چیست ای فرستادگان؟

«قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلی‌ قَوْمٍ مُجْرِمِینَ (۵۸)» گفتند ما را فرستادند بآن گروه بدان.

«إِلَّا آلَ لُوطٍ» مگر لوط و هم دینان او، «إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِینَ (۵۹)» که ما برهانندگان ایشانیم همه.

«إِلَّا امْرَأَتَهُ» مگر زن او، «قَدَّرْنا» تقدیر کردیم، «إِنَّها لَمِنَ الْغابِرِینَ (۶۰)» که زن ازیشان بود که باز ماندگانند.

«فَلَمَّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ (۶۱)» چون بلوط و هم دینان او آمدند فرستادگان.

«قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ (۶۲)» گفت ایشان را شما را نمی‌شناسم.

«قالُوا بَلْ جِئْناکَ بِما کانُوا فِیهِ یَمْتَرُونَ (۶۳)» گفتند بلکه بتو بآن آمده‌ایم تا آنک ایشان در آن بشک‌اند.

«وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ» و بتو راستی آوردیم.

«وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (۶۴)» و ما راست گوئیم.

«فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ» کسان خویش را بشب بیرون بر، «بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ» که پاسی از شب بگذرد، «وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ» و بر پی کسان خویش می‌رو، «وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ» و هیچکس از شما باز پس منگرید، «وَ امْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ (۶۵)» و برگذرید آنجا که می‌فرمایند شما را.

«وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ» و باو پیغام گزاردیم، «ذلِکَ الْأَمْرَ» آن کار، «أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ» که بیخ و دنبال این قوم برید نیست، «مُصْبِحِینَ (۶۶)» آن گه که می در بامداد شوند.

«وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ» و آمدند اهل شارستان، «یَسْتَبْشِرُونَ (۶۷)» شادی می‌بردند.

«قالَ إِنَّ هؤُلاءِ ضَیْفِی» گفت که این مهمانان منند، «فَلا تَفْضَحُونِ (۶۸)» مرا رسوا مکنید.

«وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ (۶۹)» و از خدای بترسید و مرا خجل مکنید.

«قالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعالَمِینَ (۷۰)» گفتند نه ترا بآزرده‌ایم از جهانیان.

«قالَ هؤُلاءِ بَناتِی إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ (۷۱)» گفت این دختران من‌اند اگر مسلمان شوید بشما دهم.

«لَعَمْرُکَ» بزندگانی تو، «إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ (۷۲)» که ایشان در مستی خویش سر در نهاده‌اند.

«فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقِینَ (۷۳)» عذاب ایشان را فرا گرفت بوقت بر تابیدن روز.

«فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها» کردیم زبر آن زیر آن، «وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ (۷۴)» و بر ایشان بارانیدیم سنگها از گل و سنگ.

«إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ» در آن نشانها آشکار است، «لِلْمُتَوَسِّمِینَ (۷۵)» ایشان را که نیک بزیرکی درنگرند در کار ایشان.

«وَ إِنَّها لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ (۷۶)» و آنک بر راه قافله و کاروانست.

«إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ (۷۷)» در آن نشانی آشکار است گرویدگان را.

«وَ إِنْ کانَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ لَظالِمِینَ (۷۸)» مردمان ایکه سخت ستمکاران بودند.

«فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ» تا کین ستدیم از ایشان، «وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبِینٍ (۷۹)» و آن هر دو بر راه گذر خلقند پیدا و روشن.

«وَ لَقَدْ کَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ (۸۰)» دروغ زن گرفتند مردمان حجر پیغامبران را.

«وَ آتَیْناهُمْ آیاتِنا» و ایشان را نشانهای خود دادیم «فَکانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ (۸۱)» از آن روی گردانیده بودند.

«وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً» و از سنگهای کوه‌ها خانه‌ها می‌بریدند و می‌تراشیدند، «آمِنِینَ (۸۲)» تا جاوید مانند بی بیم.

«فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ» فرا گرفت ایشان را بانگ، «مُصْبِحِینَ (۸۳)» که می در بامداد شدند.

«فَما أَغْنی‌ عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (۸۴)» نه آن خانه‌های سنگین بکار آمد ایشان را نه آنچ ساخته بودند و کرده. «وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما» نیافریدیم آسمان و زمین را و آنچ میان آنست، «إِلَّا بِالْحَقِّ» مگر بفرمان روان بی انباز، «وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ» و رستاخیز آمدنیست، «فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ (۸۵)» فرا گذار فرا گذاشتن نیکو.

«إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ (۸۶)» که خداوند تو آن آفریدگار است بهمه چیز دانا.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode