گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِی‌ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً الآیة.

اشارت است بکمال حزن لوط و غایت درد و اندوه وی در راه دین، هم تشریف است او را هم بشارت، تشریف است از آن روی که عزّت قرآن او را جلوه میکند، و از اندوه وی عالمیان را بر آتش اندوه می‌نشاند، و خلعت مثوبت روز دولت ایشان را میدوزد، و بشارت از آن است که هر کرا بر آمدن مراد در طالع وی بود، نخست تیر بی‌مرادی در کام وی نشانند، و بر درد و اندوهش اندوه فزایند، آن گه چون یکبارگی دل خویش باندوه سپرد، و از راه مراد خود برخاست، محبّت حقّ او را در پرده عصمت خویش گیرد که: «ان اللَّه یحب کل قلب حزین» دوست دارد اللَّه دلی که همه غم نادیدن وی خورد، همه بار درد نایافت وی کشد، اندوهش بدان دهد تا روزی گوید، که: لا تَحْزَنْ ترس و بیم در دلش افکند، تا در وقت نزع او را گوید که: لا تَخَفْ آن ساعت که بنده مؤمن را در خاک نهند، و آن خر پشته گور بر سینه عزیز او نصب کنند، دوستان متفکّر حال او، خویشان متحیّر انتقال او، دل وی پر از اندوه و بیم گشته، میان نواخت و سیاست درمانده، گوش بر غیب نهاده، تا خود چه خطاب آید و با وی چه کنند، بنده درین سوز و حسرت بود، که فضل الهی در رسد، لطف ایزدی در پیوندد، خطاب آید، بنعمت اکرام و افضال، عبدی ترکوک و عزّتی و جلالی لانشرنّ علیک رحمتی، بنده من دوستان مجازی ترا رها کردند غم مخور و اندوه مدار که ما ترا واپناه رحمت خویش گرفتیم، و در روضه رضوان جای تو ساختیم، همانست که ربّ العزّة گفت: أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ اینست بار درخت اندهان، و غایت درد دوستان، نه از گزاف گفت آنچه پیر طریقت گفت: الهی! نصیب این بیچاره ازین کار همه درد است، مبارک باد که مرا این درد سخت در خورد است، بیچاره آن کس که ازین درد فرد است، حقّا که هر که بدین درد ننازد ناجوانمرد است.

هر درد که زین دلم قدم بر گیرد /دردی دگرش بجای در برگیرد

زان با هر درد صحبت از سر گیرد

کآتش چو رسد بسوخته اندر گیرد.

قالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلی‌ رُکْنٍ شَدِیدٍ قال ابن عطاء لو انّ لی بکم قوّة من نفسی لمنعتکم من معصیة ربّی و لو انّ المعرفة بیدی لا وصلتها الیکم، آن مهجوران درگاه عزّت و زخم خوردگان عدل ازل گرد سرای لوط برآمدند بقصد آن عزیزان، بر مخالفت فرمان، و آن کار بر لوط دشخوار شد و رنج دل وی در حق آن مهمانان بغایت رسید، و بی آرام گشت از سر تحیّر گفت: لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً با آن همه رنج که از ایشان دید شفقت از ایشان هم باز نگرفت و آرزوی توفیق و هدایت ایشان در دل خود راه داد، گفت: اگر کلید معرفت و هدایت بدست من بودی، بر دلهای ما در معرفت گشادمی، و شما را باین عصیان و خذلان فرو نگذاشتی لکن چه سود که این کار بدست من نیست، و هدایت بخواست من نیست، همانست که مصطفی (ص) را گفتند: «لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ» یا محمد هدایت و غوایت خلق حقایق تعزّز ماست، و خصایص تفرّد ما، بر تو جز از دعوت نیست، و راه نمودن جز کار الهیّت ما نیست.

فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها سنّة اللَّه فی عباده قلب الاحوال علیهم، و الانقلاب من سمات الحدوث، و الّذی لا یزول و لا یحول فهو الّذی لم یزل و لا یزال بنعوت الصّمدیّة، گردش احوال و تیرگی روزگار نعت حدثان است، و سرانجام بندگان است، روزی ایشان را نعمت، و روزی غمانست، یکی بی کام و بی‌نوا یکی شادان و نازان است، از آن گه چنین و گه چنان است، که از خاک مختلط آفریده، و بآب تغیّر سرشته، و تا بدانی که یکتا و یگانه خداست که در صفت او تغیّر نه، و در نعت او تبدّل نه، و با او هیچ منازع و مشارک نه، آن را که خواهد بفضل خود نوازد، و او را به وی حاجت نه، و آن را که خواهد بعدل خود راند، و از کس بیم نه، آن گه در آخر آیت گفت: وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ این چنان است که گفتند:

و من یرنی فلا یغترّ بعدی

فانّ لکلّ معصیة عقابا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode