گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ، استجابت و اجابت یکی است، همچون اوقد و استوقد قال الشاعر:

وداع دعانی من یجیب الی الندی

فلم یستجبه عند ذاک مجیب‌

ای فلم یجبه، و المعنی اجیبوا للَّه و للرسول بالطّاعة. إِذا دَعاکُمْ این داعی رسول خداست و میگوید چون رسول خدا شما را خواند اجابت کنید و طاعت دارید.

روی ابو هریرة: انّ ابیّا کان یصلّی فدعاه رسول اللَّه ص فلم یجبه حتی فرغ من صلوته، ثمّ جاء و سلم علیه، فقال لم لم تجبنی اذا دعوتک؟ اما تقرأ قوله تعالی: اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ، فقال لم اعلم و لا اعود بعده الی مثله.

لِما یُحْیِیکُمْ یعنی الی ما یحییکم، میگوید اجابت کنید و طاعت دارید، حق شما را خواند بآن چیز که شما را زنده کند، و آن قرآن است که قبول آن دل زنده می‌کند. سدی گفت ایمان است که زندگی دل بایمان است و مردگی دل بکفر.

رب العزه کافر را مرده خواند آنجا که گفت أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ شبّه الکافر بالمیّت لانّه لا ینتفع بحیوته. ابن اسحاق گفت: إِذا دَعاکُمْ یعنی الی الجهاد، لانّه یحیی امرهم و یقوّی، و لانّه سبب الشّهادة. و الشّهداء احیاء عند ربهم یرزقون. و لانّه سبب الحیاة الدایمة فی الجنّة، و قیل لما یحییکم یعنی العلم فانّه سبب الحیاة الطیّبة. یقول اللَّه تعالی فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً.

وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ یعنی یحول بین الانسان و قلبه فلا یستطیع ان یؤمن الّا باذنه و لا ان یکفر، و القلوب بید اللَّه یقلّبها کیف یشاء.

قال انس بن مالک: کان رسول اللَّه ص یکثر ان یقول. «یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی علی دینک.» قلنا یا رسول اللَّه آمنّا بک فهل تخاف علینا؟ فقال: «انّ قلب ابن آدم بین اصبعین من اصابع الرّحمن یقلّبه کیف یشاء ان شاء اقامه و ان شاء ازاغه.»

میگوید اللَّه جدایی افکند میان مرد و دل او تا بحول و قوّت خود هیچ نتواند و بهیچ چیز راه نبرد، اگر ایمان آرد یا کفر بتوفیق و خذلان بود بقضا و تقدیر اللَّه. گرداننده دلها اوست و میان بنده و دل او بحال گردانی خود اوست چنان که خواهد آن دلها می‌گرداند، یکی راست میدارد تا ایمان می‌آرد، یکی کژ میدارد تا کافر میگردد. اینست که مصطفی ص گفت: یقلّبه کیف یشاء، ان شاء اقامه و ان شاء ازاغه.

ابن عباس گفت یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ ای یحول بین الکافر و طاعته و بین المؤمن و معصیته، کراهیت دارد از کافر طاعت او چنان که کراهیت دارد از مؤمن معصیت او، پس جدایی افکند میان معصیت و روشنایی دل مؤمن، و جدایی افکند میان طاعت و تاریکی دل کافر. طاعت کافر را میگوید: وَ قَدِمْنا إِلی‌ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً. و معصیت مؤمن را میگوید: فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ، و قیل یحول بین الانسان و مراده و ما یؤمّل فی حیاته و ما یسوّف به نفسه بالموت. مردم امل دراز در پیش نهد، و ساختن ساز راه آخرت در تأخیر و تسویف می‌افکند، که آری تا فردا او دل در ان بسته که روزگار دراز او را عمر خواهد بود و هر چه ساختنی است بتضاعیف روزگار میسازد، و خود از مرگ یاد نیارد، و بخاطر وی نگذرد، تا ربّ العزّه ناگاه او را گیرد، روزگارش برسد و عمرش نماند، و از ان مرادها همه باز ماند و ناساخته و توبه از معصیت ناکرده و عذر ناخواسته از دنیا بیرون شود. اینست که میگوید یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ جایی دیگر میگوید: وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ.

گفتی بکنم کار تو بنوا فردا

و آن کیست ترا ضمان کند تا فردا

مصطفی ص گفت: بر هیچ چیز از شما چنان نترسم که از دو خصلت: یکی از پس هوا فروشدن و دیگر امّید زندگانی دراز داشتن. و خبر درست است که اسامة بن زید معاملتی کرد تا یک ماه رسول خدا گفت: انّه لطویل الامل، اسامه نهمار دراز امید است در زندگانی! که تا یک ماه معاملت کرد. بآن خدایی که نفس من بید اوست که چشم برهم نزنم که نپندارم که پیش از گرفتن مرگ آید، و چشم از هم بر نگیرم که نپندارم که پیش از بر هم نهادن مرگ بینم. پس گفت: ای مردمان اگر عقل دارید خویشتن را مرده انگارید که بآن خدایی که جان من بید اوست که آنچه شما را وعده داده‌اند بیاید، و ازان خلاص نیابید. عبد اللَّه مسعود گفت رسول خدا خطّی مربّع کشید و در میان آن مربع خطّی راست کشید و از هر دو جانب خطّهای خرد کشید و آن گه بیرون مربع خطّی دیگر کشید، گفت: این خطّ که در درون مربع کشیدم آدمی است و این خطّ مربّع اجل است گرد وی فرو گرفته، که ازان نجهد. و آن خطهای خرد از هر دو جانب آفتها است و بلاها که در راه وی آمده، اگر از یکی برهد ازان دیگر نرهد، تا آن گه که مرگ آید و این خطّ که بیرون مربع کشیدم امل دراز وی است، که همیشه در کاری اندیشه میکند که آن کار پس از مرگ وی خواهد بود.. و گفته‌اند این آیت بدان آمد که ایشان را بقتال و جهاد فرمودند و ایشان در آن حال ضعیف بودند، خود را اندک میدیدند و دشمن فراوان، بترسیدند و از قتال بد دل گشتند و ظنّ بد بردند، ربّ العالمین در آن حال فرمان داد: قاتلوا فی سبیل اللَّه و اعلموا ان اللَّه یحول بین المرء و بین ما فی قلبه، فیبدل بالخوف امنا و بالجبن جرأة «وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ» ای و اعلموا انّه الیه تحشرون، فیجازیکم وفق اعمالکم.

وَ اتَّقُوا فِتْنَةً الفتنة و البلیّة و الامتحان و الاختبار الذی یظهر به باطن امر النّاس فیستحقّ علیه الجزاء، و المراد بالفتنة هاهنا اقرار المنکر و ترک التغییر له ای لا تقروا المنکر بین اظهرکم فیعمّکم اللَّه بالعذاب. میگوید بترسید و بپرهیزید از عقوبت فتنه‌ای که چون فرو آید و در گیرد در گناه کار و بی‌گناه گیرد، و شومی آن بصالح و طالح رسد، صالح را تطهیر و تمحیص باشد و گناه کار و ظالم را عقوبت و عذاب بود. همانست که گفت: أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا... الی قوله: وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ. و این فتنه بقول بعضی مفسّران آنست که منکری بیند و آن را بنگرداند و نهی نکند و بآن در گذرد.

قال النبی ص: انّ اللَّه لا یعذّب العامّة بعمل الخاصة حتّی یروا المنکر بین ظهرانیّهم و هم قادرون علی ان ینکروه و لا ینکروه. فاذا فعلوا ذلک عذّب اللَّه العامّة و الخاصة. و فی روایة اخری ما من قوم یعمل فیهم بالمعاصی لم یقدروا علی ان یغیروا ثم لا یغیروا الا یوشک ان یعمهم اللَّه بعقاب.

و گفته‌اند این فتنه آنست که میان صحابه رسول افتاد از ان تفرّق و تقاتل که میان ایشان رفت از روزگار قتل عثمان تا بقتل علی (ع). روی انّ الزبیر بن العوام رای زمان قتال علی فی الجامع بالبصرة ینکث فی الارض و یقول قد کنّا حذرنا هذا. و روی حذیفة بن الیمان قال قال رسول اللَّه (ص) یکون من ناس من اصحابی اشیاء یغفرها اللَّه لهم لصحبتهم ایّای یستنّ بهم فیها ناس بعدهم یدخلهم اللَّه بها النّار.

و قال ص لا تقوم السّاعة حتّی تأتی فتنة عمیاء مظلمة، المضطجع فیها خیر من الجالس، و الجالس فیها خیر من القائم، و القائم فیها خیر من الماشی، و الماشی فیها خیر من الساعی.

و قوله لا تُصِیبَنَّ نهی، و الضمیر فیه للفتنة من باب قولهم لا اریک هاهنا و المعنی لا تفعلوا ما تفتنون به.

وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ قیل هذا خطاب لمن کانوا بمکّة من المسلمین، و الضعفاء و هم المهاجرون، و قیل هو خطاب لاهل بدر و قیل للعرب عامّة. میگوید: یاد کنید آن زمان که اندک بودید و این زمان مقام است بمکّه پیش از هجرت در عنفوان مسلمانی که عدد مسلمانان بچهل نرسیده بودند.

تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ و هم کفّار قریش و قیل فارس و الرّوم و هم کسری و قیصر.

فَآواکُمْ الی المدینة و نصرکم و جعل لکم مأوی تتحصّنون به و تسکنون فیه. وَ أَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ یعنی یوم بدر بالانصار و امدّکم بالملائکة. وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ یعنی الغنائم، احلّها لکم دون غیرکم. لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ و لکی تشکروا نعمتی.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ نزلت فی ابی لبانة، هارون بن عبد المنذر الانصاری من بنی عوف بن مالک. و ذلک ان رسول اللَّه ص حاصر یهود قریظه احدی و عشرین لیلة، فسالوا رسول اللَّه ص الصلح علی ما صالح علیه اخوانهم من بنی النضیر. علی ان یسیروا الی اخوانهم باذرعات و اریحا من ارض الشام. فآتی اللَّه یعطیهم ذلک الّا ان ینزلوا علی حکم سعد بن معاذ، فابوا و قالوا ارسل الینا ابا لبانة و کان مناصحاً لهم لانّ عیاله و ولده و ماله کانت عندهم، فبعثه رسول اللَّه فاتاهم. فقالوا یا ابا لبانة ما تری انزل علی حکم سعد؟ فاشار ابا لبانه الی حلقه، ای انّه الذّبح فلا تفعلوا.

قال ابو لبانة و اللَّه ما زالت قدمای حتّی علمت انی قد خنت اللَّه و رسوله. فنزلت فیه هذه الآیة فلمّا نزلت شدّ نفسه علی ساریة من سواری المسجد، و قال و اللَّه لا اذوق طعاماً و لا شراباً حتّی اموت، او یتوب اللَّه علیّ. فمکث سبعة ایّام لا یذوق فیها طعاماً حتّی خرّ مغشیّاً علیه.

ثمّ تاب اللَّه علیه، فقیل یا ابا لبانة قد یتب علیک، فقال لا و اللَّه، لا احلّ نفسی حتّی یکون رسول اللَّه هو الّذی یحلّنی. فجاءه فحلّه بیده، ثمّ قال ابو لبانة انّ من تمام توبتی ان اهجر دار قوم الّتی اصبت فیها الذنب، و ان اتخلّع من مالی. فقال ص یجزیک الثلث ان تتصدّق به. و عن عطاء بن ابی رباح قال نزلت حین همّ رسول اللَّه ص الذهاب الی ابی سفیان، فکتب الیه رجل من المنافقین انّ محمدا یریدکم فخذوا حذرکم.

قال ابن عباس: لا تخونوا اللَّه بترک فرایضه و الرسول بترک سننه، وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ یحتمل وجهین من الاعراب: احدهما ان یکون جزماً عطفاً علی النّهی ای و لا تخونوا اماناتکم، و الآخر ان یکون نصباً علی جواب النهی بالواو، و ینصب جواب النّهی بالواو کما ینصب بالفاء، و معناه: انّهم اذا خانوا اللَّه و الرّسول فقد خانوا اماناتهم. ابن زید گفت: امانات ایدر دین است و خطاب با منافقان است، که امانت دین بپذیرفتند آن گه در آن خیانت کردند، که بظاهر ایمان نمودند و در باطن کفر داشتند. و الخیانة انتقاص الحق فی خفیة، و اصلها النقصان، یقول خانه و اختانه و تخوّنه اذا تنقّصه.

ثمّ قال. وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ یعنی ما فی الخیانة من الاثم.

وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ

ای ابتلاء و امتحان فلا یحملنّکم حبّها علی الخیانة مثل ابی لبانة، او تاخذوا المال من غیر حلّه، او تقعدوا عن جهاد و طاعة لمکانهما بل قوموا بالحق فیهما بصیراً نعمة خالصة.

وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ.

لمن آثر رضاء اللَّه فیهما. این آیت و نظایر این در قرآن در شأن قومی آمد که مسلمان شدند و اقارب ایشان هنوز کفّار بودند آن کافران در مسلمان شدگان می‌زاریدند و وعده میدادند و وعید میکردند که ایشان را با کفر برند. و نظایره قوله لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ الآیه...، إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ الآیة. إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ الآیة. یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ الآیة..

یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ، وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ هذا و امثاله میگوید بدانید که مال شما و فرزندان شما آزمایش است و مزد بزرگوار بنزدیک اللَّه است.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یعنی ان توحّدوا اللَّه و تجتنبوا الخیانة فیما ذکر، یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً یفرّق بینکم و بین ما تخافون فتنجون، الفرقان مصدر کالرجحان، تقول فرقت بینهما فرقا و فروقا و فرقانا، میگوید اگر خدای را یکتا دانید و از خیانت و راه کژ رفتن در اداء فرائض و سنن بپرهیزید، خدای جدایی افکند میان شما و میان هر چه از آن می‌ترسید، تا نیز نترسید و از همه بدها برهید.

و قیل: یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً، ای حجة و سلطانا باعزاز دین اللَّه و اهله و خذلان الشرک و خزیه. وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ الصغائر، وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذنوبکم الّتی تقع لانّها فی اهل البدر و اللَّه قد غفرها لهم. وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ لا یمنعکم ما وعدکم علی طاعته وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا، ابن عباس گفت و جماعتی مفسران که: سبب نزول این آیت آن بود که رؤساء و مهتران و سروران قریش در دار الندوة بهم آمدند.

و دار الندوة سرای امیر شهر بود که هر تدبیر که میکردند و ساز و کید که میساختند آنجا میساختند، و ایشان پنج مرد بودند که آنجا حاضر شدند، و بیک روایت نه مرد، و درست‌تر آنست که پنج تن بودند، عتبه و شیبه پسران ربیعة و ابو البحتری بن هشام و العاص بن وائل و ابو جهل، این جمع همه بهم آمدند و در کار محمد با یکدیگر مشورت کردند و کید و مکر ساختند. ابلیس بصورت پیری در میان ایشان شد، عصائی در دست و گلیمی درشت پوشیده، ابو جهل گفت: ما بتدبیری همی شویم تو بیگانه در میان ما چکنی؟ گفت: من مردی‌ام روزگار دیده و تجربتها افتاده و شغلهای عظیم پیش من آمده ممکن بود که مرا رائی باشد که شما را از آن فایده بود. پس عتبه گفت: نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ مرگ ناچار است صبر باید کرد که این محمد آخر روزی بمیرد و ما از وی باز رهیم. ابلیس روی بوی ترش کرد، گفت: ترا شبانی باید کرد، تو مصالح کارها چه دانی! تا محمد بمیرد همه عالم دین وی گرفتند. شیبه گفت: او را در خانه کنیم تا از گرسنگی بمیرد. ابلیس گفت نتوان کرد که عرب بر شما دشمن شوند چون عم زاده خویش را بینند بگرسنگی کشته. ابو البحتری گفت: او را در خانه کنیم و در بوی برآریم و هر روز قرصی بوی فرو می‌اندازیم. ابلیس گفت: وی قرابت بسیار دارد و میان شما عداوت افتد. عاص گفت: او را بر اشتری بنهیم و تنها در بادیه و صحرا گذاریم تا هلاک شود. ابلیس گفت: این صواب نیست که وی روی نیکو دارد و سخنی ملیح، هر که وی را بیند او را خریداری کند، ابو جهل گفت: از هر بطنی از بطون عرب مردی آریم با تیغ، و آن گه همه بهم او را بکشند تا کشنده وی را ندانند و از همه عرب ثار وی خواستن طمع ندارند. ابلیس گفت: این تدبیر عین صواب است و مقصود ابلیس آن بود تا باین تدبیر همه با وی بدوزخ شوند.

پس باین قرار دادند و متفرق گشتند. جبرئیل (ع) از آسمان فرود آمد و مصطفی را از آن ساز و کید ایشان خبر داد و آیت آورد: وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ ای لیوثقوک و یشدّوک، أَوْ یَقْتُلُوکَ یعنی باجمعهم کما قال ابو جهل، أَوْ یُخْرِجُوکَ من مکة الی طرف من اطراف الوادی. پس جبرئیل بفرمان حق او را فرمود که امشب از خوابگاه خویش برخیز، رسول خدا برخاست و علی (ع) را آن شب بخوابگاه خویش بخوابانید و گفت: تسبّح ببردی‌ فانّه لن یخلص الیک منهم امر تکرهه.

و کافران آن شب بدر سرای رسول بخفتند، و ابلیس با ایشان در خواب شد و هرگز پیش از آن نخفته بود، و نه پس از آن خسبید. رسول خدا بیرون آمد و هر یکی را کفی خاک بر سر کرد و بگذشت، و در بعضی روایات ایشان بیدار بودند، اما رسول را ندیدند که رسول این آیت همیخواند: وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا.

و رب العزة او را ازان بپوشید. پس ابلیس بیدار شد و گفت: یا قوم خبر دارید که محمد بیرون آمد و گذشت و خاک بر سر همگان کرد. دستها بسر خویش بردند و خاک دیدند، پس در خانه شدند مضجع وی هم چنان دیدند گفتند: خاک دلیل رفتن است؟ امّا در خواب‌گاه او کسی خفته است، چون بدیدند علی بود، گفتند: محمد کجا رفت. گفت: تا من با وی بودم وی با من بود. پس همه نومید بازگشتند. اینست که رب العالمین گفت: وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَّهُ قیل: امره تعالی ان اخرجهم الی بدر فقتلوا.

وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ المجازین علی المکر.

وَ إِذا تُتْلی‌ عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا این آیت در شأن ایشان آمد که در دار الندوه بهم آمدند و در کار مصطفی مکر ساختند. و گفته‌اند که در شأن نضر بن الحارث آمد، و هو النضر بن الحارث بن علقمة بن کلده من بنی عبد الدار، مردی کافر دل کافر دین بود، و در عداوت مصطفی متعصب و بد زبان، و در قرآن آیات فراوان در شأن وی آمده. رب العزة میگوید: چون قرآن کلام ما و سخنان ما برو خوانند. او باستهزا گوید: که شنیدیم این و ما نیز اگر خواهیم مانند این قرآن بگوئیم، و این از آن گفت: که وی مردی بازرگان بود بدریای فارس و نواحی حیره بسی گشته بود و اخبار عجم خوانده و احادیث کلیله و امثال آن بدست آورده و با مستهزیان قریش بنشستیدی و آن اخبار عجم خواندن گرفتی. پس چون مصطفی قرآن خواندی و ذکر قصه پیشینیان و امتهای گذشته در آن بودی، این نضر گفتی: من نیز مانند این که محمد میخواند بیارم و بگویم که این هم چون احادیث کلیله و دمنه است و افسانه پیشینیان، و این سخن بر معانده و مکابره و شوخی میگفت، که بارها در قرآن با ایشان گفته بودند: فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ، فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ، فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ، و ایشان از آوردن مثل آن عاجز گشتند و نتوانستند.

وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ این آیت هم حکایت از کلام نضر است و متصل بآیت اول.

چون نضر گفت: إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ. مصطفی ص گفت: ویحک یا نضر، انّ هذا کلام اللَّه و تنزیله، فرفع النضر راسه الی السماء، و قال: اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ‌، ای: ببعض ما عذّبت به الامم الماضیه، حمله شدة عداوته للنبی ص علی اظهار مثل هذا القول، لیوهم انّه علی بصیرة من امره و غایة الثقة علی امر محمد ص انّه لیس فی حق.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode